عصر ایران؛ احمد فرتاش - مهانداس کارامچاند گاندی، رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که جنبش استقلال هندوستان از بریتانیا را رهبری کرد و با روش خشونتپرهیزش، هند را در سال 1947 به استقلال رساند.
گاندی در دوم اکتبر 1869 در خانوادهای متعلق به کاست بازرگانان هندو در پوربندر در گجرات هند به دنیا آمد. او پس از تحصیل حقوق در انگلستان در 1893 به آفریقای جنوبی رفت و در آنجا در مقام وکیلی جوان دگیر سیاست و نافرمانی غیرخشونتآمیز شد.
گاندی در 1915 به هند بازگشت و راه مبارزه برای رهایی هند از حاکمیت بریتانیا را در پیش گرفت و تا آخر عمر در این مسیر کوشا بود. او در 30 ژانویۀ 1948 با شلیک گلوله ترور شد.
گاندی در روزگار دانشجویی در انگلستان، در مواجهه با محیطی بیگانه، ناگزیر شد دربارۀ هویت و فرهنگ و مذهب خودش تأمل کند. او دربارۀ سایر مذاهب مطالعۀ وسیعی کرد. قبل از اینکه گاندی از هند به انگلستان و سپس آفریقای جنوبی برود، راما، یکی از خدایان هندو که مظهر تعالی اخلاقی محسوب میشود، بیشترین تاثیر را در زندگی مذهبی گاندی داشت.
گاندی در آفریقای جنوبی، 1909
اما مطالعات دینی و مذهبی گاندی در دوران زیستن در غربت، او را تحت تاثیر مسیح قرار داد. بویژه "موعظه در کوهستان" تاثیر عمیقی بر گاندی نهاد. گاندی پس از آن، آثار برخی از ادبای غیرهندی را خواند که در آن میان بیشتر تحت تاثیر لئون تولستوی، هنری دیوید تورو و جان راسکین قرار گرفت.
تجربیات اولیۀ گاندی در آفریقای جنوبی برایش دگرگونکننده بود. آفریقای جنوبی هم مثل هند از متسعمرات بریتانیا بود و بسیاری از هندیان را به عنوان کارگر قراردادی به آنجا میبردند. قوانین آفریقای جنوبی حاوی تبعیض نژادی بودند.
به همین دلیل یکبار گاندی را از واگن درجۀ یک راهآهن با لگد بیرون انداختند. وکیل جوان به شکل تحقیرآمیزی پرت شد روی سکو، چون سفیدپوست نبود.
وی در چنین مواردی از واکنش خشونتآمیز پرهیز میکرد اما کثرت موارد تبعیض نژادی، او را تدریجا به از یک آدم آرام مذهبی به یک فعال سیاسی بدل کرد.
او در ناتال، یکی از استانهای آفریقای جنوبی، "جامعۀ هندیان" را سازمان داد، حرکات دستهجمعی نافرمانی مدنی را آغاز کرد و انگلیسیها را واداشت تا بسیاری از قوانین نژادی را کنار بگذارند.
در جریان این فعالیتها، گاندی به علت فلسفه و روش مبارزهاش، موسوم به ساتیاگراها (مبارزۀ راستین و غیرخشن)، شهرتی فراوان یافت. همچنین لقب مهاتما (روح بزرگ) به او داده شد.
گاندی چند سال پس از بازگشت به هند در 1915، کمکم اصولی را به کار گرفت که در جامعۀ کوچک هندیان آفریقای جنوبی با آنها آشنا شده بود. نخستین موفقیت سیاسی مهم گاندی برپایی کارزاری بود که همۀ تودهها را در جنبش ملیگرایانۀ ضد حاکمیت بریتانیا گرد هم میآورد.
"کنگرۀ ملی هند" (موسوم به "حزب کنگره") جنبش ملیگرایانه را رهبری میکرد، اما در رأس آن سیاستمدارانی بودند که اعتمادی به تودهها نداشتند و میخواستند برای خودگردانی وارد مذاکره با انگلیسیها شوند.
گاندی با این استدلال که انگلیسیها به خودگردانی رضایت نخواهند داد مگر آنکه تودهها در پشت رهبرانشان قرار گیرند، رهبری حزب کنگره را از دست "میانهروها" بیرون آورد. وی حزب را متقاعد ساخت که از شیوۀ نافرمانی مدنی استفاده کند.
