عصر ایران ؛ دکتر رسول بابایی - در نوشتارهای قبلی، تقابلات دو کمپین تحریمکنندگان در برابر مشارکتکنندگان و دو کمپین روزنهگشایان در برابر جریان اصلی اصلاحطلبان را از نظر گذرانده و ضمن آنکه ذکری از پیشینه آنها به عمل آوردیم، پیامدهای آن برای انتخابات آینده ریاست جمهوری را نیز تحلیل کردیم.
در این نوشتار برآنیم تا به کمپین «شانا» بپردازیم؛ درحالیکه به تقابلهایی نیز اشاره خواهیم داشت که در چارچوب جبهه اصولگرایان و در برابرِ با شانا شکل گرفت. اصولگرایان تا پیش از انتخابات مجلس، حول یک جریان و لیست اصلی و ذیل جمعیتی به نام «شورای ائتلاف نیروهای انقلاب» که مخفف آن شانا میشود، گرد آمده بودند. البته این وحدت و یکدستی دیری نپاییده و هرچه به زمان برگزاری انتخابات مجلس دوازدهم نزدیکتر میشدیم، این ائتلاف سستتر شده و صدای مخالفتها رساتر میگشت. تاجاییکه در درون گفتمان اصولگرایی، در تقابل با شانا، لیستهای متنوعی از «جبهه صبح ایران» مؤسسه مصاف به ریاست علی اکبر رائفیپور و «اُمنا» به دبیرکلی سیدنظام موسوی گرفته تا «شورای وحدت» اصولگرایان سنتی سر برآوردند.
برخلاف تصوّر اولیه بیشتر تحلیلگران ـ بهویژه خود رؤسا و اعضای فعال در شورای ائتلاف نیروهای انقلاب ـ نتیجه انتخابات به نفع شانا نبوده و لیستِ آن نتوانست موفقیت چندانی بهدست آورد؛ تا جایی که محمدباقر قالیباف ـ به عنوان سر لیست و فرد اصلی لیست شانا ـ حدود یک میلیون نسبت به چهار سال قبل از آراءاش کاسته شده و نفر چهارم تهران شد و هیچ کدام از اطرافیان نزدیک وی نیز نتوانستند به مجلس راه پیدا کنند.
در اینجا بیان چند نکته به عنوان مقدمه ورود به بحث، از اهمّیت برخوردار است. اولین نکته این است که بنا به دلایلی، یکدستسازی قدرت و نهادهای حاکمیتی و گردهمآوردن گروهها و شخصیتهای فعّال در فضای سیاسی ذیل یک گروه و یک تفکّر، بههیچعنوان امر سادهای نیست.
همواره این موضوع در بین اصولگرایان مطرح بوده که چنانچه اصلاحطلبان از نهادهای حاکمیتی و دولت و مجلس کنار گذاشته شده و قدرت انحصاراً در دست آنها قرار گیرد، یکدستی و هماهنگیِ بین این جریان و تمرکز قدرت، بر کارآیی آنها افزوده و میتواند به حلّ فوری مسائل و مشکلات بینجامد. با این حال، در عمل شاهد بودهایم که این اتفاق رخ نداده و برعکس هرگاه اصولگرایان موفق به حذف کامل رقیب شدهاند، در بین خودشان اختلافهای جدّی پدید آمده و به شکلگیری تقابلات و انشعابات منجر شده است.
آخرین موردِ چنین وضعیتی، همین انتخابات یازدهم اسفندماه 1402 و بیستویکم اردیبهشتماه 1403 بود که طیّ آن رقابتی بین گروههای گوناگون اصولگرا شکل گرفت که در آن تنشها و مجادلات و افشاگریها سطح خیلی بالا و عمیقی داشت.
این امر در واقع به خصلت ذاتی سیاست برمیگردد که بنابر آن، سیاست تلاش برای به دست آوردن منابع محدودی است که خواهان بسیاری دارد. در واقع، از طرفی عرضه قدرت محدوده بوده و از طرفی دیگر، تقاضا زیاد است؛ در نتیجه، آن تمامیت و یکدستیای که طلب میشود، هیچگاه حاصل نمیگردد.
