در مسیر زندگی روایتی است واقعی از عباس پازوکی نویسنده و روانشناس که تلاش کرده با تغییر نام مراجعین اش، داستان های واقعی زندگی مردان و زنان این سرزمین را از بیرون زندگی آنان و بدون قضاوت برای "عصرایران" بنویسد. روایت هایی که شاید بتوانند به اصلاح اشتباهات و بهبود زندگی خیلی ها کمک کنند.
فصل اول "در مسیر زندگی" با داستان واقعی "مهری و مازیار" در 17 قسمت به اتمام رسید و اکنون، عباس پازوکی، تحلیلی روان شناسانه درباره این داستان نوشته است که می خوانید.
در طول همه مدتی که داستان مهری و مازیار منتشر می شد، خواننده نظرات مردم بودم و به نظرم آمد لازم است چند نکته ای را در انتهای فصل اول با مخاطبان عزیزم در سایت عصرایران در میان بگذارم:
1ـ معمولا وقتی کسی به یک روانشناس مراجعه می کند و مثلا می گوید که من افسرده هستم، روانشناس دنبال ریشه های افسردگی در زندگی او می گردد تا ببیند صورت مساله چیست. روایت هایی که من برایتان می نویسم، داستان واقعی از زندگی مردان و زنان این سرزمین است که البته با حفظ ساختار اصلی، ویرایش های داستانی به آن اضافه می شود. این که مرد داستان بد باشد یا زن داستان، بستگی به ماجرایی دارد که اتفاق افتاده است. هدف ما هم از روایت این داستان های واقعی، درس آموزش از زندگی دیگران است و نباید گله مند شد که چرا مرد یا زن داستان بد هستند.
2ـ ریشه ی بسیاری از مشکلات ما این است که تفاوتی بین درد و رنج قائل نیستیم. این در حالی است که در رویکرد اکت این دو بسیار متفاوت از هم هستند. درد بخش جدایی ناپذیر و البته ناخوشایند زندگی است. هر کاری در زندگی کنیم یک دردی در آن وجود دارد. می خواهیم دانشگاه قبول شویم، درد درس خواندن دارد. می خواهیم با ماشین سر کار برویم، درد بنزین زدن دارد. می خواهیم کار کنیم، درد مالیات دادن و ... اما مشکل بسیاری از افراد این است که از درد، اجتناب می کنند. این افراد به جای درد، دچار رنج می شوند. کسی که از درد درس خواندن فراری است، رنج دانشگاه نرفتن را باید تحمل کند. کسی که درد سر کار رفتن را نمی پذیرد، رنج فقر و بیکاری را باید تحمل کند. اساساً کسی که درد را نمی پذیرد، باید رنج را تحمل کند. بنابراین مهم است که بدانیم، اگر می خواهیم در زندگی رنج نکشیم، باید دردهای زندگی را. مهم تر این است که بدانیم هر کاری یک دردی دارد.
3ـ مهری داستان ما از ابتدای ازدواج مواجه شد با خیانت همسرش. به دفعات برای مهری اثبات شد که همسرش به او خیانت می کند و به او وفادار نیست. همسرش نیز هیچگاه در طول این سال ها تمایلی به حضور نزد مشاور و حل مشکل خود را نداشت. بنابراین تا زمانی که مازیار تمایلی به حل مشکل نداشته باشد و یا اساساً باوری به وجود مشکل نداشته باشد، مهری نمی تواند مشکلات را یک تنه حل کند. هر فردی دو پا دارد و فقط با پاهای خودش می تواند راه برود. مهری نمی تواند با پاهای مازیار راه برود. مهری نمی تواند با مراجعه به روانشناس، مشکل مازیار را حل کند تا زمانی که مازیار نمی خواهد. مهری با علم به اینکه نمی تواند تغییری در رفتار مازیار ایجاد کند، از درد طلاق و جدایی از همسر به خاطر حرف مردم و طعنه و کنایه ی دیگران فراری بود. طبیعی است وقتی او از درد فراری است، باید رنج زندگی با همسر خیانت کار را تحمل کند.
