کیفیت پایین:
کیفیت خوب:
عصر ایران؛ محسن ظهوری - شیری گاوی را میدرد. گفتهاند شیر جوان بهار است که بر پشت گاو کهن زمستان پریده و او را به دندان گرفته. نشانی از آمدن فروردینماه و آغاز بهار. نماد نوروز. عجله نکنید، موضوع پیچیدهتر از اینهاست. باید کمی بیشتر دقیق شویم.
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
/ شاهنامه، فردوسی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیشتر ببینید:
جشنهای از یاد رفته ایرانیان / نوروز تنها شادی ما نبوده (فیلم)
مرثیهای برای شادمانیهای نوروز / چون جمشید با اره دو نیم خواهیم شد (فیلم)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آغاز نوروز را در افسانهها به جمشید نسبت دادهاند؛ شاه اساطیری جهانگستری که سیصدسال شادی و برکت به زندگی مردم آورد.
اینجا را هم تختگاه او دانستهاند. قصهها از واقعیت زندهتر مانده و بقایای به جامانده پارسه، شهر سلطنتی عظیم هخامنشیان، نزد مردمانی که قرنها بعد از آنها آمدند، شد تختِ جمشید. بقایایی از مجموعه کاخهایی بزرگ از سنگ پر از نقش که انگار کار دست موجودات افسانهای است.
ستونهای بلند، پلکان بزرگ، نقشهای نبرد، شاهان راستقامت و دسته دسته آدم با لباسهای گوناگون که هدایایی را حمل میکنند. برای که میبرند؟ در ذهن مردم برای جمشید، اما برای محققانی که به کاوش در این مجموعه پرداختند، هدایایی است از ملل تابعه برای شاهان هخامنشی. در چه روزی؟
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
/ شاهنامه، فردوسی
چرا این نقشها در تخت جمشید زده شده؟ این رژه بزرگ از هدیهآورندگان چه زمانی به حضور شاه میآمدند؟
برخی پژوهشگران احتمال دادهاند که مربوط به نوروز باشد. زمانی که شاه هخامنشی بر تخت مینشست و نمایندگانی از پهنه وسیع شاهنشاهیاش، با آوردن پیشکشها آمدن بهار را به او تبریک میگفتند. به همین دلیل هم تختجمشید را نه محل زندگی شاهان که شهری آئینی تشریفاتی دانستهاند. جایی که در مواقع خاص، احتمالا در مهرگان و نوروز، محل تشریفات و برگزاری جشنها بوده. این نظریه امروز محل تردید است. برای درک موضوع بهتر است برویم به هفت سال قبل از ساخت تختجمشید یا همان پارسه.
کمبوجیه پسر کوروش بزرگ در پنجمین سال سلطنتش، دروازههای مصر را میگشاید و فرعونِ دودمان جدید این سرزمین میشود. این فتح را سرآغاز تغییر بزرگی در ایران دانستهاند؛ آشنایی هخامنشیان با تقویم مصری. تا پیش از ورود به مصر، تقویم هخامنشیان با تلفیقی از تقویمهای بابلی و عیلامی درست شده بود که سال را بر اساس گردش ماه تقسیمبندی میکردند. با آنکه هرچند سال یکبار، یک ماه کبیسه به این تقویم اضافه میشد اما باز هم مناسبتها در روز و ماه معینی ثابت نمیماند. طبق آنچه از گلنوشتههای به دست آمده از تختجمشید فهمیدهایم، آغاز سال نو یعنی آمدن بهار، یکبار در سال سوم پادشاهی کمبوجیه با یکم فروردین مصادف شد و به جز آن هیچ سند یا نوشتهای که نشان دهد باز هم این اتفاق در دوره هخامنشیان رخ داده در دست نداریم. با اینکه چند سال پس از فتح مصر و در زمان داریوش یا جانشینان او، تقویم هخامنشی با محاسبات مصری اصلاح شد اما باز هم نشانی از همزمانی آغاز بهار با اعتدال بهاری نمیبینیم.
وقتی داریوش اول سنگبنای تختجمشید را در ۵۱۸ قبل از میلاد گذاشت، محل اقامت او شوش و اکباتان بود. مثل جانشینان او تا پایان سلسله هخامنشیان؛ همانها که تختجمشید را گسترش داده و کاخهای خود را به آن اضافه کردند. با این حساب، تمام این مجموعه کاخها برای برگزاری آئین نوروز بوده؟ محققان در میان این مجموعه کاخ آپادانا را محل برگزاری نوروز دانستهاند؛ نوروزی که حالا میدانیم در روزگار هخامنشیان، زمانش از اواسط اسفند تا اوایل اردیبهشت در چرخش بوده.