نکته دوم که با نکته اول هم مرتبط بوده و در همان راستا مطرح میشود، بحث رقابت در فضای سیاسی و بهویژه در امر انتخابات است. زمانیکه یک جریان در عرصه انتخابات ـ مثلاً انتخابات مجلس ـ لیستی را ارائه میکند، چنانچه نتواند یک چارچوب رقابتی و یک مدل رقابتی ایجاد کند که مورد اجماع نسبی عموم بوده و همگان را ذیل این پرچم گرد آورد، به شکلگیری تفرقه و تقابل منجر خواهد شد. در انتخابات مجلس دوازدهم، شاهد بودیم که شانا یعنی شورای ائتلاف نیروهای انقلاب نتوانست چنین چتری را به وجود آورده و تمامی گروههای زیرمجموعه گفتمان اصولگرایی را در کنار یکدیگر متّحد نگه دارد.
البته یکی دیگر از چیزهایی که موجب ایجاد وحدت و یکدستی در چنین فضاهایی میشود، وجود یک دیگری و رقیب قدرتمند است؛ چراکه در آن صورت، اینگونه تصوّر و فرض میشود که برای شکستدادن این رقیب احتیاج است تا یک لیست واحد ارائه شود تا آرای این گروه و پایگاه اجتماعی تقسیم بر کم نشود. زمانیکه چنین رقیبی حذف میشود و این دغدغه و حساسیت از بین میرود، مثلاً در اردوگاه اصولگرایان، این موضوع عنوان میشود که چه ایرادی دارد که در بین نیروهای انقلاب، گروههای اصولگرا لیستهای متعدّدی بسته و به رقابت با هم بپردازند.
در چنین بستر و فضایی بود که لیست شورای ائتلاف نیروهای انقلاب (شانا) شکل گرفت و در مقابله با آن لیستهای صبح ایران و اُمنا و غیره پدید آمد. طراحان لیست شانا و اعضای این لیست کاملاً در فضای چهار سال قبل یعنی انتخابات سال ۹۸ سیر میکردند و تحلیل شان از اوضاع همان فضا و تکرار همان اتفاقات بود.
تصوّر آنها این بود که به مانند چهار سال قبل چنانچه بین نیروهای انقلاب و جریان پایداری و در واقع نیروهای تیم قالیباف-حداد و پایداریها ائتلافی صورت بگیرد و یک لیست مشترک بین این دو گروه اصلی ایجاد شده و به مردم معرفی شود، فارغ از اینکه چه کسانی در این لیست هستند و سابقه و دیدگاه آنها چیست، این لیست بهطورکامل رأی خواهد آورد و پایگاه اجتماعی اصولگرا به این لیست که لیست اصلی جریان انقلاب قلمداد میشد، رأی خواهد داد. چرا که در چهار سال قبل این اتفاق دقیقاً رخ داده بود و در کمتر از سه روز مانده به انتخابات، جریان حداد-قالیباف با جبهه پایداری به ائتلاف رسیدند و همه کسانی که در لیست مشترک آنها بودند ـ فارغ از اینکه چه کسانی بودند و چه پیشینهای داشتند ـ رأی آورده به مجلس یازدهم راه یافتند.
بنظر میرسد که این نوعِ تحلیلِ اشتباه، گردانندگان کمپین شانا را به این نتیجه رسانده بود که لیست آنها مطابقِ چهار سال قبل که در روزهای پایانی، نهایی و منتشر شد، مسلّماً پیروز انتخابات خواهد بود. ازاینرو، تصوّرِ آنها این بود که صِرفِ توافق با جریان پایداری و اعلام و انتشار لیست در چند روز قبل از انتخابات برای برندهشدن کفایت میکند. تا جایی که در این لیست اعضایی وجود داشتند که حتی با جستجو در گوگل هم نمیتوان اطلاعات و سابقهای از آنها در فضای سیاسی و مدیریتی و رسانهای پیدا کرد.
برخی از نقلقولهایی که بعضاً مطرح میشود نیز مؤیّد همین اعتماد به نفس بالا و برداشت نادرست دستاندرکاران شانا است. حمید رسایی مدّعی شده است که یکی از چهرههای نزدیک به جریان اصلی اصولگرایان پیش از انتخابات مجلس دوازدهم گفته بود که «کت قالیباف با 29 چوب خشک هم در تهران رأی میآورد». یا اصغر پورمحمدی در گفتگو با یکی از خبرگزاریها اظهار میکند: «به من گفتند که اگر در لیست شانا حضور داشته باشی، صددرصد رأی میآوری! گفتم چکار کنم؟ گفتند هیچ کاری نکنید، شما بخورید، بخوابید و مسافرت بروید، لیست رأی میآورد».
