عصر ایران؛ جمشید گیل - کتاب «من، دیگو»، بیوگرافی دیهگو مارادونا است که مهدی قراچهداغی آن را ترجمه کرده و ناشر آن نیز "نشر پوینده" است. این کتاب، زندگی مارادونا را به روایت خودش، از سال 1978 تا 1996 در بر میگیرد.
مارادونا در 1978 فرصت حضور در جام جهانی را از دست داد. با اینکه او از آمادگی جسمی و فنی چشمگیری برای شرکت در جام جهانی برخوردار بود، ولی سزار منوتی سرمربی آرژانتین در لحظات آخر ترجیح داد اسم مارادونا را خط بزند.
منوتی در توضیح این تصمیمش گفت که فشار روانی سنگین جام جهانی، ممکن بود به دیهگوی جوان لطمه بزند. در حالی که دو دهه قبل، پله چند ماه مانده به هجده ساله شدنش، در جام جهانی شرکت کرد و ستارۀ برزیل شد و دو گل هم در فینال آن مسابقات زد.
قطعا مارادونا هم میتوانست در جام 1978 بدرخشد، ولی تصمیم منوتی احتمالا درست بود. اگر مارادونا در همان بدو امر قهرمان جهان میشد، هیچ بعید نبود که زودتر به ورطۀ اعتیاد و فساد جنسی سقوط کند و زوتر از دست برود.
مارادونا و منوتی
پس از قهرمانی در 1986، روند چاق شدن مارادونا آغاز شد و او تا حدی خودش را ول کرد. اگرچه همچنان نابغه بود و ناپل را هم دو بار قهرمان ایتالیا کرد. در سالهای 1978 و 1990. اما مارادونا اگر مثل پله و مسی و رونالدو از خودش مراقبت میکرد، احتمالا کسی امروز در این موضوع تردیدی نداشت که مارادونا بهترین بازیکن تاریخ فوتبال بوده است.
به هر حال تصمیم سزار منوتی، اگرچه اندوهبار بود ولی شاید به نفع مارادونا تمام شد. تشنگی مارادونا برای قهرمانی جهان، موجب قهرمانی آرژانتین در جام جهانی 1986 شد. این تشنگی ممکن بود با حضور مارادونا در تیم قهرمان جهان در سال 1978، از دست برود.
همچنین حسرت محرومیت از فتح جام جهانی، موتوری بود برای درخشش شگفتانگیز مارادونا در فوتبال آرژانتین در فاصلۀ سالهای 1978 تا 1982. این درخشش به حدی بود که وقتی مارادونا در 1982 به بارسلونا آمد، بسیاری معتقد بودند او بهترین بازیکن تاریخ فوتبال آرژانتین است. یعنی بالاتر از دی استفانو و پاسارلا و یکی دو نفر دیگر.
اما ببینیم خود مارادونا دربارۀ کنار گذاشته شدنش از تیم فاتح جام جهانی 1978 چه گفته است:
«فکر میکنم میتوانستم در جام جهانی 1978 بازی کنم: در آمادگی مطلوبی به سر میبردم. از هر زمانی آمادهتر بودم. اما وقتی فهمیدم انتخاب نشدهام، به شدت گریه کردم. حتی در سال 94 در آمریکا که از من آزمایش مواد مخدر گرفتند، این قدر گریه نکرده بودم. البته این دو با هم فرق داشتند اما هر دو بیعدالتی بودند. من هرگز منوتی را به این سبب نبخشودهام و هرگر نخواهم بخشود. اما هرگز از او متنفر نبودهام. تنفر داشتن با نبخشودن دو موضوع متفاوت هستند. به رغم همۀ چیزهای دیگر، از آن همه راهنمایی و خرد و فراست ال فلاکو منوتی که طی سالها شامل حال من شد، نمیتوانم بیتفاوت عبور کنم... من از قبل میدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد. وقتی این خبر پخش شد که هومبرتو ... و من در شمار بازیکنان منتخب قرار نگرفتهایم، تنها تنی چند از بازیکنان برای دلداری من حرفهایی زدند... هیچ کس دیگری به سراغ من نیامد. در آن زمان آنها مشهورتر از آن بودند که کلمهای را برای یک بچه تلف کنند... با روحیۀ بدی به خانه برگشتم. مانند مراسم تدفین بود. مادرم گریه میکرد، پدرم گریه میکرد، خواهران و برادرانم گریه میکردند... به من میگفتند نباید ناراحت باشم زیرا در پنج جام جهانی بازی خواهم کرد. و با این حال همهشان گریه میکردند... آن روز که غمانگیزترین روز زندگی من بود با خود عهد بستم که انتقام بگیرم. این نومیدکنندهترین روز زندگی من بود.»
