عصر ایران؛ سروش بامداد- دوازدهمین و واپسین برگ از دفتر معرفی ویژهنامههای نوروزی مطبوعات و مجلات (نشریات چاپی و کاغذی) را به «خوزیها» اختصاص میدهیم که اگرچه روزنامۀ مستقل صبح ایران است اما نگاه ویژۀ آن به خوزستان است و چه خوب که در دو فقره به این گونه نشریات پرداختیم و میپردازیم (قبلا صبح تبریز).
خوزیها سه چالش مهم سال جدید (1403 خورشیدی) را این موارد دانسته است: ترامپ، تورم و بحران هویت و بدین ترتیب مشخص است که مانند مجله تخصصی «تجارت فردا» -که در همین مجموعه تورُّق شد- انتخاب دونالد ترامپ در آبان ماه را محتملتر از ابقای بایدن میداند و بر این اساس تصویر او را مقابل ابراهیم رییسی نشانده است.
رضا غُبِیشاوی در همان آغاز صریح و روشن نوشته است: «بهترین راه برای دفع شرّ بزرگ احتمالی ترامپ علیه مردم ایران آغاز مذاکرات غیر رسمی - غیر علنی با ترامپ و جو بایدن قبل از انتخابات آمریکاست.»
پرسش جدی که او طرح کرده این است: «اگر ترامپ دوباره رییس جمهوری آمریکا شود چه تأثیری بر ایران و ایرانیان خواهد داشت، سیاست او در قبال ایران چه خواهد بود و تهران در مقابل ترامپ کدام سیاست را در پیش میگیرد؟»
نویسنده در ادامه 9 فقره از اقدامات احتمالی ترامپ را برشمرده کرده که جملگی حاکی از فشارهای بیشتر و البته مشخصا لغو روند احیای برجام از جانب آمریکاست اما در عین حال پیشبینی کرده برای توافق تازه با ایران هم خواهد کوشید.
سه سناریوی محتمل دولت ایران در قبال پیروزی احتمالی ترامپ نیز از نگاه این تحلیلگر اینهاست. «اولی: هیچ!» یعنی چو فردا شود فکر فردا کنیم و مراد این است که در این 8 ماه کار خاصی انجام نشود و اگر ترامپ پیروز شد آنگاه متناسب با آن تدابیری اندیشیده شود.
دوم: تلاش برای توافق با بایدن در 10 ماهی که او بر سر کار است (درست است که نتیجه انتخابات آبان مشخص می شود اما اگر بایدن ببازد جانشین او آخر دی مستقر خواهد شد).
سوم این که «طرف ایرانی به دنبال توافق باشد اما توافق با پیروز انتخابات که احتمالا ترامپ خواهد بود.»
نویسنده معتقد است به همان اندازه که ترامپ توان آسیب رسانی دارد مذاکره با او به نسبت هر رییس جمهوری دیگر دشواری کمتری دارد و به نظر میرسد مبنای استدلال آقای غُبِیشاوی این باشد که شخصیت ترامپ پیچیدگی کمتری دارد.
محمد مالی مدیر مسؤول «خوزیها» هم نوشته است: «تمدید 4 سال اول در دست ابراهیم رییسی است و بستگی به نحوۀ بازی او با کارت ایران در عرصۀ بین الملل دارد.»
(نویسندۀ این سطور البته معتقد است آقای مالی آقای رییسی را زیاده از حد واجد ابتکار و ایده دانسته حال آن که قریب سه سال گذشته نشان داده ترجیح میدهد یک مجری تمام عیار باشد و چون سیاست خارجی را چندان بر اقتصاد و زندگی ایرانیان مؤثر نمیداند در این قضیه پیشقدم نخواهد شد و در جریان آشتیکنان با سعودی هم دیدیم موضوع به دبیر شورای عالی امنیت ملی سپرده شد هر چند ابراهیم رییسی بعدها سعی کرد شروع آن را به دیدار خود با رییس جمهوری چین نسبت دهد.)
خوزیها همچنین در گفتوگوی ویژه با طاهره طالقانی دختر آیتالله طالقانی که بعد از درگذشت خواهرشان - خانم اعظم طالقانی- دبیر کل جامعه زنان هم شده راز محبوبیت پدر نزد همگان را پرسیده و او به خاطر ارزشگذاری بر انسان فارغ از هر امر دیگر دانسته است.