بر این اساس، شاید بتوان لیست شانا را یکی از ضعیف ترین کمپینهای انتخاباتی ادوار انتخابات مجلس بهشمار آورد. کمپینی بدون استراتژی، پیام، شعار، وعده، غیریتسازی، و رقابتِ مشخّص! صرفاً لیستی را در واپسین لحظات بسته و اعلامِ عمومی کرده و انتظار داشتند که تمامی نفراتش بدون دردسر به مجلس دوازدهم راه یابند.
در مجموع، شکست شانا در این انتخابات را میتوان حاصل سه چیز برشمرد:
1- برند ضعیف مجلس یازدهم؛ 2- برند آسیبدیدۀ رئیس مجلس؛ 3- کمپین انتخاباتی ناکارآمد شانا
1) در واقع، چنانچه تحلیل درستی از عملکرد مجلس یازدهم و بازتاب رسانهای و برندِ آن نزد افکار عمومی صورت میگرفت، روشن میشد که بسیار سخت است که این مجلس توانِ تکرارِ خود را داشته باشد. برای نمونه، در غائلهای که به فیدلیتی-گیت موسوم شد، رویکرد تیم رسانهای مجلس در توجیه و اقناع افکار عمومی چه بود؟ تقریباً هیچ! نهتنها هیچ اقدامی صورت نگرفت (که گویا حتّی چنین ضرورتی هم هرگز احساس نشد) بلکه نمایندۀ افشاگر را توبیخ کرده و پروندهاش را به قوه قضائیه ارجاع دادند؛ در نهایت هم که صلاحیت وی تأیید نشد (توجّه داریم که عدمِ تأیید صلاحیت او به هر دلیلی که بوده باشد، در میان افکار عمومی به قضیۀ خودروهای شاسی بلندِ برخی نمایندگانِ مجلس ربط پیدا میکرد).
همچنین، برخی در تضعیفِ برندِ مجلس یازدهم، آن را ضعیفترین مجلسِ بعد از انقلاب نامیدند (برای نمونه اظهارات آقای ظریف را به یاد بیاوریم)؛ در واکنش، مشاور رسانهای رئیس مجلس تنها توییتی منتشر کرده و نقل قولی از رهبری آورد که ایشان مجلس یازدهم را انقلابی دانستهاند.
در مثالی دیگر، آقای رشیدی کوچی ـ از معدود نمایندههایی که در سطح عمومی، رسانهای و شناختهشده گشت ـ آمد و گفت که نمایندههای این مجلس فقط به فکر منافع خود بوده و به خیر مردم توجهی ندارند؛ ادّعایی که با توجه به شرایط سخت زندگی عمومِ مردم میتواند بسیار جلب توجّه کند. جالب است که هیچکس از مجلسیان این دغدغه را احساس نکرد که این موضوع میتواند به برندِ مجلس آسیب زده و در انتخابات هم اثرگذار باشد. لذا، میبینیم که بسیاری از نمایندههای فعلی از راهیابی به مجلس بعدی بازماندند.
2) در خصوص برندِ رئیس مجلس هم باید گفت که آقای قالیباف از جهاتِ گوناگون تحت تخریب قرار داشت؛ که البته از سوی ایشان هم هیچ طرح و برنامهای در جهتِ پاسخ به آنها دیده نمیشود. در واقع، برندِ او آسیب دید ولی هیچگونه تلاشی در جهتِ بازسازی آن صورت نگرفت. برای نمونه ماجرای موسوم به سیسمونی-گیت را به یاد بیاوریم که تحلیل دوستانِ وی تنها این بود که مرور زمان آن را به فراموشی خواهد سپرد. در بحثهای برندینگ معتقدیم که نتیجۀ ضعیفشدنِ یک برند در جایی نمود پیدا خواهد کرد که در این مورد نتیجۀ آرای انتخابات بهروشنی این واقعیت را آشکار ساخت.