مارادونا در میان پدر و مادرش
هر چه بود، آرژانتین بدون مارادونا قهرمان جهان شد. البته قهرمانی آرژانتین با شبهۀ تبانی این تیم با پرو همراه بود. آرژانتین پرو را آبکش کرد و همین باعث شد برزیل به فینال جام جهانی نرسد. بسیاری معتقد بودند پرو قاعدتا نباید 6 گل از آرژانتین میخورد. قهرمانی مشکوک آرژانتین در 1978، قطعا به پای قهرمانی رویایی این تیم در 1986 نمیرسد. همچنین قهرمانی سال 1978 به تحکیم دیکتاتوری در آرژانتین کمک کرد، ولی در سال 1986 کشور آرژانتین دارای یک نظام سیاسی دموکراتیک بود و تیم ملیاش در خدمت مشروعیت بخشیدن به دیکتاتوری نظامی نبود.
مارادونا دربارۀ خط خوردنش از تیم 1978 گفته است: «از آن زمان که نتوانستم در جمع 22 نفر اصلی قرار بگیرم متوجه شدم که خشم برایم در حکم یک سوخت است. به راستی که به من نیرو میداد.» شاید همین جملات او نشانۀ درستی تصمیم منوتی باشد؛ چون تیم ملی آرژانتین برای قهرمانی در جام جهانی 1978 به مارادونا نیاز نداشت، ولی انگار مارادونا برای تبدیل شدن به بهترین بازیکن جهان، به خط خوردن از آن تیم ملی نیاز داشت.
در بوکاجونیورز
فصل چهارم کتاب، با عنوان «ناکامی، اسپانیا، 82، بارسلونا»، دربارۀ جام جهانی 1982 است. مارادونا دربارۀ علت ناکامی آرژانتین در آن جام نوشته است: «تدارک و آمادگی جسمانی ما بسیار بد بود. این را حالا برای اولین بار میگویم... تحت تاثیر پیزاروتی و تمریناتی که او به ما میداد، من خسته به جام جهانی 82 رسیدم. بیش از اندازه تمرین کرده بودیم.»
حق با مارادوناست. او یک فصل درخشان و سنگین در لیگ آرژانتین را پشت سر گذاشته بود و بدنش نیاز به استراحت داشت، اما چنین فرصتی نصیب آن بدن چالاک نشد. حرکت استثنایی مارادونا در بازی با برزیل، وقتی که داور خطای پنالتی روی مارادونا را نگرفت، یکی از لحظات به یاد ماندنی جام جهانی 1982 است و نشان میدهد دیهگوی 1982 چقدر چالاک و آماده بود. نیازی نبود مربی بدنساز آرژانتین طی دورۀ چهارماهۀ آمادهسازی، آن قدر دیهگو را تحت فشار قرار دهد.
هر چه بود، آرژانتین در یکچهارم نهایی با دو باخت مقابل ایتالیا و برزیل حذف شد. مارادونا دربارۀ بازی با ایتالیا نکتهای را آورده است که جالب است و آن اینکه، جنتیله مدام قوزک پای مارادونا را هدف قرار میداد. جنتیله مدافع میانی ایتالیا بود و بعدها به مارادونا گفته بود از قصد آن کار را میکرده تا او را از کار بیندازد.