4ـ بسیاری از خشم ها ناشی از گفت و گوهای درون ذهنی است. یعنی ما خودمان بدون اینکه واقعا با کسی حرف بزنیم، درون ذهنمان با او حرف می زنیم. خودمان می گوییم و خودمان هم جواب طرف را می شنویم و دوباره جواب می دهیم. این گفت و گوی غیر واقعی و درون ذهنی سبب می شود میزان ناراحتی ما نسبت به یک فرد بیش از اندازه ی واقعی باشد. چون بدون اینکه او حرفی زده باشد، ما بدترین حرف ها و جواب ها را از زبان او گفته ایم و شنیده ایم. بنابراین گاهی افراد مهیای دعوا و تنش هستند. انگار خودشان، ذهنشان را تبدیل به انبار باروت کرده اند و کافی است طرف مقابل یک جمله بگوید تا مانند کبریت به جان این انبار بیفتد و آتشی بزرگ را شعله ور کند. باید تلاش کنیم به شدت از گفت و گوی درون ذهنی و دعواها و تنش های درون ذهنی با افراد پرهیز کنیم تا خودمان در درجه ی اول آرام تر باشیم.
5ـ همه ی ما باید یاد بگیریم شنونده ی خوبی باشیم. تا فرزندانمان و دوستانمان شروع کردند به حرف زدن، گله کردن، انتقاد کردن از وضع موجود و .... شروع به نصیحت و قضاوت نکنیم. بویژه وظیفه ی پدران و مادران در این زمینه سنگین تر است. گاهی فرزندان دوست دارند به والدین خود به عنوان امین ترین افراد، حرف بزنند. نباید راه گفت و گو را بست. نباید فکر کنیم با بستن راه گفت و گو و قضاوت کردن درباره ی فرزندمان ماجرا ختم به خیر می شود.
ما آدم ها بیشتر از اینکه نیاز داشته باشیم کسی دوستمان بدارد، نیاز داریم کسی درکمان کند. یعنی بنشیند بدون یک کلمه قضاوت و نصیحت و سخنرانی، فقط حرفمان را گوش بدهد و ما را بفهمد که در چه شرایطی هستیم. متاسفانه عادت کرده ایم تا کسی از چیزی می نالد، می گوییم وضع من بدتر است. می گوید من بدبختم، می گوییم من از تو بدبخت ترم، می گوید همه چیزم به هم ریخته، می گوییم منم همین طورم. فکر می کنیم اگر بگوییم حال منم بد است و من از تو بدبخت ترم، مشکلات او را حل کرده ایم. یاد بگیریم وقتی یک نفر از یک موضوعی ناراحت است، حال بد او و ناراحتی او را بفهمیم، بدون اینکه فورا نصیحت کنیم، راه حل ارائه بدهیم ، بنالیم و یا قضاوت کنیم. بسیاری از افراد در جامعه ی ما به خاطر همین اخلاق بدی که اکثرا داریم، در عین شلوغی های ظاهری اطرافشان احساس تنهایی می کنند. چه دختران و پسرانی که به خاطر همین اخلاق، به غریبه ای رو آورده اند که تنها ویژگی اش این بوده که می شنیده. اگر یاد بگیریم حرف هم دیگر را بشنویم و قضاوت نکنیم، حال خیلی از آدم های این مملکت خوب خواهد شد.
6ـ داستان زندگی هر فرد مخصوص خود آن فرد است. یاد بگیریم از داستان ها یاد بگیریم و کسب تجربه کنیم اما تعمیم ندهیم. نمی شود برای همه ی آدم ها یک نسخه پیچید. برای هر آدمی یک نسخه ای وجود دارد و این طور نیست که یک نسخه ی واحد در جیبمان باشد و به همه تجویز کنیم. ما باید به افراد کمک کنیم خودشان نسخه ی مخصوص به خودشان را کشف کنند و به کار ببرند. حتما اشتراکاتی در این نسخه ها هست، اما همه چیزش عین هم نیست. بویژه دوستان و والدین نباید برای کسی که مشکلی دارد نسخه بپیچند و راه حل قطعی و نهایی به او تحمیل کنند. بلکه باید کمک کنند، خود فرد راهش را پیدا کند.