گاندی همچنین تاکید کرد که تکیه را باید بر زبان و نمادهای بومی بگذارند تا بتوانند تودهها را، که نمیتوانستند زبان نخبگان انگلیسیمآب حزب کنگره را درک کنند، به حرکت درآورند.
اینکه گاندی رهبری حزب کنگره را از دست میانهروها خارج کرد، نشان میدهد رادیکالیسم ذاتا پدیدهای منفی نیست بلکه همه چیز در گرو این است که چه کسانی فعالان سیاسی رادیکال هستند و اصولا رادیکالیسم یا درخواست "تغییرات ریشهای" معطوف به چیست؟ رادیکالیسم میتواند ارتجاعی یا مترقی باشد.
به هر حال نخستین جنبش نافرمانی مدنی در هند در 1920 شکل گرفت. گاندی این جنبش را در 1923 هنگامی متوقف کرد که راهپیمایی آرام به کشتار تعداد زیادی افسر پلیس کشیده شد. پیش از آن آشوبهای هندو-مسلمان در چندین نقطۀ هند بالا گرفته بود. گاندی به این نتیجه رسید که هند به آموزش بیشتر دربارۀ عدم خشونت نیاز دارد.
دومین جنبش نافرمانی مدنی در اوایل دهۀ 1930 تاثیر بیشتری داشت. این جنبش انگلیسیها را به حیرت انداخت؛ چون میلیونها نفر که از قوانین بریتانیا سرپیچیده بودند ضرب و شتم را تحمل کردند و به زندان رفتند.
گاندی پیوند سیاست و دیانت را جداییناپذیر میدانست. جاذبۀ او مبتنی بر رفتار اخلاقی عبرتانگیز و ظرفیت فراوانش برای تحمل رنج شخصی در رسیدن به آن چیزی بود که خود وی آن را درستی و مدارا مینامید.
گاندی (راست) در کنار برادرش
او یک نسل کامل از هندیان (و بسیاری از افراد کشورهای دیگر) را تحت تاثیر قرار داد و آنچه را که اساسا مبارزۀ طبقۀ متوسط شهرنشین انگلیسیزبان علیه انگلستان بود بین سالهای 1919 تا 1927 تبدیل به جنبشی تودهای برای استقلال هند کرد. تحت هدایت گاندی، نافرمانی مدنی در مقیاسی وسیعتر و دورانی پایاتر از زمان دیگر در تاریخ به کار گرفته شد.
گاندی استدلال میکرد که راه مبارزه با حاکمیت انگلستان در هند خشونت نیست زیرا برتری نظامی قدرت استعماری همیشه میتواند بر اقدامات خشن مخالفان غلبه کند؛ حال آنکه اگر حاکمیت استعماری علیه مردمی اعمال خشونت کند که در عین اعتراض، از خود واکنش خشن نشان نمیدهند، ممکن نیست دیری بپاید.
گاندی تاکید داشت که "عدم خشونت"، با تبدیل کردن روش استفاده از زور به چیزی اخلاقا نفرتانگیز، حاکمان را درمانده میکند. از این رو انگلیسیها نمیبایست کشته شوند؛ میبایست از لحاظ سیاسی شکست بخورند.
ایدۀ گاندی این بود که مقاومت غیرخشونتآمیز در برابر قوانین ناعادلانه – نافرمانی مدنی – انگلیسیها را مهار میکند و از مردم هند ملتی قدرتمند میسازد.
در واقع گاندی ملتفت بود که ساختار قدرت متشکل از افراد دونپایه، میانپایه و بلندپایهای است که همگی این افراد نمیتوانند موضعی یکسان نسبت به عدم خشونت مردم معترض و خشونت دستگاه سرکوب خودشان داشته باشند. ریزش نیروها معمولا از ردههای پایینی شروع میشود و کمکم ردههای میانی ساختار قدرت نیز نسبت به سرکوب وحشیانۀ مردم بیسلاحی که از خشونت پرهیز میکنند، مسئلهدار میشوند.
گاندی در میان مردم
این روند مسئلهدار شدن نیروهای پایینی و میانی ساختار قدرت و سرکوب، تدریجا موجب ریزش نیروهای سرکوب و سست شدن پایههای دیکتاتوری یا حاکمیت استعماری در هند یا کشورهای دیگر میشود. چنین بود درک گاندی از نقش خشونتپرهیزی در تحقق اهداف سیاسی.
