عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در یادداشت "نظام سلطانی چیست؟" دربارۀ ویژگیهای این نظام سیاسی مفصلا توضیح دادیم. البته مفهوم نظام سلطانی، مقبول برخی از دانشمندان علوم سیاسی نیست ولی بسیاری هم آن را قبول دارند و در تقسیمبندی نظامهای سیاسی غیردموکراتیک از آن استفاده میکنند.
در واقع ما گاهی با یک نظام سیاسی غیردموکراتیک مواجهایم که نه استبداد سنتی است، نه توتالیتر است. از سوی دیگر اتوریتر (اقتدارگرا) هم نیست. حتی اگر نظام سلطانی را به اتوریتریسم نزدیک بدانیم، برخی از نظامهای اتوریتر، تفاوتهای محسوسی با آنچه که نظام سلطانی خوانده میشود، دارند.
مثلا فساد معطوف به حامیپروری، یکی از ویژگیهای اساسی نظام سلطانی است ولی همۀ نظام اتوریتر لزوما چنین خصیصهای ندارند.
به هر حال در بین نظامهای سلطانی، حکمرانی چهارده سالۀ فردیناند مارکوس در فیلیپین جزو موارد مشهور است.
فیلیپین تا پیش از سال 1972 به "ویترین دموکراسی آسیایی" شهرت داشت. دموکراسی در این کشور "نارس" و آمیخته با فساد بود ولی زمینۀ گردش نخبگان و دست به دست شدن قدرت بین دو حزب "ناسیونالیست" و "لیبرال" را فراهم میآورد.
فردیناند مارکوس
پیروزی حزب ناسیونالیست فیلیپین در انتخابات سال 1965، ریاست جمهوری فردیناند مارکوس را در پی داشت. مارکوس در سال 1969 مجددا به عنوان رئیسجمهور برگزیده شد و در 1972، یکسال پیش از واگذاری قدرت به رئیسجمهور جدید، با اعلام حکومت نظامی، زنگ شکلگیری نظام سلطانی را در فیلیپین به صدا درآورد.
جمه شدن بساط دموکراسی نیمبند فیلپین و آغاز حرکت نظام سیاسی این کشور به سمت سلطانی شدن، محصول توفیق مارکوس در جلب حمایت نظامیان فیلیپین و دولت آمریکا بود.
مارکوس با این وعده که قصد دارد در فرایند توسعۀ اقتصادی فیلیپین نقشی اساسی به نظامیان بدهد، به حامیپروری در میان نیروهای مسلح پرداخت. متقاعد ساختن دولت آمریکا نسبت به پذیرش حکومت نظامی در فیلیپین، عامل دیگری بود که راه برا برای تحقق نظام سلطانی مارکوس باز کرد.
مهمترین ویژگیهای نظام سیاسی مارکوس عبارت بودند از: کیش شخصیت، دیکتاتوری زن و شوهری، خویشاوندسالاری، سرمایهداری رفاقتی، فساد مالی گسترده و ارتش فاسد و غیرحرفهای.
مارکوس که نیک میدانست بر هم زدن قواعد بازی دموکراسی برای وی مشروعیتی باقی نگذاشته است، در صدد بود با تبلیغات گسترده پیرامون شخصیت خود، چهرهای کاریزماتیک از خودش ترسیم کند.
نصب تندیس عظیم مارکوس در شمال مانیل، پایتخت فیلیپین، و آویخته شدن تصاویر وی و همسرش بر در و دیوار بسیاری از شهرهای فیلیپین و نیز تمامی ادارات دولتی این کشور، در شمایلی شبیه به یک امپراتور و امپراتریس، آشکارا از رواج گستردۀ کیش شخصیتپرستی در فیلیپینِ دهههای 80-1970 حکایت میکرد.
ایملدا، همسر مارکوس، صرفا به این دلیل که همسر رئیسجمهور بود، دومین مقام سیاسی قدرتمند فیلیپین شده بود. بیاعتمادی مارکوس به دیگران و نقش پررنگ ایملدا در نظام سیاسی فیلیپین، مبنای اصلی خویشاوندسالاری در حکومت مارکوس بود.
مارکوس و همسرش ایملدا
تداوم بیاعتمادیها و بدبینیهای مارکوس، منجر به شکلگیری شرایطی در جامعۀ فیلیپین شد که منتقدان مارکوس از آن با عنوان سرمایهداری رفاقتی یاد کردهاند. در سایۀ حاکمیت "سلطان مارکوس"، چهار تن از رفقای وی به "سلطان شکر"، "سلطان مارگیل"، "سلطان موز" و "سلطان مواد مخدر" فیلیپین تبدیل شدند.
ارتش فاسد و غیرحرفهای، ویژگی دیگر نظام سلطانی در فیلیپین بود. مارکوس چینیِ نازک دموکراسی فیلیپین را با زور سرنیزۀ نظامیان در هم شکسته بود. هم از این رو ناگزیر بود که ارتش را به عنوان مهمترین پاسدارِ نظام سیاسیاش تحت سیطرۀ خود درآورد.
او برای تحقق این هدف دو شیوه را برگزید. نخست اینکه نقش پارلمان در ترفیعات نظامیان را ملغی کرد و این امر را یکسره تحت رای و فرمان خود درآورد. دوم اینکه دست افسران عالیرتبه را در تحصیل سودهای مالی غیرقانونی و نامشروع باز گذاشت.
مارکوس پس از اعلام حکومت نظامی، افسران مورد اعتماد خود را ارتقاء درجه داد و حقوق آنها را تا 150 درصد افزایش داد. او به شرط وفاداری، فساد افسران ارتش را تحمل میکرد.
رواج فساد در میان افسران ارتش، در کنار ترفیعات غیرحرفهای، به تضعیف مهارتهای حرفهای ارتش فیلیپین و افزایش نابرابری نظامیان منجر شد.
افسران ارتش مارکوس بازار سیاه دلار، باندهای سرقت اتوموبیل، سازمانهای توزیع مواد مخدر، قطع غیرقانونی درختان، قمار، فحشا، ماهیگیری، استخراج معادن و قاچاق اسلحه را کنترل میکردند.
نظام سیاسی مارکوس بذر نارضایتی بسیار عمیقی را در خاک جامعۀ فیلیپین افشانده بود. در حالی که کمونیستهای فیلیپینی، روستاییان ناراضی از رژیم را بسیج میکردند، افسران ناراضیِ ارتش نیز کودتا علیه مارکوس را تدارک میدیدند.
در اثر فشارهای دولت آمریکا، مارکوس مجبور شد مخالفان جدی خود را نیز وارد چرخۀ انتخابات کند. در انتخابات ریاست جمهوری سال 1986، کلیسا و سرمایهداران ناراضی، از کورازون آکنیو حمایت کردند. اما انتخابات نمایشی بیش نبود.
پس از انتخابات نمایشی مارکوس، نقشۀ کودتای افسران ناراضی نیز لو رفت. جنبش مخالف نظام مارکوس در آستانۀ شکست خوردن بود که ناگهان کاردینال سین، مردم را به خیابانها فراخواند. کودتا علیه نظام سلطانی به انقلاب بدل شد اما انقلابی نرم با خشونت اندک.
خیابانی شدن سیاست موجب فرار مارکوس و خانوادهاش به هاوایی شد و کورازون آکنیو به قدرت رسید و طومار نظام سلطانی در فیلیپین در هم پیچیده شد. فردیناند مارکوس در 28 سپتامبر 1989 در سن 72 سالگی در جزیرۀ هونولولو در هاوایی درگذشت.