عصرایران؛ احسان محمدی- یک هفته پس از حوادث تلخ تروریستی تهران شاید فرصت خوبی باشد تا سربرگردانیم و ببینیم از این ماجرا چه درس هایی گرفته ایم. آیا اصلاً درسی گرفته ایم؟
1- سخن گفتن در خصوص موضوعی تا این اندازه حساس کار هر کسی نیست. پاره ای اظهارنظرها در مورد «تعداد تروریست ها»، «چادر زنانه پوشیدن آنها»، «سرویس جنسی دادن یک زن عضو گروه به تروریست ها» و .. از سوی مسوولان مختلف که بعدها تصاویر نشان داد اشتباه بوده، به اعتماد مردم صدمه می زند. در خصوص این مسائل کم حرف بزنیم. اجازه بدهیم از طریق کانال های رسمی، به صورت مدیریت شده، قطره چکانی اما درست اطلاعات منتشر شود.
2- هنوز بسیاری از ما نمی دانیم در صورت برخورد با یک حادثه تروریستی دقیقاً باید چکار کنیم؟ فرار کنیم؟ مقاومت کنیم؟ به کجا زنگ بزنیم؟ آموزش در این خصوص یک امر کلیدی است. چرا هیچکس به فکر آموزش در خصوص لحظات بحرانی نیست؟ روزانه بیش از چند میلیون سفر درون شهری در مترو تهران، اصفهان و مشهد صورت می گیرد، چند نفر از مردم یک بروشور آموزشی از این شرکت خوانده اند که به آنها بگوید در لحظات بروز یک تصادف، تاخیر، به هم خوردن حال یک مسافر و ... دقیقاً باید چه کاری انجام دهند؟
3- اگر حقیقت داشته باشد که برخی از شهدای حادثه تروریستی تهران، تماشاگرانی بوده اند که از دور نظاره گر ماجرا بودند و در نتیجه تیراندازی تروریست ها از طبقات به سمت آنها جان باخته اند باید یک راهکار اساسی برای برخورد با پدیده تماشاگر موبایل به دست اندیشیده شود. اگر فردا یک اتفاق کوچک دیگر بیفتد باز هم این خیل عظیم سرگردان به دست و پای نیروهای امدادی می پیچند.
4- «شایعه نسازیم، جوک درست نکنیم و ترس نیافرینیم». این سه جمله کلیدی در لحظات بحران را چقدر جدی گرفتیم؟ کافیست در طول یک هفته گذشته فقط شبکه های مجازی را بررسی کنیم. در یک نمونه به شخصه دیدم یک کانال تلگرامی برای افزایش تعداد اعضایش خبر انفجار انتحاری در کرمانشاه را داده بود یا موارد مشابه در شیراز و اصفهان، جوک ساختن هم.. بگذریم!
5- داعش فقط 17 جان عزیز از هموطنان ما را ندزدید، بلکه به واسطه تعلق یک یا چند نفر از تروریست ها به مناطق غرب کشور حتی باعث شد این هموطنان مورد توهین برخی قرار بگیرند. ماجرا آنقدر تلخ شد که روزنامه وقایع اتفاقیه تیتر یک خود را در روز سه شنبه به کُردی منتشر کرد، روزنامه ایران ویژه ای نامه در تحسین کُردها نوشت و ... باید بیش از هر زمان دیگری تمرین کنیم که در شرایط بحران، گناه یک یا چند نفر را به گردن میلیون ها نفر نینیدازیم. این دقیقاً چیزی است که تروریست ها به دنیال آن بودند.
6- تلویزیون باید حادثه مجلس را مثل پلاسکو پوشش می داد یا خیر؟ برخی می گویند تروریسم با «دیده شدن» رابطه مستقیم دارد. آنها از مورد توجه قرار گرفتن لذت می برند و ما نباید این فرصت را با پوشش گسترده تلویزیونی به آنها بدهیم. منتقدین اما می گویند در غیاب تلویزیون، شبکه های مجازی دست به انتشار اخبارهای مبتنی بر حدس و گمان می زنند که منبع تولید شایعه و وحشت می شود. کناره گیری تلویزیون به عنوان گسترده ترین، پرامکانات ترین و وسیع ترین شبکه خبرپراکنی کشور در چنین مواردی خطاست. دقیقاً چه چیزی در این میانه درست است؟
7- از نقدهای غیرمنصفانه به نهادهای امنیتی و نظامی خودداری کنیم. یادمان نرود که «امنیت» آسان به دست نمی آید اما می تواند آسان از دست برود. این کشور همان اندازه که به «سردار قاسم سلیمانی» نیاز دارد به «دکتر جواد ظریف» هم نیاز دارد. برای حب و بغض فردی و سیاسی سرمایه های داخلی مان را مقابل هم قرار ندهیم. آنها را نسوزانیم. در دنیای سیاست آن هم وسط خاورمیانه ی خون آلود هم باید در جیب «گُل» داشت، هم «گلوله»!
8- خطر تندروی و خشونت از آنچه که فکر می کنیم به ما نزدیک تر است. زخم این ترورها وقتی دردناک تر شد که دانستیم تروریست ها زائیده و بالیده همین خاک بودند و چه بسا در کودکی و نوجوانی سرودهای حماسی در وصف ایران خوانده اند اما وقتی راه را خطا رفتند از سینه ی پرکینه داعش شیر خوردند، به روی هموطنان شان آتش گشودند. مراقب گسترش فضای تندروی در هر گوشه کشور باشیم. هر قلم، هر کلمه و حتی هر نگاه فرودستانه و تحقیرآمیز ممکن است انسانی را به سمت خشونت طلبانی که با لبخند دروغین آغوش باز کرده اند هُل بدهد. مواظب آبشخورهای فرهنگی فرزندان و عزیزان مان باشیم.
11- امنیت مثل سلامتی گوهر ارزشمندی است که تا آن را از دست ندهیم قدردانش نیستیم. حفظ امنیت کار بسیار دشواری است. قدردان آنها باشیم که این کار را انجام می دهند. هر نامی که دارند عزیزند و فداکار. در مترو، خیابان یا هرکجا نیروهای نظامی و امنیتی را دیدیم به آنها لبخند بزنیم، خسته نباشید بگوییم و اگر برای بازرسی ما را متوقف کردند با آنها همکاری کنیم.
هزار بار احسنت به قلمت و تفکرت مثل همیشه و همیشه زیبا و عالی و واقعی نوشتی
مخصوصا بند 12 را عالی گفتی
دست تون درد نکنه و قلم آقای محمدی هم طلا بود