ساخت آپادانا را داریوش آغاز کرد و پسرش خشایارشا به اتمام رساند. بر پلکانهای این کاخ نقوشی از مردمانی نقش زده شده که به حضور پادشاه میآیند؛ مادها، عیلامیها، سکاییان، باکتریان، ارامنه، تراکیه، بابلیان، آشوریان و بسیاری دیگر که هدایایی برای شاه هخامنشی آوردهاند. میدانیم که تالار آپادانا جایی بوده برای دیدار شاه و نمایندگان ملل گوناگون. محلی برای بار شاه هخامنشی که نقشبرجسته بارعام شاهی هم قبلا در وسط پلکان آن قرار داشته. اما سندی که نشان دهد تمام این نمایندهها در روز نوروز به حضور شاه میآمدند، در دسترس نیست. نه در گلنبشتههای تختجمشید و بابل، و نه در نوشتههای مورخان یونانی.
بهخصوص که نمونههایی از نقوش هدیهآورندگان را میتوانیم قبل از هخامنشیان هم پیدا کنیم. مثلا این گلدان پایهدار که در معبد الهه سومری اینانا و در ویرانههای شهر باستانی اوروک در جنوب عراق یافت شده. صفی از هدیهآورندگان که به حضور اینانا میآیند. نشانی از قدرت مطلق این الهه و سرسپردگی همه اقوام و ملل.
بار شاهی در تختجمشید هم برای همین منظور برگزار میشده؛ برای نمایش حاکمیت پادشاه بر تمامی ملل تابعه. اینکه در چه زمانی برگزار میشده، نمیدانیم، شاید هم واقعا در نوروز بوده. این شک و تردید دوباره، بهخاطر بررسی یک تکهسنگ قویتر شده؛ سنگی که نه در کاخ آپادانا که در کاخ مرکزی تختجمشید قرار دارد.
اینجا کاخ شورا یا کاخ مرکزی تختجمشید است. زمانی که ارنست هرتسفلد باستان آلمانی در آن کاوش میکرد، در کف زمین و در مرکز چهار ستون آن، به تکهسنگی برخورد که آن را سنگ اندازهگیری نامید و توضیح بیشتری دربارهاش نداد. سالها بعد یحیی ذکاء پژوهشگر تاریخ با بررسی آن به این نتیجه رسید که این سنگ ابزاری بوده برای تعیین آغاز بهار و پاییز، و مشخص شدن زمان نوروز و مهرگان. به گفته او خورشید تنها در نخستین روزهای این دو فصل است که وقتی از پشت کوه رحمت بالا میآید، سایه کوه را بر دایره مرکزی سنگ میاندازد و با همین سنگ بوده که منجمان هخامنشی زمان نوروز و مهرگان را مشخص میکردند.
اما شاهرخ رزمجو باستانشناس و پژوهشگر، با بررسی بیشتر، اشتباه بودن این نظریه را ثابت کرده. سنگی با طرحی ساده؛ دایرهای در وسط و چند خط در کنارش، نمیتواند ابزار نجومی باشد که اگر هم باشد چرا باید در کف یک سالن در مرکز مجموعه کاخ تختجمشید قرار بگیرد با آن همه دیوار و برج و بارو که مانع رسیدن نور خورشید شود؟ چرا در کف زمین باشد و جایی که خورشید پس از ساعتها طلوع از پشت کوه رحمت بیرون بیاید؟ از طرفی کف سالن کاخ شوار پوشیده بوده و شکل سرستونها نشان میدهد که بهطور قطع این سنگ زیر کفپوش سالن قرار داشته. میتوان احتمال داد که این سنگ ترازی بوده برای جایگذاری چهار ستون در کاخ، با امضایی از سنگتراشش، که شاید آتشدان یا چیزی دیگر هم رویش قرار میگرفته. پس دوباره برای برگزاری نوروز در تختجمشید بیسند و مدرک ماندیم.
اما برگردیم به تصویر ابتدایی همین فیلم؛ شیری که گاوی را میدرد. همان که نماد آمدن شیر بهار و رفتن گاو زمستان تفسیر شده. این نظریه هم قابل شک و تردید است. نمونههای این صحنه را دو هزار سال قبل از هخامنشیان میتوانیم در جیرفت هم ببینیم که این بار نه یک شیر، که دو شیر گاوی را میدرند. نقشی است کهن که به گفته مهرداد بهار اسطورهشناس، میتواند نشانهای از برکت هم باشد. گرچه انگار بیشتر نشانه قدرت است. قدرت شیرگونه کسانی که دشمنان خود را چون گاوی پاره میکنند. این نظریه بیشتر از بقیه مورد قبول واقع شده. این که کل مجموعه تختجمشید نشانهای قدرت حاکم است؛ ستونهای بلند همچون درختان بزرگ باغی در بهشت با موجودات افسانهای بر بالایش که محافظان کاخ هستند. نقشهایی از گیاهان در سرتاسر این باغ سنگی و نقوشی از اطاعت و پیروزی. هدیهآورندگانی که به حضور شاه میآیند، شاهی که موجودات افسانهای را میکشد و بر تختی نشسته که ملل گوناگون حملش میکنند. تختجمشید برای همین ساخته شده؛ برای یادآوری قدرت به تمام کسانی که زیر فرمان درآورده.
احسنت....
خلاصه بگم! دم شما گرم
واقعا تعجب آوره که کدام جشن در یک بنای نیمه ساز برگزار میشه
با جعل تاریخ نمیشه هویت ساخت