با این حال، اگرچه خشونت ضد انگلیسی در مبارزۀ هند برای استقلال بسیار اندک بود، گاندی نتوانست ریشۀ خشونت را در هند بخشکاند. با جنبش ملیگرایانۀ هند، جنگ بین هندوها و مسلمانها نیز همراه بود و نهایتا نه یک ملت، بلکه دو ملت – هند و پاکستان – بوجود آمد.
با این همه، به طور کلی، همین که جنبش ملی غیرخشن باقی ماند، خود دستاوردی بسیار بزرگ بود. در مقام مقایسه و از لحاظ تاریخی، بیشترِ مبارزات استقلالطلبانه یا با خشونت آغاز شدند یا عاقبت به خشونت کشیده شدند.
در زندگی گاندی سیاست نقش عمده داشت، اما سیاست برای او جستوجویی اخلاقی و نوعی ابراز عقاید عمیقا مذهبی و اخلاقی بود. بدون درک عقاید مذهبی عمدۀ او، مشکل بتوان سیاست او را دریافت.
مثلا پافشاری او بر عدم خشونت، در سنت غیر ثنوی آیین هندو ریشه دارد، که وحدت بنیادی خالق و مخلوق را تعلیم میدهد. گاندی میگفت که چون همۀ انسانها فرزندان خدا هستند، پس هیچ کس را نمیتوان کشت.
او عقیده داشت که چون انسان ذاتا خوب است، میتوان او را واداشت تا حقیقت خود را دریابد. اگر کسی این شجاعت اخلاقی را داشته باشد که به خاطر حقیقت، رنج را تحمل کند حتی اگر دشمن زورمند باشد، میتوان او را به راه راست آورد.
گاندی بر دگرگونی اخلاقی و روحی تاکید میکرد. بسیج خالی از خشونتِ تودهها در سیاست وسیلهای بود برای رسیدن به آن مقصد. این راه میتوانست قدرت و افتخار را به هند بازگرداند، جامعهای ملی بنا کند و موازین اخلاقی ملتی را که چنین ساخته شده بود، بالا ببرد.
این اعتقادات گاندی، هستههای دموکراسی را در خود داشتند. همچنین باور او به خوبیِ ذاتیِ انسان، سرشت لیبرال اندیشۀ او را نیز بازتاب میداد. هر چقدر بدبینی به انسان کمتر باشد، خشونت سیاسی کمتر خواهد بود. علت خشونتپرهیزی گاندی و خشونتگرایی لنین، که هر دو تقریبا در یک دورۀ تاریخی دو انقلاب بزرگ را رهبری کردند، تا حد زیادی ناشی از خوشبینی و بدبینی این دو به انسان بود.
گاندی همچنین معتقد بود که بهترین حکومت آن است که کمتر حکومت کند. این موضع به اندیشۀ "جمهوریهای روستایی" انجامید؛ واحدهایی که میبایست امور خود را به تمامی اداره کنند و فقط در سطحی اندک به حکومت مرکزی وابسته باشند.
گاندی معتقد بود مردمی که دارای زندگی اخلاقی باشند به هدایت حکومت کمتر نیاز دارند.
گاندی برخلاف نهرو، دموکراسی مستقیم را، که در سطح روستا امکانپذیر است، به دموکراسی غیرمستقیم نمایندگی ترجیح میداد. به این نگرش گاندی این انتقاد وارد شده است که دموکراسی مستقیم، عملا در دنیای کنونی ناممکن است. اگرچه میتوان یک روستا را با تکیه بر دموکراسی مستقیم اداره کرد، اما اگر قرار باشد فقط دموکراسی مستقیم در این دنیا حاکم باشد و دموکراسی مبتنی بر نمایندگی کنار برود، هر کشور باید به صدها هزار واحد کوچک تبدیل شود تا در همۀ این واحدهای سیاسی، دموکراسی مستقیم برقرار شود. چنین کاری در دنیای کنونی و احتمالا در آیندۀ دور نیز ناممکن است و پرداختن به آن، نوعی خیالاندیشی یویتوپیک یا مارکسیستی است.
