عصر ایران؛ سروش بامداد- مجلۀ داستان، یکی از مجموعه مجلات همشهری است (مجلات دیگر: بچهها، تندرستی، 24، جوان، دانستنیها، سرزمین من، نخ) که هر چند قبلتر تغییراتی در تحریریۀ آن رخ داد که به کوچ برخی از اعضای آن به مجله یا نشریاتی دیگر انجامید اما همچنان کیفیت خود را حفظ کرده و خواندنی است.
اگرچه خود مؤسسۀ همشهری بر اساس دو جلد کتاب نفیس «سدۀ سنگ و الماس» که دربارۀ تاریخ معاصر ایران منتشر کرده، سده را از 1300 تا 1399 خورشیدی در نظر گرفته اما شورای سردبیری «داستان» یادآور شده: «روایت معتبرتر این است که سدۀ حاضر در پایان سال 1400 جای خود را به سدۀ تازه ای میدهد اما واقعیت اجتماعییی که در اطراف ما جریان دارد این است که گویی همه میل دارند هر چه زودتر به سدۀ جدید پا بگذارند و فرض را بر این گذاشتهاند که انتهای اسفند 99 نقطۀ پایانی است بر یک سدۀ پُرتلاطم و پُرفراز و نشیب.»
با این حال، داستان هم سده را پایان یافته تصور کرده ونهایت این که 1400 سال پایانی سده است و بخش ویژۀ آن، داستان سده است و به همین خاطر به اولین ها در حوزۀ داستان کوتاه پرداخته است: محمد علی جمالزاده و سیمین دانشور؛ اولین مرد و نخستین زنی که مجموعهای از داستانهای کوتاه را به زبان پارسی منتشر کردند.
روی جلد هم طرحی از «بنیامین آلعلی» نقش بسته با تصویری از این دو ستون داستاننویسی ایران در یکصد سال اخیر.
خواندنیترین بخش مجله روایت جمالزاده است از این که چگونه داستان نویس شده و مشخصاً «فارسی شکر است» را نوشته است:
«حسن تقیزاده را پیش از جنگ جهانی اول از ایران بیرون کرده بودند. به انگلستان رفته بود ولی میل به ماندن در آنجا نداشت. سرمایهدار بزرگ آمریکایی به نام مورگان با کتابخانه ای بزرگ از آثار خطی فارسی و ترکی و عربی میخواست کتابهای خود را دستهبندی کند. این کار را به تقیزاده سپرد و او به آمریکا رفت.
مدتی بعد کنسول آلمان در آمریکا سراغ او رفت و پیشنهاد داد به آلمان برود و ضد روس و انگلیس فعالیت کند. تقیزاده پذیرفت و به آلمان آمد و چند تن از دوستان را دور خود جمع کرد. من که آن زمان جوان بودم و تحصیلاتم را تازه تمام کرده بودم(20 ساله و شاید کمتر) به آلمان رفتم تا به تقیزاده بپیوندم.... در آلمان ما مهاجران که اهل کتاب بودیم، مجلۀ کاوه را منتشر میکردیم و روزی قرار گذاشتیم هر هفته یک شب بعد از شام در خانۀ یکی دور هم جمع شویم و شب زندهداری کنیم. قاعده هم این شد که جز چای، هیج نوشیدنی دیگری خورده نشود و میزبان باید نوشتهای از خود را بخواند. نوشتهای که خواندن آن یک ربع ساعت، بیشتر طول نکشد.
افراد حاضر در آن حلقه، شاخصترین نامها در فرهنگ آن روز بودند: تقیزاده، میرزا محمد خان قزوینی، محمد علی خان تربیت و ...
هر هفته دور هم جمع میشدیم و میزبان، طبق قرار چیزی میخواند تا شبی نوبت به من رسید که تازه تحصیلات خود را تمام کرده بودم. فرانسهام خوب بود ولی فارسیام به ویژه در برابر حاضران در آن جمع خیلی ضعیف بود. اما چارهای نبود. باید یک چیزی مینوشتم. چیزی به نظرم نرسید جز این که یک قصه بنویسم و نوشتم: «فارسی، شکر است».