اما نکتۀ مهمتر دربارۀ جام جهانی 1982، توضیحات مارادونا پس از ناکامی در این جام است: «هیچ بازیکنی به تنهایی شکست نمیخورد... یک بازیکن نمیتواند یک تیم را قهرمان کند.» این جملات به خوبی نشان میدهد که افسانۀ "لشکر یکنفره" دربارۀ قهرمانی آرژانتین در جام جهانی 1986 چندان قابل اعتنا نیست.
در مصاف با برزیل، 1982
اینکه مارادونا به تنهایی آرژانتین را قهرمان 1986 کرد، غلوی کلیشهای است که از سوی دوستداران ششآتشۀ او در ادبیات فوتبال تثبیت شده است. اتفاقا مارادونا در فینال 1986، به علت یارگیری ماتیوس، چندان درخشان نبود و اگر والدانو و بوروچاگا و دیگران خوب بازی نمیکردند، آرژانتین قهرمان نمیشد. حق با مارادونا است: یک بازیکن نمیتواند به تنهایی یک تیم را قهرمان کند. برای قهرمانی، دست کم اکثر بازیکنان یک تیم باید خوب باشند. و در سال 86، اکثر بازیکنان بیلاردو خوب بودند.
قبل از جام جهانی 1982 معلوم شده بود که مارادونا به زودی راهی بارسلونا میشود. مردم آرژانتین موافق این انتقال نبودند ولی آیندۀ مارادونا در فوتبال اروپا بود. او نوشته است: «وقتی در آرژانتین مهیای انتقال به بارسلونا میشدم، در جواب کسانی که به سبب این انتقال گریه میکردند گفتم: در آرژانتین از مارادونا مهمتر {نیز} موضوعاتی وجود دارد.»
با این حال مارادونا در بارسلونا موفق نبود. نه اینکه درخشان نبوده باشد، ولی چنانکه باید نبود. لحظات درخشان و نبوغآمیز زیادی در بازیهای آن دو سال او پیدا میشود، ولی در مجموع نتوانست کار بزرگی برای بارسلونا انجام دهد.
او دربارۀ علل ناکامیاش در بارسلونا نوشته است:
«رئیس خوزه لوئیز نونز... علیه من مطبوعات را بسیج میکرد... روزهای سختی برای من بود. برایم دشوار بود که خود را از فوتبال آرامتر آرژانتینی با فوتبال سریعتر، خشنتر و متفاوت اسپانیا هماهنگ کنم... در تمرین ممکن بود کسی با لگد به دهانت بکوبد. این فوتبال نبود... من علیه بروبچههای بارسلونا حرف نمیزنم زیر هر کاری را که میتوانستند انجام میدادند. آنها بیشتر میدویدند اما من روش متفاوتی داشتم. من نمیتوانستم مانند آنها بدوم. تبدیل شدن به یکی از آنها برایم دشوار بود. در تست کوپر – تستی که توان اروبیک را در مدت 12 دقیقه دویدن اندازه میگیرد – من حداکثر به امتیاز 2700 میرسیدم و دیگران توان 5000 و 6000 را به نام خود ثبت میکردند.»
توضیحات مارادونا نشان میدهد که او علیرغم نبوغ و تکنیک بالایش، هنوز یک فوتبالیست تمامعیار در کلاس جهانی نشده بود. بنابراین کسانی که میگویند مارادونا در نیمۀ اول دهۀ 1980 حتی بهتر از دی استفانو بود، اغراق میکنند.
با این حال مارادونا با بارسلونا یکبار در جام حذفی و یکبار در لالیگا قهرمان شد. نکتۀ جالب، حضور منوتی در بارسا بود. قطعا دیهگوی جوان تا قبل از رفتن به ناپولی، چیزهای زیادی از سزار منوتی یاد گرفته بود؛ اگرچه بابت جام جهانی 1978 از او دلخور بود.
آسیبدیدگی شدید مارادونا در بازی بارسلونا و اتلتیکو بیلبائو، یکی از علل خوب از آب درنیامدن دوران حضور در بارسا برای دیهگو بود. آنتونیو گویکوچهآ که با خطایش پای مارادونا را شکست، مشهور شد به "قصاب بیلبائو".
