عصر ایران؛ جمشید گیل - فولخنسیو باتیستا (1973-1901) در 20 سالگی به عنوان یک سرباز ساده به ارتش کوبا پیوست و یکسال پس از کودتا علیه ماچادو یی مورالس، رئیسجمهور وقت کوبا، ردای فرماندهی نیروهای مسلح این کشور را بر تن کرد.
باتیستا در سال 1933 رهبر درجهداران مخالف ماچادو بود که در ائتلاف با دانشجویان و سایر نیروهای مخالف، حکومت ماچادو را سرنگون کردند. ماچادو یکی از سیاستمداران انقلابی کوبا بود که در استقلال کوبا از اسپانیا نقش داشت و در 1924 به ریاست جمهوری رسید. ولی او قانون اساسی را تغییر داد تا دور دوم ریاست جمهوریاش شش ساله شود.
ماچادو یی مورالس
رکود اقتصاد جهانی از 1929 به بعد، در کوبا نیز موجب بحران اقتصادی شد و اعتصاب و قیام عمومی در کوبا رخ داد و در این شرایط، باتیستا علیه ماچادو کودتا کرد.
باتیستا در فاصلۀ 1934 تا 1940 با حمایت آمریکا موقعیت خود را به عنوان "مرد قدرتمند کوبا" تثبیت کرد. او در این شش سال در پشت پردۀ سیاست کوبا قرار داشت و با قدرت رو به تزاید خویش رؤسای جمهور ناهمسو با ملاحظات و تمایلات خود را مجبور به کنارهگیری کرد.
باتیستا در 1934 رامون گرائو رئیسجمهور وقت کوبا را کنار گذاشت و کارلوس مندیتا را به جای او نشاند. در 1936 میگل ماریانو گومز رئیسجمهور کوبا شد ولی باتیستا پس از یکسال او را هم برکنار کرد. این برکناریها غیرقانونی بودند ولی باتیستا قدرت انجام چنین کاری را داشت.
سرانجام در سال 1940 باتیستا رسما وارد عرصۀ سیاست شد و مقام ریاست جمهوری را از آن خویش ساخت. مطابق قانون اساسی کوبا در آن مقطع زمانی، باتیستا نمیتوانست دو دورۀ متوالی رئیسجمهور باشد. هم از این رو او تصمیم گرفت باند سیاسی خود را در ساختار قدرت نگه دارد و مجددا به پشت صحنۀ سیاست بازگردد.
اما رامون گرائو، رهبر ائتلاف مخالف باتیستا، در انتخابات سال 1944 پیروز شد و باتیستا به ناچار قدرت سیاسی را واگذار کرد.
رامون گرائو
باتیستا در 1952 دوباره کاندیدای ریاست جمهوری شد اما پس از آنکه فهمید در میان سه کاندیدای حاضر در انتخابات، سومین فرد محبوب ملت است، با اقدام به کودتا، پریو رئیسجمهور کوبا را که مدت ریاستش رو به پایان بود، برکنار کرد و قدرت سیاسی را فراچنگ آورد.
در واقع سال 1952 سرآغاز شکلگیری نظام سلطانی در کوبا بود. پس از کودتای مارس 1952، باتیستا ائتلافی از احزاب محافظهکار، لیبرال، دموکرات و رادیکال پدید آورد. این احزاب در کنار کنفدراسیون کارگری کوبا، پایههای حمایت از نظام سیاسی باتیستا را تشکیل دادند.
حامیپروری و روابط فامیلی مهمترین ویژگیهای نظام سلطانی باتیستا بودند که به شخصیشدن قدرت در حکومت وی منجر شدند. حامیپروری باتیستا از طریق تخصیص امکانات مالی گسترده به افراد گوناگون میسر میشد.
