عصر ایران؛ سروش بامداد- یکی از بهترین بهاریههای شمارههای نوروزی مطبوعات در نوروز 1403 بهاریۀ روزنامهنگار کهنهکار، فریدون صدیقی است که در آغاز مجلۀ «مدیریت ارتباطات» خوش نشسته است.
مدیریت ارتباطات به سردبیری روزنامهنگار همهفنحریف – علی ورامینی- منتشر میشود که در این شمارۀ خاص به موضوع تغییر و دگردیسی پرداخته و مناسبت آن هم روشن است: تغییر فصل و فرارسیدن نوروز.
خود سردبیر نوشته است: مولانا میگوید: هین مگو فردا که فرداها گذشت. پس اگر بنا بر تغییر است به فردا و فرداهای دگر نیندازیم و یادآور میشود: هر لحظه با این پرسش بنیادین مواجهیم که آیا باید آرام نشست و درنگ کرد و استمرار داشت یا موسم دگردیسی رسیده است؟
لابد می پرسید پس بهاریۀ فریدون صدیقی چه؟ بله! این گونه باشکوه شروع می شود:
«بهار بی ملاحظه روزگار پاییزی ما کم کَمَک سبز میریزد بر دار و درخت تا ما سبز شویم. شکوفه شویم و سیب شویم و در دستان کودکان امید و فردا چکه کنیم! اما نزدیکتر از بهار، زندگی است که همیشههای ماست. همین که هستید. زندگی جاری است. همین که هر روز در آینه با خودتان دیدار میکنید و یقۀ کُتتان را بالا می دهید تا سوز، سُر نخورد پشت گردنِ سرافراز شما. همین که پشت پنجرخُرده نان میریزید تا آقا یا خانم کبوتر بریزد از آسمان تا یادتان بیاید اگر کبوتر بودید درست به دقیقۀ اکنون از پشت پنجره پرنده میشدید تا از آن درخت تا آن درخت دیگر پرواز به پرواز شوید تا از تهران برسید مثلا به سنندج یا به شیراز و پشت پنجره غزلخوان شوید...»
این که بعد از تهران ناگهان، اصفهان و مشهد را نیاورده و یکراست رفته سنندج دلیل روشنی دارد! چون استاد صدیقی زاده و بالیدۀ آن سامان است و بعد به خاطر روزنامه نگاری به تهران کوچیده و دل خودش همچنان پرمیکشد به سنندج. مثل همان کبوترها...
چهرۀ گفتوگوی ماه مجله با دکتر قطبالدین صادقی – کارگردان سرشناس تئاتر، نمایشنامه نویس و مترجم- است که صریح و روشن میگوید: «من هیچ کشوری را، هیچ فرهنگی را و هیچ انسانی را سراغ ندارم که مفت به جایی رسیده باشد. هر کس به هر جا رسیده در پرتو کار و تلاش بوده و نباید خسته شویم. این بخشی از سرنوشت ماست.
آگوست استریندبرگ می گوید: برایتان آرزوی خوش بختی نمی کنم چون چنین چیزی وجود ندارد. برایتان آرزوی توان و نیرومندی می کنم تا بتوانید بار رنج ها و مصایب زندگی را به دوش بکشید.ما باید این قدر قوی باشیم که بتوانیم بار مصایب زندگی را بر دوش بکشیم و سربلند بیرون بیاییم».
مهدی افروز منش، نیوشا طبیبی، عبدالجواد موسوی، علی مسعودینیا و البته نام های دیگر هم برای این شمارۀ مدیریت ارتباطات نوشته اند با مطالب خواندنی دیگر و چون غرض این است که به خریدن و خواندن مجله علاقهمند شوید همین اشارات کفایت می کند با نقل بخشی از نوشتۀ مهرداد خدیر که او هم در این شماره حضور دارد:
«مهندس بازرگان سه سال قبل از مرگ نوشته بود آداب نوروزدر گذر زمان تغییر کرده الا دعای تحویل سال و نبود تا ببیند موذن بانگ بی هنگام برداشت و در شامگاه ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ و نه آغاز سال نو سکان دار سینمای ایران در دولتی که می خواهد جهان و ایران را نه نو که هم قواره خود کند آن را به گونه ای دیگر خواند تا در پی سده ها نهار به نهرها تغییر یابد و حول به حوله که پیش از این به اصل پارسی خود (هوله) بازگشته بود!
همین رخداد نیز باز نشان داد که نوروز چگونه با روح و جان ایرانیان دم خور است و فاصله داران را اسباب طنز می کند و در میدان مضحکه می نشاند. با این همه باز این پرسش قابلیت طرح می یابد که نوروز را با ثبات باید شناخت یا با تغییر؟ جلوه ثبات آن را باید در ماندگاری در روزگاران گونه گون دانست و به سُخره گرفتن انکار کنندگان خویش و ماهیت تغییر آمیز آن در تحویل و تحول و نو شدن هویداست.»