با این همه صدام نمی توانست تحلیل کند که تاکید آمریکا بر داشتن زرادخانه مرگبار در عراق به چه معنا است، شاید تصور می کرد این بدان معنا بود که صهیونیست ها و جاسوسان صف آرایی شده علیه او از موضوع سلاح های کشتار جمعی برای پیشبرد توطئه خود جهت برکناری اش از قدرت استفاده می کنند.
به گزارش اقتصاد نیوز، ثروت های نفتی خاورمیانه برای اولین بار در سال 1908 کشف شد و به زودی این منطقه برای اقتصاد جهانی ضروری گشت. در ابتدا، نظم در این منطقه توسط بریتانیا، قدرت مسلط استعمار، حفظ می شد، اما در دهه های پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده این نقش را بر عهده گرفت.
در دهه 1970، واشنگتن با تکیه بر ایران و عربستان سعودی برای حفظ جریان نفت، تلاش کرد وظیفه امنیت منطقه را به پیمانکاران محلی واگذار کند. پس از آنکه انقلاب 1979 ایران و تبدیل شدن تهران به منتقد و رقیب جدی آمریکا، واشنگتن امید خود را به توازن قوا را از دست داد و در جریان جنگ ایران و عراق تلاش کرد تا به گونه ای غیرمملوس دخالت کند با این بهانه که جنگ به کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس گسترش نیابد.
اما این استراتژی در سال 1990، زمانی که عراق کویت را تصرف کرد و عربستان سعودی را تهدید، درهم پاشید.در این مرحله، دولت جورج اچ دبلیو بوش برای مدیریت مستقیم اوضاع وارد عمل شد و ائتلاف بینالمللی را برای معکوس کردن تجاوزات عراق و بازگرداندن حاکمیت کویت رهبری کرد. اما صدام حسین، رهبر عراق، توانست از جنگ جان سالم به در ببرد و کنترل بیشتر کشورش را دوباره به دست گیرد.
بنابراین دولت به سیاست تحریم و مهار، که جانشینانش برای یک دهه ادامه دادند، متوسل شد.دولت جورج دبلیو بوش به دنبال حملات یازده سپتامبر تصمیم گرفت نه تنها مشکل تروریسم، بلکه مشکل عراق را نیز حل کند و رژیم صدام را به زور از بین ببرد. بخشی از این فرایند تا حد زیادی طبق برنامه پیش رفت، اما عواقب پس از آن پرحاشیه شد. رهایی به اشغال تبدیل شد.
عدم اطمینان محلی به شورش و سپس جنگ داخلی بدل گشت. نیروهای آمریکایی در نهایت در عراق ماندند و تقریباً دو دهه در آنجا با یک یا آن دشمن جنگیدند.در همین راستا نشریه فارن افرز یادداشتی را منتشر کرده که اقتصاد نیوز آن را در سه بخش ترجمه کرده است. بخش نخست تحت عنوان«روایتی از عصر شوم صدام/ بازی دو سرباخت آمریکا»منتشر شد و در ادامه بخش دوم آمده است.
به باور کول «آنچه که بسیاری از آمریکاییها به عنوان بیکفایتی سرسامآور در سیاست خارجی کشورشان قلمداد می کردند، صدام آن را به عنوان نبوغ دستکاری تعبیر کرد». خرابکاریهای مشابه در طول سالها بارها و بارها اتفاق میافتد، و هر یک از طرفین به طور دائمی رفتار طرف مقابل را تفسیر می کرد و در عین حال رفتار خود را توجیه.
در این چارچوب صدام بهعنوان آدم درگیر پارانوئید و خودفریفته ظاهر میشود، کسی که تقریباً غیرممکن است بتوان با او به طور سازنده برخورد کرد. اکیوس این مشکل را به وضوح بیان کرد: «صدام حسین دیدگاه بسیار محدودی دارد. او عمدتاً با گروه کوچکی از مردم سروکار دارد نه همه عراقیها.» اکئوس اضافه کرد که تفکر او "عجیب و خراب" بود.این ویژگی ها در اقداماتی که دولت عراق در طول دهه 1990 انجام داد، ظاهر شد، که اکنون که داستانش کامل شده، حتی شگفت انگیزتر است.
صدام که به طور عمده موقعیت داخلی خود را پس از جنگ خلیج فارس بازسازی کرد، از هیچ چیز پشیمان نشد و مصمم بود منتظر دشمنانش بماند، قدرت نظامی و آزادی عمل کامل خود را احیا کرده و به مقابله با جهان ادامه دهد. او متوجه شد که سلاحهای کشتار جمعی مشکلساز خواهد بود، و بنابراین در اواسط سال 1991، بسیاری از برنامههای خود را رها کرد. رهبر برنامه هستهای عراق بعداً گفت: «ما نمیدانستیم چه چیزی نابود شده و چه چیزی نیست». "همه چیز یک آشفتگی بزرگ بود."
