۱۷ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۷ آبان ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۹۷۲۹۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۶:۴۳ - ۲۸-۰۶-۱۴۰۳
کد ۹۹۷۲۹۴
انتشار: ۱۶:۴۳ - ۲۸-۰۶-۱۴۰۳

با سعدی در گلستان / باب اول، حکایت بیست‌و‌ششم : به هم بر‌مَکن تا توانی دلی / که آهی جهانی به هم بر‌کند (+صدا)

با سعدی در گلستان / باب اول، حکایت بیست‌و‌ششم : به هم بر‌مَکن تا توانی دلی / که آهی جهانی به هم بر‌کند (+صدا)
حاکم از گفتن او برنجید و روی از نصیحتِ او در هم کشید و بر او التفات نکرد، تا شبی که آتشِ مَطبَخ در انبارِ هیزمش افتاد و سایرِ املاکش بسوخت وز بسترِ نرمش به خاکسترِ گرم نشاند.

عصر ایران ــ‌ ظالمی را حکایت کنند که هیزمِ درویشان خریدی به حَیف و توانگران را دادی به طَرْح. صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت:

 

ماری تو که هر که را ببینی، بزنی

یا بوم که هر کجا نشینی، بکنی

 

زورت ار پیش می‌رود با ما

با خداوند غیب‌دان نرود

 

زورمندی مکن بر اهلِ زمین

تا دعایی بر آسمان نرود

این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر بشنوید

 

حاکم از گفتن او برنجید و روی از نصیحتِ او در هم کشید و بر او التفات نکرد، تا شبی که آتشِ مَطبَخ در انبارِ هیزمش افتاد و سایرِ املاکش بسوخت وز بسترِ نرمش به خاکسترِ گرم نشاند. اتّفاقاً همان شخص بر او بگذشت و دیدش که با یاران همی‌گفت: ندانم این آتش از کجا در سرایِ من افتاد؟ گفت: از دلِ درویشان.

 

حذر کن ز دودِ* درون‌هایِ ریش

که ریشِ درون عاقبت سر کند

 

به هم بر مَکن* تا توانی دلی

که آهی جهانی به هم بر کند

 

بر تاجِ کیخسرو نبشته بود:

 

چه سالهایِ فراوان و عمر‌هایِ دراز

که خلق بر سرِ ما بر زمین بخواهد رفت

 

چنان که دست‌به‌دست آمده‌ست مُلک به ما

به دست هایِ دگر همچنین بخواهد رفت

 

----------------------

* در برخی نسخ، درد و مکَن آمده

برچسب ها: سعدی ، گلستان ، حکایت
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۸
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۱ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۸
0
11
عالی
ممنون .....بسیار زیبا بود .
دست شما درد نکند
#videojsscript