در بهار 1984 مارادونا میخواست بارسلونا را ترک کند ولی قراردادش چنین اجازهای به او نمیداد. در پایان بازی فینال جام حذفی، او با بازیکن تیم حریف درگیر شد و کتککاری مفصلی بین بازیکنان دو تیم راه افتاد که در تاریخ فوتبال اروپا بیسابقه است. لااقل از دهۀ 1970 به این سو. تصاویر آن درگیری شگفتانگیز خوشبختانه ضبط شدهاند و در دسترس فوتبالدوستان است! با آن کتککاری، کار مارادونا در بارسا تمام شد و به ناپولی آمد. شرح آن ماجرا در فصل چهارم کتاب، خواندنی است.
فصل پنجم بیوگرافی مارادونا اختصاص دارد به دوران ناپولی. یعنی از 1984 تا 1991. در فصل ششم ماجرای مشهور جام جهانی 1986 روایت شده. فصل هفتم به دو بار ناکامی آرژانتین در کوپا آمریکا پرداخته شده: 1987 و 1989. فصل هشتم نیز داستان جام جهانی 1990 است.
د ربارۀ جام 1990، مارادونا نکتهای را آورده است که قبلا جایی نوشته نشده بود و آن اینکه، کمی قبل از آغاز جام جهانی، انگشت شست پای راستش شکسته بود و همین یکی از علل تفاوت چشمگیر نمایش او در جام 90 نسبت به جام 86 بود.
مارادونا در کتابش گفته است که قبل از جام جهانی 1990 در اوج آمادگی بودم؛ چنانکه قبلا هیچ وقت در چنان اوجی قرار نداشتم. این حرف شاید کمی اغراقآمیز باشد زیرا او در آن زمان اعتیاد شدیدی به کوکائین داشت، ولی به هر حال مارادونا در 1990 ناپولی را قهرمان لیگ ایتالیا کرده بود و آمادگی چشمگیری داشت.
قبل از آن جام هم، بیلاردو یکی از بازیهای پایانی ناپولی در لیگ ایتالیا را در بهار 1990 از نزدیک تماشا کرد و گفت با این آمادگی مارادونا، مشکلی برای قهرمانی مجدد نداریم. اما شکستن انگشت پای راست مارادونا، موجب افت او شد و طبیعتا تیم آرژانتین هم دچار مشکل شد. بالا رفتن سن بازیکنان تیم هم، نسبت به سال 1986، در نمایش خسته و سنگین آرژانتین در جام جهانی 1990 موثر بود.
استعداد چاقی، یکی از مشکلات مارادونا بود. او قبل از جام جهانی 1994، با استفاده از یک "روش چینی" توانست ظرف یک هفته یازده کیلو وزن کم کند و برسد به وزن 72 کیلو. یعنی قبلش با 166 سانتیمتر قد، 83 کیلو بود و طبیعتا نمیتوانست کیفیت قابل توجهی داشته باشد. برای قد او، وزن 72 کیلوگرم هم زیاد بود.
آرژانتین با 5 گلی که از کلمبیا دریافت کرد، در آستانۀ از دست دادن جام جهانی بود. مربی تیم مارادونا را به تیم ملی دعوت کرد و آرژانتین در دو بازی مقابل استرالیا، جواز صعود به جام جهانی را دریافت کرد.
مارادونا دربارۀ اخراجش از جام جهانی 1994 به دلیل ارتکاب دوپینگ، نوشته است:
«من هرگز آن بعدازظهر 25 ژوئن 1994 را فراموش نمیکنم. در برابر نیجریه عالی بازی کرده بودیم و از این رو خوشحال بودم. پرستار به سراغ من آمد... کمترین تردید و سوءظنی نداشتم. چرا باید نگران باشم.. نگاهی به کلودیا {کانیگیا} انداختم. انگار که از او پرسیدم این دختر دیگر چه کسی است؟ من پاک بودم زیرا قبل از مسابقات و در جریان مسابقات آزمایش دوپینگ داده بودم و نتیجه خوب بود. من هیچ مادۀ مخدری استعمال نکرده بودم...من قسم میخورم نه یک بار بلکه چندین بار که مادۀ نیروزا مصرف نکرده بودم. مواد مصرف نکرده بودم که بتوانم بهتر بدوم یا بهتر بازی کنم. من به جان دخترانم سوگند میخورم.»
