عصر ایران؛ احمد فرتاش - جواهر لعل نهرو در 14 نوامبر 1889 به دنیا آمد و در 27 مه 1964 از دنیا رفت. او نخسین نخستوزیر هند پس از استقلال هندوستان در 1947 میلادی بود و تا زمان درگذشتش در این مقام باقی ماند.
نهرو در خانوادهای ثروتمند در شهر اللهآباد واقع در شمال هند به دنیا آمد. پدرش، موتی لعل، یکی از حقوقدانان برجستۀ هند بود و در سیاست هند در دو دهۀ 1910 و 1920 نقشی بسزا داشت.
نهرو در 1912، پس از هفت سال تحصیل در انگلستان در دانشگاههای هرو و کیمبریج، به هند بازگشت و حرفۀ پدرش را پیش گرفت و تا سال 1920 به آن ادامه داد.
قرار گرفتن در معرض تفکر غرب در دوران تحصیل، بر زندگی نهرو تاثیری ماندگار بر جای گذاشت، اما مستقیما او را به فعالیت سیاسی سوق نداد.
به گواهی خود نهرو و معاصرانش، سه رویداد طی سالهای 1919 و 1920 در زندگیاش نقطۀ عطفی بوجود آورد.
نخستین آنها کشتاری بود در یک پارک عمومی در آوریل 1919، هنگامی که یک ژنرال انگلیسی به افرادش دستور شلیک به جمعیت غیرمسلحی از هندیانی را داد که برای گردهمایی سیاسی ضد انگلیسی اجتماع کرده بودند.
نهرو در کنار چرچیل
وقتی که مهمات انگلیسیها تمام شد، 379 کشته و 1200 مجروح هندی بر جای ماندند. این کشتار اعتقاد نهرو به اصلاحپذیری حاکمیت انگلیسیها را متزلزل کرد. از آن پس، "استقلال" شعار او شد.
دومین تجربه، احساس شرم و گناه نهرو از پیشینۀ اشرافی خود بود؛ احساسی که در 1920 گریبانگیر او شد. او در آن سال برای نخستین بار در کشور هند سفر کرد و فقر هند را به چشم دید. اشتیاق او برای ریشهکن ساختن فقر در هند، از سفرهایش در میان کشاورزان ریشه گرفت.
در واقع نهرو در سن 31 سالگی تازه شناخت نسبتا جامعی از سرزمین مادریاش پیدا کرد. پیش از آن، او در فضاهایی اشرافی و مرفه میزیست و واقعیت هند را به تمامی ندیده بود.
سومین رویداد، به میدان آمدن گاندی در 1920-1919 و دعوت این رهبر خشونتپرهیز از مردم هند برای آغاز نافرمانی مدنی بود. استفادۀ گاندی از عدم خشونت، نهرو را عمیقا تحت تاثیر قرار داد؛ هر چند که نگرش نهرو به آن متفاوت بود.
عدم خشونت گاندی ریشه در معتقدات مذهبی او داشت؛ نهرو که فردی غیرمذهبی بود، با نوعی برداشت آزادیخواهانه از "اخلاق" به اصل عدم خشونت رسیده بود.
او در خصوص بسیاری از مسائل، بویژه در مورد نقش مذهب در زندگی اجتماعی، با گاندی اختلاف نظر داشت، اما در علاقۀ وافر او به استفاده از عدم خشونت در سیاست و تعهد به آزادی و بازسازی هند با او سهیم بود. نهرو گاندی را به بیست سال از او بزرگتر بود به عنوان مرشد قبول داشت.
با گاندی
گاندی و نهرو در این مورد نیز که دموکراسیِ نمایندگی بهترین شیوۀ ادارۀ حکومت هند است، اختلاف نظر داشتند. گاندی به نوعی دگرگونی اخلاقی افراد از سیاست معتقد بود. به اعتقاد او، دموکراسیِ نمایندگی یا دموکراسی مبتنی بر قانون اسسای بهترین راه دستیابی به این دگرگونی نبود.
