عصر ایران؛ احمد فرتاش - شارل آندره ژوزف ماری دوگل، مشهور به ژنرال دوگل یا شارل دوگل، در 22 نوامبر 1890 در خانوادهای سنتی و کاتولیکمذهب به دنیا آمد. او پس از ناپلئون بناپارت احتمالا مشهورترین سیاستمدار در تاریخ سیاسی مدرن فرانسه است؛ تاریخی که پس از انقلاب فرانسه در 1789 آغاز شده است.
خاستگاه اجتماعی دوگل، طبقۀ متوسط فرانسه بود. او دومین پسر خانواده بود و پدرش فلسفه و ادبیات درس میداد. با این حال دوگل خیلی زود به تاریخ علاقه پیدا کرد و از همان کودکی کتابهای مربوط به تاریخ فرانسه را میخواند.
میهندوستی عمیق او و ایدۀ "عظمت فرانسه"، تا حد زیادی محصول مطالعات تاریخی او در دوران نوجوانی بود. بعدها که سیاستمدار برجستهای شد، به یک معنا سیاست "نه شرقی، نه غربی" را در پیش گرفت برای احیاء عظمت فرانسه. در ادامه به این نکته میپردازیم.
دوگل در شهر لیل به دنیا آمده بود ولی از یازده سالگی همراه خانوادهاش در پاریس زندگی کرد. او در اواخر نوجوانی وارد مدرسۀ نظامی "سنت سیر" شد و در 22 سالگی از این مدرسه فارغالتحصیل شد. دو سال بعد، جنگ جهانی اول شروع شد.
دوگل در جنگ جهانی اول سرباز فیلیپ پتن بود. پتن در جنگ اول، کلنل بود و پس از جنگ، مارشال شد. مارشال پتن معروف، بعدها، در آغاز جنگ جهانی دوم، نخستوزیر فرانسه شد و دولتش در طول جنگ، دوگل را بابت اقدامات فراقانونیاش در مبارزه با اشغالگران آلمانی، به اعدام محکوم کرد چراکه اقدامات دوگل معنایی نداشت جز به رسمیت نشاختن دولت پتن (مشهور به دولت ویشی).
شارل دوگل
پس از آزادی فرانسه به دست متفقین، مارشال پتن در دادگاه محکوم به اعدام شد ولی دوگل که در آن زمان رئیسجمهور موقت فرانسه بود، با یک درجه تخفیف، مجازات حبس ابد را شامل حال او کرد. هر چه بود، فیلیپ پتن در جنگ جهانی اول فرماندۀ دوگل بود. علاوه بر این، دوگل او را در آن زمان تحسین میکرد و به احترام او نام فیلیپ را برای پسرش انتخاب کرد.
دوگل در جنگ جهانی اول اسیر هم شد و تقریبا سه سال را در اسارت گذراند. پس از جنگ، در ارتش به مدارج بالاتر رسید و کتابها و مقالاتی دربارۀ مسائل نظامی و استراتژیک و نیز راجع به "رهبری" نوشت.
تا آغاز جنگ جهانی دوم، موقعیت دوگل در ارتش و ساختار نظامی و دفاعی فرانسه ارتقا یافت. در 35 سالگی (1925) کارمند شورای عالی جنگ شد، پس از آن دو سال را در خاورمیانه سپری کرد، سپس به درجۀ سرهنگی رسید و سپستر، عضو شورای ملی دفاع شد.
اما آنچه دوگل را به فردی برجسته در تاریخ فرانسه تبدیل کرد، جنگ جهانی دوم بود. پس از اشغال مناطق شمالی و غربی فرانسه توسط ارتش آلمان، آلمانیها دولتی دستنشانده را در مناطق جنوبی فرانسه به رسمیت شناختند که مارشال پتن در رأس آن بود. این دولت از 1940 تا 1944 مطابق میل و دستورات آلمانیها عمل میکرد.
بسیاری از سران ارتش فرانسه پس از شکست مقابل آلمان، به بریتانیا گریختند و فرانسه تاب مقاومت بیشتر در برابر ارتش ویرانگر ژرمنها را نداشت. در نتیجه، رئیسجمهور فرانسه (آلبر برن) مارشال پتن را به سمت نخستوزیری منصوب کرد و دولت پتن هم در ژوئیه 1940 قرارداد صلحی با آلمان امضا کرد.
دوگل و همسرش: ایوون واندرو
حمایت گستردۀ مالی از آلمان، وضع قوانین ضد یهودی در فرانسه و مستعمرات فرانسه، عدم همکاری با متفقین، عدم استفادۀ فرانسه از نیروی دریاییاش، حق حضور نظامی آلمانیها در پاریس، هماهنگی دولت فرانسه با آلمان برای هر گونه تغییر در ساختار نظامی فرانسه، تعهدات دولت مارشال پتن به دولت آلمان بود.
