۲۸ شهريور ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۹۷۲۸۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۵:۲۲ - ۲۴-۰۶-۱۴۰۳
کد ۹۹۷۲۸۵
انتشار: ۱۵:۲۲ - ۲۴-۰۶-۱۴۰۳

با سعدی در گلستان / باب اول حکایت بیست و چهارم : گرچه تیر از کمان همی‌ گذرد / از کمان‌دار بیند اهلِ خرد (+صدا)

با سعدی در گلستان / باب اول حکایت بیست و چهارم : گرچه تیر از کمان همی‌ گذرد / از کمان‌دار بیند اهلِ خرد (+صدا)
خواجه بر این وقوف یافت و از خطر اندیشید و در حال جوابی مختصر، چنان که مصلحت دید، بر قَفای ورق نبشت و روان کرد. یکی از متعلّقان واقف شد و ملِک را اعلام کرد که فلان را که حبس فرمودی با ملوکِ نواحی مراسله دارد.

  عصر ایران ــ ملِکِ زوزَن را خواجه‌ای بود کریم‌النَّفْس و نیک‌محضر که همگان را در مواجهه خدمت کردی و در غیبت نکویی گفتی. اتفاقاً از او حرکتی در نظر سلطان ناپسند آمد، مصادره فرمود و عقوبت کرد؛ و سرهنگانِ ملِک به سوابقِ نعمتِ او معترف بودند و به شکرِ آن مُرتَهَن. در مدّت تَوْکیل او رِفق و ملاطفت کردندی و زجر و معاقبت روا نداشتندی.

این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر این‌جا بشنوید

صلح با دشمن اگر خواهی، هر گه که تو را

در قفا عیب کند، در نظرش تحسین کن

 

سخن آخر به دهان می‌گذرد موذی را

سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن

   آنچه مَضمونِ خَطابِ ملِک بود از عهدهٔ بعضی به در آمد و به بقیّتی در زندان بماند. آورده‌اند که یکی از ملوکِ نواحی در خُفْیَه پیامش فرستاد که ملوکِ آن طرف قدرِ چنان بزرگوار ندانستند و بی‌عزّتی کردند. اگر رایِ عزیزِ فلان، اَحْسَنَ اللهُ خَلاصَهُ، به جانب ما التفاتی کند، در رعایت خاطرش هر چه تمام‌تر سعی کرده شود و اعیانِ این مملکت به دیدار او مُفْتَقِرند و جواب این حرف را منتظر.
 

  خواجه بر این وقوف یافت و از خطر اندیشید و در حال جوابی مختصر، چنان که مصلحت دید، بر قَفای ورق نبشت و روان کرد. یکی از متعلّقان واقف شد و ملِک را اعلام کرد که فلان را حبس فرمودی. با ملوکِ نواحی مراسله دارد. ملک به‌هم برآمد و کشفِ این خبر فرمود. قاصد را بگرفتند و رِسالت بخواندند. نبشته بود که:

   حسنِ ظنِّ بزرگان بیش از فضیلتِ ماست و تشریفِ قبولی که فرمودند بنده را امکانِ اجابت نیست. به حکمِ آن‌که پروردهٔ نعمت این خاندان است و به اندک‌مایۀ تغیّر با ولی‌نعمت بی‌وفایی نتوان کرد، چنان که گفته‌اند:
 

  آن را که به جایِ توست هر دَم کَرَمی

  عذرش بنه، ار کند به عمری ستمی

      ملک را سیرتِ حق‌شناسی از او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید و عذر خواست که: خطا کردم تو را بی‌جرم و خطا آزردن. گفت: ای خداوند! بنده در این حالت مر خداوند را خطا نمی‌بیند. تقدیرِ خداوند تَعالیٰ بود که مر این بنده را مکروهی برسد، پس به دست تو اولی‌ٰتر، که سوابقِ نعمت بر این بنده داری و اَیادیِ منّت. و حکما گفته‌اند:
 

گر گزندت رسد ز خلق مرنج

که نه راحت رسد ز خلق نه رنج

 

از خدا دان خلافِ دشمن و دوست

که این دلِ هر دو در تصرّفِ اوست

 

گرچه تیر از کمان همی‌ گذرد

از کمان‌دار بیند اهلِ خرد

برچسب ها: سعدی ، گلستان ، حکایت
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۲
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۳۶ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۴
0
3
بی نظیر . خداش بیامرزد خواجه شیخ اجل سعدی علیه الرحمن
خوانش هم بی نظیر بود
لطفاً از این مباحث بیشتر بگذارید دلمان به این احوالات شیخ آرام گیرد
#videojsscript