بنا به عقیدۀ گاندی، قدرت موجب فساد سیاستمدارانی میشود که باید در تعالی اجتماعی و دموکراسی در سطح روستا به فعالیت بپردازند.
نهرو چنین دیدگاهی نداشت. او معتقد بود که نهادهای منتخب را میتوان هم به طور مثبت به کار گرفت هم به طور منفی. او فکر میکرد که این نهادها را میتوان از سطح نهادهای مننتخب روستا تا بالاترین سطوح حکومت تشکیل داد و هر سطح میتواند کارش را به بهترین نحو انجام دهد.
نهرو تاکید داشت که بعضی از کارکردهای حکومت – مثلا، برنامهریزی برای صنعتی کردن – فقط در بالاترین سطح ممکن است صورت بپذیرد.
علاوه بر اینها، نهرو استدلال میکرد که اگر طبقات فقیرتر با استفاده از استعدادشان بر نهادهای منتخب تسلط یابند، از نهادهای مبتنی بر نمایندگی برای ایجاد عدالت اجتماعی در هندِ لبریز از نابرابری اقتصادی و اجتماعی میتوان استفاده کرد.
گاندی تکیهاش بر اقناع اخلاقی بود که ثروتمندان را بتواند متقاعد سازد که با فقیران سهیم شوند. اما نهرو میخواست به فقیران فرصت دهد که نهادها را از طریق انتخابات به دست گیرند. او معتقد بود فقرا با استفاده از نهادهای دموکراتیک، میتوانند طبقۀ ممتاز جامعه را تحت نظارت درآورند.
دیدار با آلبرت اینشتین
قدرتگیری دموکراتیک فقیران و کاستهای پایین جامعه در هند کنونی در حال وقوع است، اما این همان رویایی نبود که نهرو میخواست در زمان حیات خود به آن تحقق بخشد.
نخستین کسانی که قدرت را به طریقی دموکراتیک در هند به دست گرفتند، غالبا از طبقۀ ممتاز بودند. با این حال نهرو از پافشاری بر نهادهای دموکراتیک دست برنداشت. استدلال او این بود که اگر دموکراسی نتواند به فوریت عدالت اجتماعی را برقرار کند، برای آموزش تودهها باید بیشتر تلاش کرد تا دریابند که چگونه میتوانند با استفاده از دموکراسی به بیان منافع خود و تحقق آنها بپردازند.
نهرو با اندیشۀ تعلیق دموکراسی به خاطر عدالت اجتماعی، راه حلی که بسیاری از کشورهای در حال توسعه در پیش گرفتند، به شدت مخالف بود.
او میگفت که خشونت یا زور "رهبران شرافتمند" نمیپرورد؛ و عدالتی اجتماعی که از طریق افراد غیرشرافتمند حاصل شود ارزش خواستن ندارد؛ و وسایل آبرومندانه به اندازۀ هدفهای ستایشانگیز اهمیت دارند.
در واقع نهرو یک سوسیالدموکرات بود نه یک سوسیالیست انقلابی. به همین دلیل، او برخلاف لنین و استالین، دموکراسی را در کشورش با هدف تحقق عدالت اجتماعی از بین نبرد.
افکار نهرو به پارهای ابتکارهای قانونی مهم منتهی شدند و البته ناکامیهایی هم به بار آوردند. هند نخستین انتخابات آزاد خود بر اساس حق رای عمومی افراد بالغ را در سال 1952 برگزار کرد. به 173 میلیون نفر در هند حق رای داده شد و این امر یک"جهش دموکراتیک" در جامعۀ هند بود.
در برابر رابیندرانات تاگور: شاعر بزرگ هند
از آنجا که سهچهارم رایدهندگان جدید خواندن و نوشتن نمیدانستند، روی برگههای رای نمادهایی به کار رفته بود تا احزاب و رقبای انتخاباتی را مشخص کنند. اجرای این انتخابات شش ماه به طول انجامید و زیر نظر یک میلیون ناظر برگزار شد.