حسم این بود که لابد میگویند: پسرک احمق! قصه نوشتهای؟
بیش از همه از محمد علی تربیت میترسیدم که اگر دربارۀ زبان فارسی حرف نامربوط میشنید چشم هایش غضبناک میشد و فحش میداد. اما گوش داد و گوش داد و تمام که شد پرید سمت من و بغلم کرد و گفت: بارکالله...قربان آن دهنت، تو بنویس. بنویس.»
بدین ترتیب اولین داستان کوتاه ایرانی متولد و اول بار در «برلین» در مجلۀ کاوه منتشر شد. جالب این که خود جمالزاده می گوید: قشنگ بود ولی خیلی عمیق هم نبود و بیشتر به «یکی بود، یکی نبود» میبالد.
جالب اینکه اولین قصههای خانم سیمین دانشور هم در یک مجله و این بار نه در خارج از کشور که در تهران منتشر شد: «اولین مجموعه داستان من که درآمد، "آتش خاموش" بود. قصههای پراکندهای بود که در روزنامۀ کیهان و مجلۀ بانو و مجلۀ امید چاپ شده بود...»
هر چند مجلۀ داستان، اجازه داده بُرشهایی از مطالب مجله با ذکر منبع نقل شود اما حیف است که نخرید و نخوانید. تاریخ مصرف هم ندارد. همشه میشود خواند.
از ویژگیهای مجلات همشهری در قبل البته قیمت ارزانتر آنها بود که هم موافقانی داشت و هم مخالفانی. موافقان از این حیث که قیمت کم آنها به توسعۀ فرهنگ مطالعه میانجامد و مخالفان از این منظر که رقابت را ناعادلانه میکند چرا که نشریات بخش خصوصی با دشواریهای مختلف ناچار از رقابت با نشریهای برخوردار از امکانات عمومی خواهند شد.
اکنون اما "داستان" هم به 30 هزار تومان عرضه میشود با این توضیح که برای ناشر 50 هزار تومان تمام میشود و نشان میدهد وقتی با امکانات فراوان آنان چنین باشد، نشریات بخش خصوصی حق دارند قیمت 50 تا 70 هزار تومان داشته باشند.
معرفی داستان یا داستانِ همشهری را با نقل عبارتی از آخرین مطلب آن (برای طُ) به پایان میبرم:
«ملیحه برای من شد دلیل زندگی کردن. از ملیحه به بعد نگاهم به همه چیز تغییر کرد و فهمیدم زندگی یک موهبت است. یک غنیمت است که باید قدرش را بدانم. آدمها همه برایم دوست داشتنی شدند. اتفاقات، همه برایم شیرین و قابل تحمل شدند. مشکلات به سادهترین شکل ممکن قابل حل شدناند. این خاصیت زندگی کردن است که در سراسر آن احساس شور و اشتیاق موج میزند. من به شما توصیه میکنم زندگی کنید، درک کنید و درک شوید. به تو گفتهاند باید در زندگی موفق شوی. ولی باید زندگی کرد و این بزرگترین موفقیت دنیاست.»
-------------------------------
بیشتر بخوانید/ (دیگر مجلات معرفی شده در نوروز 1400):
*«آنگاه»؛ هم لذت خواندن، هم مغازله با فرم
* تجربه؛ حرفهایتر و خواندنیتر/ آمریکا ملکالشعرا دارد!
* بخارا؛ نه لبِ لعل، نه غنچۀ دهان، نه خالِهندو، فقط دو چشمِ افسونگر
* اندیشه پویا؛ 100 نام در تحریریۀ خیالی قرن
* تجارت فردا؛ 45 مقالۀ برتر اقتصادی دنیا در 130 سال
*سالنامۀ شرق؛ "کانسیستنسی" یا استواری؟!
* چشمانداز ایران؛ حقوق فراموششدۀ بیماران