در چنین شرایطی، دوگل هم به بریتانیا گریخت و آنجا از رادیو بیبیسی با مردم فرانسه حرف زد و به آنها گفت که مایل است جنگ با آلمانیها را به رهبری خودش ادامه دهد. در واکنش به این اقدام، دادگاه نظامیِ فرانسۀ تحت سلطۀ آلمان، دوگل را به اعدام و مصادرۀ اموال محکوم کرد.
قبل از اینکه دولت مارشال پتن شکل بگیرد، پل رینو نخستوزیر فرانسه بود و دوگل در دولت رینو، معاون وزیر دفاع بود. بنابراین ادعای رهبری جنگ با آلمان، از سوی معاون وزیر دفاعِ دولتی که در تقابل با آلمان قرار داشت ولی شکست خورده بود، نامعقول نبود. با این حال، دوگل در آن زمان وزن اجتماعی چندانی نداشت و در بریتانیا و آمریکا هم آن قدرها شناختهشده نبود.
حمایت دولت چرچیل از او، موجب شهرت و ارتقای موقعیتش به عنوان رهبر مقاومت فرانسویها در برابر اشغالگران آلمانی شد. او رهبر نهضت "فرانسۀ آزاد" شد؛ اگرچه تعداد افسران و افرادی که با او همکاری میکردند، در ابتدا بسیار کم بود. ولی به تدریج بر تعداد یاران دوگل اضافه شد و او چونکه با چرچیل مشکل داشت، تشکیلاتش را به الجزایر منتقل کرد و آنجا به ریاست "کمیتۀ نجات ملی فرانسه" برگزیده شد.
دوگل و چرچیل
در 6 ژوئن 1944، متفقین به شمال فرانسه حمله کردند تا ارتش آلمان را از این کشور خارج سازند. پاریس در 25 اوت 1944 با همکاری نیروهای محلی و نیروهای فرانسۀ آزاد، که هر دو تحت رهبری دوگل بودند، آزاد شد و دوگل نیز قهرمان ملی فرانسویها شد.
جشن آزادی پاریس
او پس از اتمام جنگ، رئیسجمهور موقت فرانسه شد ولی چون با احزاب دست چپی حاضر در پارلمان فرانسه اختلاف نظر داشت، از مقامش استعفا کرد و سیاست را کنار گذاشت.
دوگل یک سیاستمدار راستگرا بود. او ناسیونالیست بود و طبیعتا با سوسیالیستها مشکل داشت. هر چه بود، او ترجیح داد از محبوبیت ملیاش سوءاستفاده نکند. یعنی وقتی که دید حریف آن پارلمان چپگرا نمیشود، بازی دموکراسی را به هم نزد و ترجیح داد قهرمانی خانهنشین شود.
اصل دعوا بر سر نظام پارلمانی بود. دوگل مخالف این نظام بود و در یک سخنرانی، تاکید کرد که دشمن دموکراسی نیست، بلکه با "آشفتگی دولت" مخالف است. تشتت سیاسی، یکی از آفات نظامهای پارلمانی است که میتواند مایۀ ناتوانی دولت، بویژه در مواقع بحرانی، باشد. کمااینکه نظام پارلمانی فرانسه هم در جنگ جهانی دوم نتوانسته بود کار مهمی برای کشور انجام دهد.
دوگل استدلالش این بود که دولت ضعیف میتواند شهروندان را از حکومت بیزار سازد و هرجومرج و آشفتگی اخلاقی به بار آرد و و عامۀ مردم را به سوی دیکتاتوری سوق دهد.
جمهوری سوم فرانسه با حملۀ آلمان به این کشور خاتمه یافت. جمهوری چهارم از 1940 تا 1958 برقرار بود. جمهوری پنجم فرانسه از 1958 آغاز شد. در این سال دوگل به سیاست بازگشت و در انتخابات پارلمانی پیروز شد و به مقام نخستوزیری فرانسه رسید و پیشنهاد اصلاح قانون اساسی را به رفراندوم گذاشت.
مطابق این اصلاح، نظام پارلمانی فرانسه به نظام ریاستی تغییر کرد و رئیسجمهور از مقامی تشریفاتی به قدرتمندترین مقام کشور ارتقا یافت. در واقع تا قبل از آن، نخستوزیر حکومت میکرد و رئیسجمهور رئیس دولت (یا کشور) بود (مثل ملکه یا شاه در بریتانیا)، ولی از 1958 به بعد، نظام ریاستیِ ترکیبی در فرانسه شکل گرفت.