صدام با تضمین سردرگمی مطلق، و در حالی که به رد هرگونه اتهامی که قبلاً اثبات نشده بود، ادامه داد، طوری رفتار کرد که گویی همه باید آنچه را که اتفاق افتاده است می فهمیدند. کول در این باب نوشت: او فرض کرد که سیا از قبل می دانست که هیچ سلاح هسته ای، شیمیایی یا بیولوژیکی وجود ندارد.
با این همه صدام نمی توانست تحلیل کند که تاکید آمریکا بر داشتن زرادخانه مرگبار در عراق به چه معنا است، شاید تصور می کرد این بدان معنا بود که صهیونیست ها و جاسوسان صف آرایی شده علیه او از موضوع سلاح های کشتار جمعی برای پیشبرد توطئه خود جهت برکناری اش از قدرت استفاده می کنند. او دلیلی نمی دید که بازی آنها را انجام دهد یا با بازرسان فضول آنها پاشخ دهد.
با این حال، کول نشان میدهد که حتی مقامات بلندپایه عراق در مورد وضعیت برنامههای کشتار جمعی کشورشان مطمئن نبودند. به عنوان مثال، در یکی از جلسات قبل از تهاجم در سال 2003، صدام از علی حسن المجید - "علی شیمیایی" بدنام که بر گازکشی کردهای عراق در دهه 1980 نظارت داشت - به صراحت پرسید: "آیا ما سلاح های کشتار جمعی داریم؟" . علی گفت: نه. صدام به او گفت: نه. اما حتی در آن زمان، در مواجهه با حمله قریب الوقوع آمریکا که بر وجود چنین سلاح هایی پیش بینی شده تمرکز داشت، عراقی ها به طور غیرقابل توضیحی هیچ تلاشی برای پاکسازی نکردند.
خواندن کتاب کول به عنوان پشتوانه ای برای این استدلال که علت جنگ عراق تهدید فزاینده ای بود که صدام ایجاد می کرد و ترسی که این امر در واشنگتن به وجود آورده بود، روایت را دنبال می کند. این نویسنده رهبر عراق را به عنوان یک متجاوز زنجیره ای پشیمان نشان می دهد که مصمم به بازسازی قدرت نظامی خود است.
در همین حال، تعدادی از کسانی که در غرب از لغو تحریمها حمایت میکردند، در لیست پاداش بگیرهای او بودند. حتی بدون شواهد جعلی ارائه شده توسط شارلاتان هایی مانند احمد چلبی تبعیدی عراقی، دلایل زیادی برای این باور وجود داشت که روزی صدام منطقه حساس استراتژیک خود را وارد درگیری خواهد کرد.
با این حال همه این روایت ها برای سالها صادق بود، بنابراین نمی توان توضیح داد که چرا در اوایل قرن جدید، ایالات متحده تصمیم گرفت مسیر خود را تغییر دهد و از طریق جنگ پیشگیرانه با تهدید مقابله کند. یازده سپتامبر نیز نباید به چنین نتیجه ای منجر می شد، زیرا آنچه در آن روز اتفاق افتاد هیچ ربطی به عراق نداشت.
آنچه باعث جنگ شد، چالش اساسی حفظ امنیت خلیج فارس، همراه با رفتار عجیب صدام، در کنار تأثیر روانی 11 سپتامبر بر تعداد انگشت شماری از مقامات غیرمتخصص و بی قید آمریکایی بود.ناظران می گویند اگر ال گور به جای جورج دبلیو بوش در سال 2000 ریاست جمهوری آمریکا را به دست می آورد، با توجه به جاه طلبی های منطقه ای صدام و عزم ایالات متحده برای خنثی کردن آنها، ممکن بود جنگ دیگری بین ایالات متحده و عراق رخ دهد.
اما این میتوانست تکرار جنگ خلیجفارس باشد که صدام ائتلافی را برای پاسخ به آن بسیج کرد. دولت کلینتون سیاست مهار آشفته ای را که از سلف خود به ارث برده بود دوست نداشت، اما هرگز نتوانست جایگزین بهتری پیدا کند. گور بهعنوان معاون رئیسجمهور، در بحثهای دولت کلینتون در عراق طرف جنگ بود، اما هرگز به حمایت از تهاجم غیرقانونی نزدیک نشد، و هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم او هرگز به عنوان رئیسجمهور این حمله را آغاز میکرد.