انتخابات سال 1952 در هند، بزرگترین انتخابات آزاد و مسالمتآمیز در تاریخ بشر تا آن روز بود. پس از دو انتخابات دیگر در دوران نهرو – در 1957 و 1962 – نهاد انتخابات در جامعۀ هند تثبیت شد و فرایند انتخابات بخشی از آگاهی سیاسی ملت هند شد.
نهرو آزادی مطبوعات، نظام قضایی مستقل و ورحیۀ مباحثه در پارلمان و "حزب کنگره" (حزب حاکم بر هند) را نیز به رسمیت شناخت و نهادینه کرد. علاوه بر این، وی خودمختاری پیشبینیشده در قانون اساسی فدرال هند برای حکومتهای ایالتی را محترم شمرد.
چند برنامۀ او در پارلمان شکست خورد یا توسط نظام قضایی برگردانده شد. با این همه، وی نهادهای سیاسی و قضایی هند را تضعیف نکرد و محدودیتهایی را که آنها در کارش پدید میآوردند، پذیرفت. واکنش او در مقابل شکست، تلاش بیشتر برای متقاعد کردن بود یا پذیرش ناکامی همراه با شکیبایی.
در ارزیابی کارنامۀ نهرو میتوان نهروی نخستوزیر را از نهروی دموکرات متمایز کرد. نهروی نخستوزیر، اگرچه چهرهای شاخص بود، دو ناکامی عمده داشت: ناتوانیاش در تغییر نظام کشاورزی هند در زمان حیاتش (این تحول پس از مرگش روی داد) و شکست هند در جنگ با چین در سال 1963.
جنگ هند و چین جنگی بود که در سال ۱۹۶۲ بین دو کشور هند و جمهوری خلق چین روی داد. بهانهٔ آغاز جنگ مناقشههای مرزی دربارهٔ منطقهٔ اقصی در هیمالیا بود ولی موارد دیگری در این امر نقش داشتند. پس از اینکه هند در سال ۱۹۵۹ به چهاردهمین دالایی لاما پناهندگی داد درگیریهای مرزی خشونتباری بین دو کشور صورت گرفت.
نیروهای چینی در هر دو جبههٔ جنگ بر نیروهای هندی غالب آمدند و رزانگ لا در جبههٔ غربی و تاوانگ در جبههٔ شرقی را اشغال کردند. جنگ در نهایت در ۲۰ نوامبر ۱۹۶۲ با اعلان آتشبس از سوی چین و بیان این امر پایان یافت که چین به «خط کنترل واقعی» اش باز خواهد گشت.
نهرو برای مغلوب نشدن در برابر چینیها، از ایالات متحده درخواست کمک نظامی کرد ولی آن ایام مصادف بود با بحران موشکی کوبا و احتمال درگیری اتمی بین آمریکا و شوروی. به همین دلیل جان اف کندی رئیس جمهور آمریکا، درخواست نهرو برای ارسال کمکهای نظامی به هند را رد کرد.
پیش از 1963 نیروی او برای سیاست هند و جهان، نامحدود و تمامنشدنی مینمود. او با جاذبۀ فوقالعادۀ خویش، الهامبخش بسیاری از معیارهای متعالی سیاسی شد و هند را در دورانی سخت سرپا نگه داشت.
نهروی دموکرات البته به مراتب موفقتر بود. دموکراسی در هند، در نوباوگی پرمشقتش، بسیاری از طراوت خود را از آزادیخواهیِ تردیدناپذیر نهرو الهام گرفت. تنها مصالحۀ عمدهای که نهرو به آن تن داد، موضوع جدایی بود.
میگویند که روی میز کارش دو پیکره داشت. یکی از مهاتما گاندی و یکی از آبراهام لینکلن. از گاندی هنر عدم خشونت و متقاعد ساختن را رفرا گرفت، از لینکلن استفاده از زور برای حفظ اتحاد را.