آدم دلش میخواهد این حرفهای مارادونا را باور کند، ولی مشکل این است که در اثر مذاکرات مقامات فدراسیون آرژانتین با فیفا، از مارادونا یک تست دیگر هم گرفتند و جواب تست دوم هم مثبت درآمد. اینکه تست دومی هم در کار بوده و جوابش مثبت درآمده، چیزی است که خود مارادونا در کتابش نوشته است.
مارادونا نظرش این بود که پنالتی ناروای فینال 1990، که آلمان را قهرمان کرد، انتقامی بود بابت حذف ایتالیا در نیمهنهایی آن جام. او مینویسد: «احساس میکردم بدهیام را در آن بازی با ایتالیا در آن ضربۀ پنالتی پرداخت کرده بودم. اما فیفا هنوز میخواست خون مرا بنوشد.»
نکتهای که احتمال دوپینگ مارادونا را قوت میبخشد، بازی نکردن کانیگیا در دو بازی بعدی آرژانتین، پس از اخراج مارادونا از جام بود. کانیگیا هم مثل مارادونا کوکائین مصرف میکرد. بعد از اخراج مارادونا از جام، مسئولان تیم ملی آرژانتین گفتند پای کانیگیا آسیب دیده و او دو بازی آخر را، مقابل بلغارستان و رومانی، بازی نکرد. شاید برای اینکه مجبور به دادن تست دوپینگ نشود.
اما نکتهای هم به نفع مارادونا در این میان وجود دارد و آن اینکه هاوهلانژ، رئیس فیفا، بعد از محروم شدن مارادونا از ادامۀ حضور در جام جهانی، گفت اگر آرژانتین به فینال برسد، ممکن است مارادونا حق بازی در فینال را پیدا کند. اگر مارادونا دوپینگی بوده، چرا باید حق بازی در فینال را پیدا کند؟
نکتۀ دیگر اینکه، مارادونا تنها بازیکنی بوده که در جام جهانی دوپینگش مثبت اعلام شده و این عجیب است. تنها کسی که بابت دوپینگ از جام جهانی اخراج شده، بازیکنی بوده که با فیفا بد بوده و در آخرین سال ریاست هاوهلانژ برزیلی بر فیفا، ممکن بود مانع قهرمانی برزیل در جام جهانی شود. هاوهلانژ 24 سال رئیس فیفا بود و طی دوران طولانی ریاستش، برزیل هیچ وقت قهرمان جهان نشده بود. عاقبت در سال 1994، هاوهلانژ موفق شد جام جهانی را به بازیکنان برزیل اهدا کند.
هر چه بود، ماجرای دوپینگ مارادونا همچنان جای بحث دارد و باید آن را پروندهای بستهنشده در دنیای فوتبال قلمداد کرد.
فصل آخر کتاب، به آخرین فصل بازی مارادونا در میادین فوتبال میپردازد. فصلی که در بوکاجونیوز توپ میزد و موهایش را هم زرد رنگ کرده بود.
کتاب «من، دیگو» ترجمۀ چندان خوبی ندارد. ویراستاریاش هم خوب نیست. خود کتاب هم معلوم است روایتهای شفاهی مارادونا است که حتیالمقدور منقح شده. پریشانی کتاب باکاراکتر مارادونا تناسب دارد. نیز لحن احساساتی کتاب.
این کتاب میتوانست بسیار بهتر و دقیقتر از این باشد ولی همین هم غنیمت است برای شناخت بیشتر بزرگترین ژنرال تاریخ فوتبال. اگر نگوییم بهترین بازیکن تاریخ فوتبال. شادی ابدی نثار روان الدیهگو.