در واقع باتیستا فرایند توزیع منابع مالی را در کوبا در انحصار خود درآورد. وی برای رسیدن به چنین امکانی، اخذ کمیسیونهای محلات بابت قراردادهای دولتی را رایج ساخت و ضمنا سود سرشار حاصل از پدیدۀ بختآزمایی را را از بودجۀ ملی خارج کرد تا وارد خزانۀ ملی نشود. او با تمهیدات شبهقانونی، سودهای حاصل از بختآزمایی را تقریبا به دارایی شخصی خود بدل کرد و با استفاده از آن، حمایت بسیاری از نیروهای سیاسی و اجتماعی جامعۀ کوبا، نظیر روزنامهنگاران و نویسندگان، اسقفهای کلیسا، اتحادیههای کارگری و عامۀ مردم را از طریق صندوقهای بیمههای اجتماعی بدست آورد.
فولخنسیو باتیستا
باتیستا همچنین با تسلط بر بانکهای کشور، اعطای وام به بسیاری از شرکتهای تجاری را به پذیرفتن خود و خانوادهاش به عنوان سهامدار در این شرکتها مشروط کرد. او با این اقدامات، حکومت قانون را در کوبا تضعیف و سیاست و قدرت را در این کشور به امری کاملا شخصی بدل کرد.
خویشاوندسالاری و روابط فامیلی در حکومت باتیستا رکن دوم نظام سلطانی وی بود. این ویژگی در ارتش کوبا به بارزترین شکل ممکن متجلی شده بود. باتیستا پس از بازگشت به قدرت سیاسی در سال 1952، صدها افسر حرفهای را از ارتش اخراج کرد.
منتقدان باتیستا معتقدند که بازگشت "لمپنهای یونیفورمپوش" به عرصۀ نظامیگری و شیوۀ ارتقاء آنها در ارتش، یکی از عوامل اصلی سرنگونی باتیستا بود؛ چراکه این افسران غیرحرفهای، توانایی و تدبیر لازم برای مهار شورش فیدل کاسترو را نداشتند.
یکی از نظامیان ردهبالای کوبا در همان دوران، "شهوت ثروتاندوزی"، "نورچشمیبازی در ترفیعات" و "اشتیاق فراوان باتیستا برای کنترل همه چیز" را عواملی مهم در سرنگونی نظام وی میدانست.
به هر حال ماهیت غیرحرفهای ارتش باتیستا، نظام سلطانی وی را در برابر انقلابیون کوبا بیدفاع و زمینگیر کرد تداوم اخلالگری انقلابیون کوبا نیز به تدریج حامیان سیاسی باتیستا را پراکنده ساخت؛ چراکه حکومت باتیستا امکان تامین نظام سیاسی را از دست داده بود و این وضعیت چشمانداز روشن و نویدبخشی را پیش روی دیکتاتوری باتیستا قرار نمیداد. در فرهنگ سیاسی کوبا نیز ائتلافهای سیاسی غالبا نه بر مبنای ایدئولوژی که بر مبنای ثروتاندوزی شکل میگرفت.
فیدل کاسترو و چهگوارا: رهبران انقلاب کوبا
فقدان ایدئولوژی در نظام سیاسی باتیستا همراه با کاهش رشد اقتصادی در نیمۀ دوم سال 1958، تنهایی باتیستا را در عرصۀ سیاست به دنبال داشت. باتیستا نخبگان اقتصادی، رهبران اتحادیههای کارگری و نیز حمایت ایالات متحدۀ آمریکا را از دست داد. مجموعۀ مشکلات دولت باتیستا سبب شده بود که احزاب حامی وی نیز توانایی بسیج مردم به نفع وی را از دست بدهند.
فولخنسیو باتیستا هنگامی که دریافت ارتش تحت امرش توانایی سرکوب نیروهای فیدل کاسترو را ندارد و مردم کوبا نیز در حمایت از او قدمی برنمیدارند، فرار را بر قرار ترجیح داد و در شب سال نو (1959) از کشور گریخت و کوبا را به انقلابیون سپرد.