۰۶ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۲۳۳۴۴
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۳ - ۰۱-۱۰-۱۴۰۳
کد ۱۰۲۳۳۴۴
انتشار: ۱۱:۲۳ - ۰۱-۱۰-۱۴۰۳
شمارش میله‌های قفس

نگاهی به کتاب «سپید در آندلس»، ترجمه یونس شکرخواه

نگاهی به کتاب «سپید در آندلس»، ترجمه یونس شکرخواه
یکی از ویژگی‌های توجه برانگیز کتاب شکرخواه، نزدیکی زبان ترجمه به زبان شاعران امروز ایران است.
سعید کیائی
یونس شکرخواه بودن، یعنی ربطی به ارتباطات آنلاین داشتن و گذشتن از مرحله‌ای به مرحله‌ای، جایی به جایی، گذر از راهی ارتباطی که حاوی شرایط، پیام‌ها و زمینه‌های مختلفی است. یونس شکرخواه بودن برای بسیاری بسیار سخت است اما کسی قرار نیست کسی یونس شکرخواه باشد، جز یک یونس شکرخواه که استاد ارتباطات است و همه آن ویژگی‌ها بخاطر همین ربط مستقیم بی واسطه‌ایست که با رابطه ایجاد کرده، طی سالیان بسیاری که از زندگی ارتباطی او می‌گذرد.
 
همه این «شکرخواه بودن» وقتی سایه می‌اندازد بر یک رفتار که اینجا انتشار کتابی پس از نزدیک به سی سال است، برای کسی چون من، سوالی را تداعی می‌کند که از پس یک پیش بینی بزرگ – به زعم من جوان بیست سال قبل – از مردی دنیا دیده چون عبدالعلی دستغیب برآمده است.
 
دستغیب که آن روزگار به تازگی همه کتابهایش را اهدا کرده بود در آن خانه خیابان یوسف آباد وقتی من جوانی تازه پر شور شده بودم، طی مصاحبه‌ای هرگز منتشر نشده درباره نادر ابراهیمی گفت «من گمان می‌کنم آینده جهان به سوی معنویتی شعرگونه می‌رود».
 
نه اینکه «آینده»ی او اینقدر نزدیک شده باشد که در 20 سال جامه بپوشد و رخ نمایان کند، اما این هست که سوالی ذهنی برای من در آستانه دهه پنجم زندگی هنوز دارد که آن «شعرگونگی» چیست و کجاها نمایان می‌شود؟
 
کتاب شکرخواه، و از ورطه تئوری‌های عملی و اجرایی به جهان ارتباطی دیگر رفتن، و دوباره بعد از نزدیک به سه دهه بازگشتن، آیا تداعی کننده این جمله دستغیب نیست؟ نمی‌توان گفت نیست! همانقدر که نمی‌توان از بودنش اطمینان داشت.
 
در نقد این کتاب، اگر نقد نگاهی به آن تعریف شود، باید به این اندیشید و دست رسی پیدا کرد که کتاب چه اضافات و کمالات و کاستی‌هایی خواهد داشت، چرا که این ترجمه همه از زبان انگلیسی به فارسی است. پس از یکبار ترجمه از عربی به انگلیسی.
 
آیا ما شاعران را نقد می‌کنیم یا منش مترجم را در واژه گزینی؟ وقتی دست رسی به متون اصلی اشعار حتی برای مترجم سخت است و در مقدمه آورده تنها به چند شعر دست یافته! پس به کلی این عمل برآمده از منقدان کهن را شاید باید کنار گذاشت و به جریان ارتباطی آن فکر کرد. اینجاست که نگاه بیرونی کنار گذاشته می‌شود و نگاهی درونی – درون متنی و تطبیقی – نمایان.
 
کاش کتاب‌های «هزارسال غزل»، «هزارسال قصیده» و «هزارسال قطعه»‌ی فارسی که توسط امیرهوشنگ ابتهاج به اهتمام محمدزهرایی نشر کارنامه جمع آوری و تدوین شده بود، منتشر نیز می‌شد که بتوان با این کتاب که گزیده‌ای از هزار سال قصیده عربی‌ست، تطبیق داده شود. آنگاه است که تقابل دو فرهنگ رنگ می‌گیرد. شاخص دوم نیست، و راه این تحلیل نیز بسته.
 
نگاه درون متنی اما نگاهی پیوسته امکان پذیر است. 
 
یکی از ویژگی‌های توجه برانگیز کتاب شکرخواه، نزدیکی زبان ترجمه به زبان شاعران امروز ایران است. اگرچه جای بررسی بیشتر در مجالی دیگر دارد اما حائز اهمیت می‌شود، وقتی می‌توان تطابق و تداعی آنها را در دو دوره شعر شاعران ایرانی جست و اتفاقاً یافت:
 
در صفحه 37 کتاب شاعری از قرن 13 گفته است:
«با صورتی سپید
در جامه‌ای گلگون نزدیک آمد
انگاه ماه بود
در تن‌پوشی از شفق»
 
و تداعی می‌کند صائب تبریزی را در مضمونی نزدیک می‌گوید:
«ناخنی خورده است بر دل از هلال ابروی من
زان نشیند از شفق هر شام در خون آفتاب»
 
و باز در صفحه 38 از شاعری دیگر در همان قرن آمده:
«وقتی پرنده‌ی خواب
به بیتوته در چشمانم اندیشید
مژه‌هایم را به هیئت میله‌ها دید
از قفس ترسید
وحشت کرد و گریخت»
 
شاعر فقید دیگر هم عصر ما را تداعی می‌کند که علقه بسیار به شاعران دوره بازگشت و بیدل دارد، «سید حسن حسینی» که می‌گوید:
 
«یک به یک با مژه‌هایت دل من مشغول است
میله‌های قفسم را نشمارم چه کنم!»
 
باید توجه کرد که حسینی در ادامه آمده است و گویی متأثر از فضای جمعی و اجتماعی این دو در ادامه‌ی یکدیگر هم‌اند. به عبارتی گویی این فرهنگ همسانی است که از یک فضای پیوسته در حال گسترش است. از صائب تا حسنی. مخصوصاً که چنین تداعی‌هایی بسیار در کتاب قابل استخراج است.
 
نقد چنین اثری بینامتن‌های بسیاری می‌طلبد، این بینامتنیت سیال، ارزش اثر و تلاش برقراری ارتباط میان جریانی فرهنگی و با دوام است. جایی که ما را به نگاه دستغیب در ابتدای یادداشت باز می‌گرداند. عرفانی سیال، که هرچه نزدیک تر می‌شود، هم تغییرپذیری بیشتر پیدا می‌کند و هم رنگ و بوی دیگر، اما در همان راستا و تلاقی با جمیع جریانات اجتماعی، که فرهنگ را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد و ناگزیر از شعر می‌گذرد تا به جریان ارتباطی خود در ادامه زیست خود پرداخته باشد.
 
این همان نقطه‌ایست که شکرخواه در جریان شعر و ترجمه آن معنا می‌شود. فارغ از هر نقد ادبی، مترجمی و... . چرا که ای همین منظر می‌تواند اثر شکرخواه را توسعه دهد. دقت کنیم که او مترجم تخصصی شعر نیست و نمی‌خواهد در کتاب سپید در آندلس قدرت ترجمه خود را به رخ بکشد. توجه کنیم که او بعد از این کتاب هم چندان به ترجمه شعر روی نیاورد است دیگر. توجه کنیم که این اثر صرفاً نگاهی است به جریانی ارتباطی از طریق کلام.
ارسال به دوستان