با این حال تاکید گاندی بر مقاومت بدون خشونت، میراث سازندهای برای دموکراسی نمایندگی هند داشت. پس از او، اعتراضات بدون خشونت و بسیج تودهای چنان مشروعیتی یافت که در بیست سال نخست دموکراسی هند، بیشتر احزاب سیاسی آنها را به عنوان راهی برای مخالفت با حکومت وقت به کار بردند. در واقع پس از گاندی، اعتراضات سیاسی خشونتآمیز در هند، به کلی فاقد مشروعیت بودند.
موفقیت گاندی در ساختن یک ملت تاثیر مثبتی بر زندگی دموکراتیک هند داشت. باید ملت و دولتی وجود داشته باشد تا نوبت به تحقق دموکراسی برسد.
یکی از اهداف عمدۀ گاندی ساختن یک ملت هندی از تمدنی کهنه و ناهمخوان بود. گاندی و همکارانش با درگیر ساختن تودهها در جنبش ملیگرایانه علیه دشمن مشترک، گروههای قومی و سیاسی و زبانی پراکندۀ هند را به صورت ملت واحدی درآوردند.
مهمترین ناکامی گاندی، ناتوانی او در متقاعد ساختن طبقات بالا و متوسط مسلمانان هندوستان بود که هند مستقل مدافع منافع آنان نیز خواهد بود. او تاکید داشت که هندوی مذهبی بودن به معنای ضدیت با مسلمانان نیست چراکه رحم و مدارای دینی همراه یکدیگرند.
"مسلم لیگ" (اتحادیۀ مسلمانان سراسر هند) نظر و وعدۀ گاندی را قبول نداشت و جنبش استقلال هند را به سمت تجزیۀ هند در مرزهای هندو-مسلمان هدایت کرد.
گاندی پیروان مسلمان هم داشت که برخی از آنها نیز عمیقا مذهبی بودند. اما سیاستمداران مسلمان با جلب حمایت طبقۀ متوسط مسلمانان، بر گاندی و نهرو پیروز شدند. از 100 میلیون مسلمان هند در 1947، حدود 65 میلیون نفر تابعیت پاکستان را پذیرفتند. تشکیل پاکستان با شورشهای فجیع هندو-مسلمان همراه بود.
یک هندوی متعصب، با این اعتقاد که گاندی با ستودن عدم خشونت، همدردی و مدارا، "ملت هند" را "اخته" میکند، چند ماه پس از دستیابی به استقلال، گاندی 79 ساله را به قتل رساند. قاتل بعدا در دفاع از خود گفت که گاندی را برای آن کشت که ملت ر از ضعف بیشتر بازدارد.
با این حال میلیونها نفر، از جمله بسیاری از مردم کشورهای دیگر، برای تشییع جنازۀ گاندی گرد آمدند تا آخرین مراتب احترام خود را نثار یک انسان اخلاقی و پیشرو و زندگی باعظمتش سازند.
مهاتما گاندی بالاترین مظهر سیاستورزی عاری از خشونت در قرن بیستم و چه بسا در طول تاریخ بشر است.
گاندی تقریبا مردی زاهدپیشه نیز بود. او لباسی به تن میکرد که مقبول فقیرترین مردم هند بود. لباس او نیز از پارچهای هندی به نام خادی بود. او مردم را تشویق میکرد که لباسهایشان از پارچههای هندی باشد. او پس از اینکه از آفریقای جنوبی به هند بازگشت، دیگر لباس غربی نپوشید و پارچۀ لباسش را از هم نخی که خود میرشت، تهیه میکرد.
گاندی گیاهخوار بود و اهل التذاذ جنسی هم نبود. او از 36 سالگی به بعد، دیگر رابطۀ جنسی را از زندگیاش حذف کرد. قدرت روحی و معنوی او ظاهرا به سبک زندگی زاهدانهاش مرتبط بود ولی زهدش از او آدمی خشن نساخته بود.
گاندی و همسرش کستوربا، 1902
با این حال از ضعفها یا اشتباهات هیچ کس نباید نقطۀ قوت یا امتیازی برای او ساخت. اینکه گاندی در 33 سال آخر عمرش با همسرش آمیزش جنسی نداشت، قطعا مصداق پایمال شدن یکی از اساسیترین حقوق همسر او بود. گاندی را نباید بابت این کوتاهی تحسین کرد.