3) اشاره شد که کمپین شانا یکی از ضعیفترین کمپینها بود؛ نه راهبردی، نه پیامی، نه وعده و شعاری، نه کارزار رسانهای و عملیات روانی، و نه ... تقریباً هیچچیزِ استاندارد و اصولی نداشت. در اینجا بهمنظور توضیح بیشتر باید اشاره شود که هر کمپینی ضروری است تا دستکم این پیام را داشته باشد که چرا باید به این لیست رأی داد، در مقابل باید توضیح داده و اقناع کند که چرا باید به لیستهای رقیب رأی نداد و چرا رأیآوری آنها مضر و خطرناک است.
ازاینرو، طراحی پیام انتخاباتی موضوعی بسیار حساس، پیچیده، و خلاقانه است. بهطوریکه در علمِ طراحی کمپینهای انتخاباتی، چیزی با عنوان «جعبۀ پیام» وجود دارد که از چهار بخش یا کادر تشکیل شده و فارغ از اینکه این جعبۀ پیام برای فرد یا لیست است باید به دقّت لحاظ شود.
در کادر اول، یک کاندیدا یا لیست انتخاباتی در مورد خودش میگوید، در واقع خودش را معرفی کرده، فلسفه و چرایی حضورش در انتخابات را توجیه میکند، و ضمن ارائۀ سوابق، برنامهها، و سایر موضوعاتِ اینچنینی، مخاطب را قانع میکند که چرا باید به او رأی بدهند. باید توجّه داشت که محتوای این کادر، مفصّل نبوده و در عین حال که کوتاه، روشن، صریح، و عاری از ابهام است، باید جذاب و ترغیبکننده بوده و با خواستهها و نیازهای مخاطبین ـ در واقع جامعۀ هدف خود ـ متناسب باشد.
کادر دوم به رقیب مربوط است و در آنجا باید توضیح داد که رقیبِ من چه ویژگیهای منفیای دارد، چرا نباید رأی بیاورد و چه نگرانیها و خطراتی در این خصوص در کمین است. البته این مورد بستگی به سطح رقابت و میزان تنش با جریانِ رقیب دارد که تعیین آن هم امری پیچیده بوده و دقّت و تخصّص بالایی را میطلبد.
کادر سوم مربوط به حرفهایی است که رقیب در مورد خودش میگوید؛ از برنامهها و طرحها گرفته تا دلایلی که بنا بر آن مردم باید به او رأی دهند. حالا وظیفۀ شما در اینجا این است که مدّعیاتِ رقیب دربارۀ خودش را تضعیف، تخریب، یا ابطال کنید.
کادر چهارم مربوط به حرفهایی است که رقیب در مورد لیست یا کاندیدای ما میگوید که بیشک جنبۀ تحریفی و تخریبی دارد. شایان ذکر است که در خصوص انتخابات اخیر، این کادرِ چهارم از اهمیت بسیاری برخوردار شد. در واقع، حرفهایی که دربارۀ لیست شانا و سرلیستِ آن یعنی آقای قالیباف گفته میشد، بسیار هدفمند و تند بود. از تخریب رئیس مجلس و خانواده و حلقۀ اطرافیانِ وی گرفته تا پشت پردۀ نحوۀ بستهشدنِ این لیست و غیره. مسلمّاً وظیفۀ طراحان و هدایتکنندگانِ هر کمپینِ انتخاباتی این است که در برابر این هجمهها فعّال شده و آنها را به چالش کشیده و واکنش و پاسخ مناسب ارائه دهد.
واقعیت این است که در هیچیک از این چهار کادرِ مربوط به جعبۀ پیام که از آنها یاد شد، از حامیان شانا و طراحان لیست و کمپینِ آن چیزی ندیدیم؛ در واقع اصلاً این استراتژی مطرح نبوده و وجود نداشت. گویی فرض گرفته بودند که همانند چهار سال پیش، صرفاً بستنِ لیست و ارائۀ آن، کار را تمام خواهد کرد؛ بیآنکه نیاز باشد به علم و اصول طراحی کمپین و تبلیغاتِ انتخاباتی ورود کرده و یا دستکم به مردم توضیح دهند که چه معیارها و فاکتورهایی در بستنِ این لیست نقش داشتهاند؛ چرا برخی حضور نداشته یا حذف گشته و برخی دیگر در لیست گنجانده شدهاند.