طاهره طالقانی همچین و همچنان مرگ مرحوم طالقانی را مشکوک میداند و بعد از 44 سال خواستار رفع ابهام از آن است و تلخترین شب زندگی خود را این گونه روایت میکند:
«غروب از جلسه خبرگان قانون اساسی به خانه برمی گردد. ساعت 8 شب قرار بوده نماینده روسیه (شوروی) به خانه بیاید. با او از قبل قرار داشتند. البته تنها نبوده و سه نفر بودند. با هم شام یا چیزی می خورند.بعد که اینها میروند حال پدر به هم میخورد و علایم سکته بروز می کند ما شمال بودیم و وقتی رسیدیم او را در همان حالتی که سوار ماشین کرده بودند با همان لباس و بدون عمامه در حالی که فوت کرده بود. اگر می گویم مشکوک است به خاطر این است که تلفن خانه نیم ساعت قبل از مرگ پدر قطع می شود و در هیچ یک از سه بیمارستان اطراف نه دکتری بوده نه آمبولانسی نه دستگاه اکسیژنی.»
اشاره شد خوزیها نگاه ملی و مطالب سراسری دارد ولی از خوزستان غافل نیست. کما این که سید مهدی ابوس رنجنامهای برای فوتبال خوزستان نوشته و آرزو کرده «در پایان بهار و هم زمان با اتمام لیگ برتر دست که شاهد حفظ سهمیه فوتبال خوزستان باشیم چون فوتبال کنونی چنان زمین خورده که به تب داری و کسر سهمیه باید رضایت داد!»
محسن صنیعی هم از اجرای موسیقی زنده و شاهنامه خوانی در دانشکده علوم دانشگاه شهید چمران اهواز استقبال کرده و نوشته: «تالار پر شده بود از دانشجویان دختر و پسر و شادی آنان زیبا بود و جالب این که همه مراسم را خود دانشجویان برگزار کردند. ذوق و سلیقه ایرانی را به رسمیت بشناسیم و نپنداریم شادی مردم با دیانت آنان منافات دارد.»
نوشتۀ فرزانۀ حجتنژاد هم قابل تأمل است: «مسافران دیگر از بومی ها نمی پرسند به یُمن نشان و بلد و ویز. سر پیچ پل هفتم که توی ترافیک گیر کنی، دم غروب چشمت که به ساختمان های بلند ساحلی بیفتد، تصویری در برابرت شکل می گیرد مثل عکس های عکاس معروف اهوازی. تو نگو اهواز بگو نیویورک. به جادوی واژه بیندیش نه به غر.»
سحر بیگ هم از ویژهنامههایی که طی یک سال منتشر کردهاند با افتخار یاد کرده و آورده است: «میز کارم پوشیده از آرشیو یک سالۀ روزنامۀ خوزیهاست. حاصل یک سال تلاش و تحلیل انسانهایی عمیق و دردمند. ویژهنامهها را میبینم. چه شاهکارهایی: شبیه مردم (برای دولتآبادی)، همسایه ابدی (به یاد احمد محمود) و »سکانس خونین فیلسوف سینما« - به بهانۀ قتل مهرجویی- که در نصف روز بسته شد و نوشتم: مرگ هنرمند، چنین تیز و تلخ و تکان دهنده چرا باید؟»
هر چند خیلی مرسوم نیست خود روزنامهنگاران در ستایش خودشان بنویسند، چه، خوشتر آن باشد که سرِّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران اما اگر او ننوشته بود ما و شما اینها را از کجا میدانستیم خاصه با نثر زیبایی که دارد:
«باشد که بمانیم.با امتداد رنجهای گذشته و سالی دیگر و رنجهایی دیگر و شاید لبخندها، عطر چای صبحگاهی و درِ چهار لنگۀ قدیمیِ گشوده به ایوان و نوازشِ گلبرگ های گلدان ها و رقص بلند بالا تکنخلِ فاخرِ کنجِ خانهمان و صدای قدم هامان که یکییکی در کوچۀ باریک و خسته و پیر میپیچد... مفتخریم به این سوز گَسِ شادنما. به این درد خوزی بودن...»