پس از استقلال هند در 1947، هنگامی که پاکستان کشوری جداگانه شد، نهرو جدایی را به عنوان یگانه انتخاب امکانپذیر برای گروههای ناراضی محکوم کرد. برای شکست جداییطلبی در شمال هند و رهبران جداییطلب کشمیر به زور متوسل شد.
او میگفت دموکراسی از ملت مهمتر نیست. معلوم نیست که این طرز برخورد شکست شخصی نهرو بود یا یازتابی از ناتوانی آزادیخواهی سیاسی در رویارویی با جدایی بر اساس معیارهای ناب دموکراتیک.
به هر حال شعار نهرو، که دموکراسی مهمتر از ملت نیست، آشکارا فاقد منطق دموکراتیک بود و از این حیث، نمرهای منفی در کارنامۀ او به عنوان یک رهبر دموکرات ثبت شد؛ زیرا همان منطقی که هند را از زیر یوغ استعمار بریتانیا بیرون آورد و مستقل کرد، از سوی مسلمانان هند به کار گرفته شد و منجر به تاسیس کشور پاکستان گردید.
در واقع منتقدین نهرو معتقد بودند همین که بخش قابل توجهی از یک ملت ساز جدایی کوک میکند، یعنی دیگر یک ملت واحد وجود ندارد بلکه عملا دو ملت در کار است و دو ملت را نمیتوان با چسب قدرت در بلندمدت به یکدیگر متصل نگه داشت.
به هر حال اگر گاندی پدر هند بود، نهرو معمار اصلی دموکراسی هند به شمار میرود. اگر نهرو فردی مثل لنین بود، در هند حمام خون برپا میشد. اما او از دیکتاتوری و خشونت پرهیز کرد و ارادۀ خودش را با تکیه بر روشهای دموکراتیک و قانونی به کرسی مینشاند.
تروریسم و خشونت و پلیس سیاسی جنایتکار، که در حکومت شوروی امور رایجی بودند، در دموکراسی نوپای هند به رهبری جواهر لعل نهرو پدید نیامدند. با اینکه نهرو سوسیالیست بود و در کتاب "تاریخ جهان"، کتابی که در زندان برای دخترش نوشته بود، نظر مثبتی نسبت به تجربۀ شوروی داشت، ولی از تکرار روشهای لنین و استالین در هند پرهیز کرد.
حتی باید گفت که تمجید نهرو از آنچه در شوروی میگذشت، تا حدی ناشی از این بود که کسی به درستی نمیدانست در شوروی چه وقایعی در جریان است و نهرو صرفا از دور تصور میکرد که در آنجا سوسیالیسم به نفع کارگران و دهقانان در حال تحقق است.
اینکه نهرو دموکراسی را فدای عدالت اجتماعی نکرد، تا حد زیادی ناشی از تحصیل و تربیت فکری او در انگلستان بود که مهد لیبرالیسم در دنیا است. زیستن نهرو در انگلستان، او را متوجه اهمیت "آزادی" کرده بود و او نیز مثل سوسیالیستهای انگلیسی، سوسیالیسمی آزادیخواهانه را در پیش گرفته بود و به همین دلیل برای تحقق عدالت اجتماعی، در دوران طولانی زمامداریاش در هند، آزادی را در کشورش از بین نبرد.
میراث آزادیخواهانهای که او از خودش به جا گذاشت، نقش مهمی در تحقق آزادیهای بیشتر و تثبیت دموکراسی در هند ایفا کرد. در نتیجه، هند موفق شد در سایۀ آزادی و دموکراسی به سمت رفاه بیشتر و کاهش فقر در میان جمعیت انبوهش حرکت کند.
رهبران سیاسی با تکای صرف به خود، ملت یا دموکراسی را بوجود نمیآورند. اما تردیدی نیست که رهبران فرهمند میتوانند تاثیری شگرف در تاریخ ملتها داشته باشند.
نهرو فقط در مقایسه با مهاتما گاندی، دومین چهرۀ توانمند هند در قرن بیستم محسوب میشود و الهامبخش نسل کاملی از هندیان برای مشارکت در فرایند دموکراسی و ارزش نهادن به آن بود.