کمپین شانا هیچ توضیحی نمیداد که چرا باید به این لیست رأی داد و چرا نباید به رقیب رأی داد؛ اساساً شانا هیچ رقیبی را برای خودش بهرسمیت نمیشناخت، گویا در یک رقابتی حاضر شده که هیچ رقیبی وجود ندارد. این در حالی است که کمپینهای انتخاباتی در یک چهارچوب رقابتی و مبتنی بر رقیب و طراحی پیام علیه رقیب و پاسخگویی به تخریبهای رقیب، تحقّق مییابند.
موفقیتِ نسبی لیستهای صبح ایران و اُمنا نیز بر همین اساس قابل تحلیل است؛ تخریبهای پُردامنه علیه رئیس مجلس و به قول خود پدرخواندههای جریان اصولگرا! البته در دور دوم کمپین شانا در صدد برآمد تا افشاگریهایی را نسبت به آقای رائفیپور و مؤسسه مصاف علنی سازد که به نظر این عمل هم خیلی دیرهنگام انجام شد.
علاوه بر این، زمانیکه انتخابات بر سر یک لیست ۳۰ نفره است، کار طراحی پیام خیلی پیچیدهتر میشود چراکه برای این ۳۰ نفر بایستی هویتی جمعی ایجاد نموده و بین آنها یک همبستگی و یک پیوند قوی برقرار کرده و از رأیدهنده مطالبه شود که به کلّیت این لیست رأی بدهند.
از این گذشته، لیست در تهران با اعضایی که در سایر شهرها هستند نیز باید ارتباط و تعامل داشته بوده و از این آمادگی و هماهنگی برخوردار باشند که یک کار جمعی و مشترک را در کل کشور در درون مجلس به انجام رسانند. در این باره نیز شانا نتوانست برای لیست هویتی منسجم و معنادار را تعریف نماید؛ تا جایی که حتّی بین دو گروه اصلی لیست اختلاف نظر وجود داشته و جریان پایداری ابایی از این نداشت که در جمعهای خصوصی عنوان کند که ما از روی اجبار یا با اکراه در این لیست قرار گرفتهایم و تأکید و اصراری نداریم که مردم به همه این لیست رأی دهند.
در همین باره، شاهد بودیم که هرچند شانا در دور دوم تلاش کرد تا شکست و غافلگیری دور اول را جبران کند، با این حال، بازهم در فقدان برنامه و استراتژی روشن، تنها اقدام برجسته این بود که از کاندیداهای مورد حمایت خود خواسته بودند که هر یک به سهمِ خود مستقلاً فعّال شده و بهطور گستردهای وارد فاز تبلیغاتی شوند. در واقع، همچنان صحبتی از کلّیتِ لیست و هویت و اهداف جمعی آن در میان نبود.
یکی دیگر از عوامل شکست شانا به تبختر و غرور در کمپین شانا بازمیگردد. ضربالمثلی هست که میگوید همهچیز از نازکی پاره میشود، انسان از کلفتی! یعنی هر کسی که احساس قدرت زیادی کند، ولو اینکه آن را هم داشته باشد، این قدرت در حوزههای اجتماعی و سیاسی در همان لحظه که امتیاز بوده و فضای مانور ایجاد میکند، در عین حال، ضعف هم هست.
علاوه بر این، تکبّر و خودبزرگبینی یکی از عوامل شکست برندهاست نه صرفاً برندهای شخصی یا سیاسی بلکه حتّی برندهای اقتصادی در هنگامی که دچار خودبزرگبینی میشوند، رقیب را دستکم گرفته، نحوۀ رقابت را به درستی ارزیابی نمیکنند، و در نهایت شکست میخورند. لیست شانا کاملاً بر این اساس بسته شده بود. از یکی از نشانههای آن هم میتوان به صحبتهای آقای حداد عادل اشاره کرد که این لیست را اصلی و چنار و بقیه را پاجوش خوانده بود، که در نهایت بسیار به ضرر لیست تمام شد. البته از نحوۀ بستنِ لیست، چگونگی معرفی آن، طرز پاسخگویی یا بهعبارتیبهتر عدم پاسخگویی به تخریبها و صرفاً تحقیرِ رقبا و ... همگی حاکی از خودبزرگبینی شانا بود. البته توجه داریم که در اینجا نه بر اساس رویکردی اخلاقی بلکه از منظر کمپینها و برندها تکبّر را نفی میکنیم.