شارل دوگل در اوج اقتدار
در نظام ترکیبی، نخستوزیر حذف نمیشود و حکمرانی توامان در اختیار رئیسجمهور و نخستوزیر است. البته اختیارات رئیسجمهور بیشتر و مهمتر است. به هر حال ساختار سیاسی فرانسه به پیشنهاد دوگل، در میانۀ ساختار سیاسی بریتانیا و آمریکا قرار گرفت. یعنی نظام پارلمانی در فرانسه برچیده شد، ولی نظام ریاستیاش هم مثل آمریکا طراحی نشد، بلکه "ترکیبی" بود. یعنی هم رئیسجمهور داشت، هم نخستوزیر. جمهوری پنجم فرانسه به این صورت متولد شد.
دوگل حدود شش ماه نخستوزیر بود و پس از اصلاح قانون اساسی، از ژانویه 1959 رئیسجمهور فرانسه شد و تا اواخر آوریل 1959 در این مقام باقی ماند.
تا ژانویۀ 1958، دوگل سه کار بسیار مهم برای فرانسه انجام داده بود: مشارکت موثر در آزادسازی فرانسه در جریان جنگ جهانی دوم، کسب عضویت دائم فرانسه در شورای امنیت سازمان ملل و برخورداری دولت فرانسه از حق وتو (1946)، ایجاد جمهوری پنجم فرانسه با احیاء مقام ریاست جمهوری در این کشور.
اما ببینیم او در ده سال ریاستجمهوریاش چه کرد؟ فرانسه از زمان انقلاب اکبیر، کشوری بوده تحت تاختوتاز افراطیون سیاسی. در تاریخ فرانسه، سلطنتطلبان و ناسیونالیستها در جناح راست بودند و سوسیالیستها و کمونیستها در جناح چپ. جناح چپ عمدتا علائق انقلابی داشت، جناح راست علائق ضدانقلابی.
دوگل با اینکه خودش ناسیونالیست بود و با کمونیستها هم مخالف بود، ولی در کل توانست مابین راستگرایی و چپگرایی افراطی در فرانسه، که عملا بخشی از سنت سیاسی این کشور در دوران پس از انقلاب 1789 بود، "جمهوری میانهروها" را شکل دهد. میانهروی دوگل در عرصۀ سیاست خارجی نیز نمود آشکاری داشت که جلوتر به آن هم میرسیم.
دومین اقدام یا میراث مهم دوگل در دوران ریاستجمهوری دهسالهاش، ناشی از اعتقاد او به استعمارزدایی بود. زمانی که دوگل رئیسجمهور شد، پنج سال بود که جنگ یا انقلاب الجزایر آغاز شده بود. این انقلاب خونبار، که عملا یک جنگ داخلی بود و از 1 نوامبر 1954 تا 19 مارس 1962 طول کشید، قربانیان زیادی داشت.
طبق برآورد مورخان الجزایری، یک میلیون و پانصد هزار نفر در این انقلاب کشته شدند. مورخان فرانسوی اما تعداد کشتهشدگان را 400 هزار نفر تخمین زدهاند.
انقلاب الجزایر
دوگل سه سال پس از به قدرت رسیدنش، موفق شد این جنگ را با به رسمیت شناختن استقلال الجزایر تمام کند. مخالفتهای زیادی در فرانسه علیه او وجود داشت ولی دوگل حرفش را به کرسی نشاند و نه تنها استقلال الجزایر، بلکه استقلال یازده مستعمرۀ آفریقایی دیگر فرانسه را نیز به رسمیت شناخت. استقلال الجزایر و در کل پایانبخشیدن به عصر استعمارگری فرانسه، دومین اقدام مهم دوگل در عصر ریاست جمهوریاش بود.
سومین اقدام مهم دوگل، پیشبرد برنامۀ هستهای فرانسه و دستیابی به سلاح اتمی بود. استقلال فرانسه برای دوگل بسیار مهم بود و او به هیچ وجه نمیخواست کشورش وابسته به آمریکا یا شوروی باشد. همچنین او بر "عظمت فرانسه" تاکید داشت. با اتمی شدن بریتانیا پس از آمریکا و شوروی، فرانسه هم در زمان ریاست جمهوری دوگل به سلاح اتمی دست یافت (1960)؛ بویژه اینکه دوگل میدانست که چین هم در راه است و به زودی این کشور نیز به صاحب سلاح اتمی میشود.
دوگل در واقع به سیاست "نه شرقی، نه غربی" اعتقاد داشت. البته از نوع فرانسوی آن. او قائل به روابط حسنۀ همزمان با آمریکا و شوروی بود. در 1964 روابط سیاسی فرانسه و چین را برقرار کرد و در 1966 به مسکو سفر کرد. در همین سال فرانسه را از ناتو بیرون آورد چراکه معتقد بود ضرورت فعالیت ناتو منتفی شده است.