7ـ مثبت اندیشی زمانی کاربرد دارد که ما مشورت های لازم را کرده ایم، تحقیق کرده ایم و می دانیم راه درست چیست و در این مسیر همه ی تلاش خودمان را می کنیم. طبیعی است وقتی مشغول تلاش کردنیم، باید مثبت فکر کنیم و ایمان داشته باشیم که کارمان درست است و به نتیجه ی دلخواه می رسیم. این مثبت اندیشی در تحقق اهدافمان بسیار کمک کننده و مفید است.اما مبادا کسانی با شنیدن کلمه ی کلی مثبت اندیشی از کتاب های زرد روانشناسی بخواهند در هر زمینه ی بی ربطی از آن استفاده کنند. وقتی مازیار قصه بارها به همسرش خیانت کرده، مهری نمی تواند با مثبت فکر کردن نسبت به رفتارهای مازیار، سبب اصلاح او شود. یک جاهایی در زندگی هست که باید منفی فکر کنیم، چون ذات اتفاقی که در حال رخ دادن است منفی است و مثبت فکر کردن چیزی را تغییر نمی دهد.
8ـ بسیاری از مردم اول ازدواج می کنند بعد به مشاور مراجعه می کنند تا مشکلات آنان را حل کند و این بسیار سخت است. بهتر است افراد قبل از ازدواج حتما نزد روانشناس بروند و مشاوره ی پیش از ازدواج دریافت کنند. اگر دو فرد ارزش های متفاوتی در زندگی داشته باشند، طبیعتا مسیرهای متفاوتی دارند و هر قدر هم آدم های تحصیل کرده و خوبی باشند امکان زندگی کردن آنان وجود ندارد. هیچ گاهی نمی شود فردی را که می خواهد به سمت غرب حرکت کند با فردی که می خواهد به سمت شرق حرکت کند، سوار یک ماشین کرد، چون در نهایت یک جایی، یکی از طرفین به این نتیجه می رسند، مسیر را اشتباه آمده اند و باید دور بزنند و برگردند.
9ـ همه ی ما ممکن است در زندگی اشتباه کنیم و این طبیعی است. اما چیزی که غیر طبیعی است، این است که بر ادامه ی اشتباه اصرار بورزیم، یا صبر کنیم ببینیم چه می شود؟ مثلا فردی همیشه دوست داشته به سمت غرب حرکت کند، طبیعی است وقتی از تهران حرکت کرد و دید رسیده است به دماوند، باید بفهمد مسیر را اشتباه آمده و باید در اولین دوربرگردان، تغییر جهت دهد. متاسفانه برخی می گویند من که تا اینجا آمده ام، بقیه اش را هم می روم. این افراد همیشه در زندگی ناراحت خواهند بود. مسیر زندگی همه ی انسان ها، دور برگردان دارد. هر جایی که احساس کردیم مسیر را اشتباه آمده ایم، دور بزنیم و در جهت درست حرکت کنیم.
و در انتها باز هم منتظر نظرات خوب و ارزشمند شما در ادامه ی داستان ها و در فصول بعد هستم و از نظرات شما بهره های فراوان می برم. امیدوارم این حرکت که با کمک دوستان عزیزم در عصرایران آغاز شده، گامی به جلو در ارتقای مهارت های زندگی ما ایرانیان باشد.
* همه قسمت های مهری و مازیار
مهری و مازیار/1 : محاکمه ذهنی
مهری و مازیار/2 : چت شبانه
مهری و مازیار/3 : خاطرات خانم خلیلی
مهری و مازیار/4 : داماد معتاد بود...!
مهری و مازیار/5 : پایان زندگی مشترک نازنین و امیرعلی
مهری و مازیار/6 : نیت خوانی های آقای مدیر!
مهری و مازیار/7 : کیک تولد با تصویر شرک و فیونا!
مهری و مازیار/8: جشن تولد با طعم بدگمانی!
مهری و مازیار/9: جنگ و صلح
مهری و مازیار/10: یک اتهام سنگین
مهری و مازیار/11: از بی اعتنایی همسر تا قلیان در آلاچیق
مهری و مازیار/12: شرط نازنین برای ازدواج موقت
مهری و مازیار/13: استخدام منشی خانم با روابط عمومی بالا !
مهری و مازیار/14: پیامک دردسر ساز خانم منشی
مهری و مازیار/15: ویلا ...!
مهری و مازیار/16: بازگشت شبانه از ویلا
مهری و مازیار/17: پایان غم انگیز***
از همین نویسنده:نبرد سخت(1): مهران و مادر بزرگ
نبرد سخت(2): اول گوشی خاموش شد
نبرد سخت(3): کاش دکترش کمی گوش می کرد!
نبرد سخت(4): شد، آنچه نباید می شد...
نبرد سخت(5): غريبانه ترين مراسم تدفين
نبرد سخت(6): نخستین علائم کرونا، آن هم با اکسیژن نرمال و بدون تب!
نبرد سخت(7): تو کرونا نداری اما ...
نبرد سخت(8): کاهش 15 درصدی لنفوسیت/ تو کرونا مثبت هستی!
نبرد سخت(9): مطمئن شدم قرنطینه در منزل بهتر از بستری شدن در بیمارستان است
نبرد سخت(10): با تمرینات ذهن آگاهی بر تنفس و اکسیژن رسانی به بدنم متمرکز شدم (+فایل صوتی آرامش)
نبرد سخت (قسمت آخر): پیروزی
نکته مهم و جالب، واقع نگری بود. شما میگویید که باید با خودمان روراست باشیم، اگر درد تحمل نمیکنیم، رنج کتعاقب ان است.
اگر مسیرمان غرب نیست، برگردیم.
نکته خوبی بود چون ما کلا با همه و علی الخصوص خودمان تعارف داریم.
حالا یک سوال داشتم:
۱- مهری ومازیار هفتسال زندگی میکردند ولی بچه نداشتند. ایا بچه داشتن و مسلما پدرشدن مازیار، ممکن بود زندگی او را تغییر دهد؟
۲- اگر بچه هم بود، بازهم مهری براحتی میتوانست از مازیار جدا شود؟
۳- چرا مردها وقتی جیبشان پر می شود، زیر سرشان بلند میشود؟ یا بیمحلی میکنند؟
۴- من احساس میکنم کمی خودشیفتگی دارم، اما عاقلتر از مازیار، یا با قیدوبندهای مذهبی بیشتری هستم، راه حل یا کتابی برای حل این معضل می گویید؟
۵- به نظرم مذهب اگر درست استفاده شود، جلوگیری میکند از وقوع خیلی از ابن وقایع. اما به نوعی فرصت گرفتن است برای تغییر. یعنی در این بازه که حس میکرد دارد به سمت زنهای دیگر کشیده میشود، با قیود مذهبی خودش را کمترل کند و به درمان بپردازد.
۶- چه کار کنیم که بچه های ما خودشیفته نشوند و خود پسند مباشند؟ و در عین حال دیگربین و صرفا تایید کننده ی دیگران نباشند؟
- واقعا از شما متشکرم چون وقتتان را صرف ارتقا سواد ما مردم کردید و این یک کار خیر و مهم است و دعای ما بدرقه راهتان. بینهایت ممنونم
بازم بزارید لطفا
خیلی ممنون از آقای پازوکی
خیلی ممنون از آقای پازوکی
خدا قوت. این سبک مطالعه موضوعات روان شناسی رو من شخصا خیلی میپسندم. مثل یه سریال، داستان رو دنبال میکردم و منتظر قسمتهای بعدیش بودم.
حالا هم مشتاق خوندن فصل های بعدی هستم.
شاد و سلامت باشید انشاله
فقط ی نکته ک توی ذوق میزد استفاده شما از اسامی اصیل ایرانی بود، مهری و مازیار، میشد اسامی دیگه ای رو روی این شخصیت های منفی گذاشت