دوگل و جان اف کندی
دوگل همچنین منتقد نفوذ دلار در اقتصاد دنیا بود و معتقد بود که آمریکا با دلارش دنیا را بلیعده است. قهرمان ملی فرانسویها، سروری آمریکاییها را خوش نداشت و در پی عظمت فرانسه بود.
دوگل با آغاز انقلاب 1968 فرانسه، که محصول اعتراض گستردۀ جنبش دانشجویی در این کشور بود، حقیقتا به دردسر افتاد. دانشجویان فرانسوی، میراثدار همان چپگرایی افراطیای بودند که ریشه در تاریخ فرانسه داشت. ضمنا آنها خواستار آزادیهای جنسی گستردهای بودند که برای شارل دوگلِ راستگرای برخاسته از یک خانوادۀ سنتی، عجیب بود.
به هر حال طی چهار هفتۀ پر تب و تاب، اعتراضات دانشجویان چنان بالا گرفت که به نظر میرسید دوگل باید غزل خداحافظی را بخواند. ولی او که خطیبی زبردست بود، سرانجام با یک سخنرانی موثر، توانست مردم فرانسه را با خودش همسو کند.
دوگل که تقابل با کمونیسم یکی از اصول سیاست داخلیاش بود، در 29 می 1968 در یک سخنرانی کوتاه، دربارۀ خطر به قدرت رسیدن کمونیستها به مردم فرانسه هشدار داد. فردای آن روز، مردمی که چپروی فرزندانشان را خوش نداشتند، در حمایت از دوگل به خیابانها آمدند و آتش انقلاب دانشجویی، در 3 ژوئن خاموش شد.
سنگربندی در بوردو، انقلاب 1968 فرانسه
با این حال جنبش/انقلاب ماه مه 1968، در اتمام عمر سیاسی دوگل بیتاثیر نبود. دوگل ده ماه پس از پایان اعتراضات دانشجویی، از مقامش استعفا کرد؛ چراکه خواستار اصلاحاتی در قانون اساسی شده بود که معنایی جز افزایش اختیارات ریاست جمهوری نداشت، ولی مردم فرانسه در رفراندومی که دولت دوگل برگزار کرد، به اصلاحات مد نظر او رای ندادند. دوگل هم صدای "نه" و مخالفت مردم را شنید و به جای چسبیدن به قدرت، در 28 آوریل 1969 از قدرت کناره گرفت تا جایگاه رفیعش در تاریخ سیاسی فرانسه مخدوش نشود.
در واقع دوگل ادامۀ حضورش در قدرت را منوط کرده بود به موافقت مردم فرانسه با تغییرات سیاسیای که او به رفراندوم گذاشته بود. اسدالله علم در خاطراتش راجع به این رفراندوم نوشته است:
«امروز دوگل استعفا کرد. آراء رفراندوم 13/47 درصد به نفع او 87/52 درصد به ضرر او بود. بنابراین چنانکه گفته بود، استعفا کرد... دوگل مرد بسیار بزرگی است و تاریخ از او به نیکی یاد خواهد کرد. معلوم نیست وضع فرانسه و وضع دنیا بعد از او چه میشود. فرانسه بلاتردید به هرجومرج کشیده میشود.»
ولی با کنار رفتن دوگل، فرانسه گرفتار هرجومرج نشد چراکه دموکراسی یعنی حکومت مردم. چنین سیستمی با کنار رفتن هیچ شخصی، ولو بسیار بزرگ و برجسته، دچار بحران نمیشود. و این نکتهای بود که ذهن استبدادزدۀ علم، قادر به درک آن نبود.
پس از مرگ دوگل در 9 نوامبر 1970، ژرژ پمپیدو رئیسجمهور فرانسه، خبر درگذشت او را با این جمله اعلام کرد: «ژنرال دوگل مرد. فرانسه بیوه شد.» مراسم تشییع جنازۀ او در پاریس برگزار شد و مردم فرانسه به احترامش حضور باشکوه ولی متمدنانهای در مراسم تشییع پیکر او داشتند.
شارل دوگل پس از کنارهگیری از قدرت، یکسال و هفت ماه در آرامش و دور از غوغای سیاست زندگی کرد خاطراتش را نوشت. او خودش را خدمتگزار یا مراقب عظمت فرانسه میدانست و به نظر میرسد که در عمل به وظیفهای که برای خودش تعریف کرده بود، کارنامۀ موفقیتآمیزی از خودش به جا گذاشت. دوگل در هنگام مرگ ثروت چندانی نداشت و به همین دلیل خانوادهاش پس از او در شرایط مالی چندان مناسبی نبودند.
برخی او را یک "دموکرات مردد" توصیف کردهاند. دوگل شاید یک دموکرات ششآتشه نبود، ولی قطعا به دموکراسی فرانسه آسیبی نزد و خواستار یک فرانسۀ دموکراتیک قوی و باعظمت بود، نه سستبنیان و آشفته.