عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ بارش بادنجان* در تهران؛ فیلمهایی با جلوههای ویژه خوب که ناگهان به بمب خبری دوشنبه ۲۶ اسفندماه ۹۸ تبدیل شدند. کاری خلاقانه از جوانانی که توانستند برای ساعاتی خبرهای کرونا را از یاد مردم ببرند.
این نخستینبار نیست که یک خبر ساختگی توانسته چنین تاثیرگذار شود. سالها پیش یکی از مهمترین فیلمسازان جهان، پیش از آنکه اولین و مهمترین فیلم خود را بسازد، با همین کار معروف شد. وقتی داستان حمله مریخیها به زمین را روایت کرد و مردم، وحشتزده به خیابانها ریختند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیشتر ببینید:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«اورسن ولز» بازیگر، نویسنده و کارگردان سینما، ۲۳ ساله بود که پشت میکروفون رادیو «سیبیاس» قرار گرفت تا در برنامهای یک ساعته بسیاری از مردم آمریکا را شوکه کند. او و همراهانش یعنی «گروه تئاتر مرکوری» قرار بود رمان «جنگ دنیاها» نوشته «هربرت جورج ولز» را روایت کنند، اما نمایشنامهای که «اورسن ولز» بر اساس این رمان مشهور همراه داشت، شباهتی به یک روایت معمول و کلاسیک نداشت. نمایشنامهای بود به قلم «هاوارد کخ». نویسندهای ناشناس که چهار سال بعدش برای همکاری در نوشتن فیلمنامه «کازابلانکا» مشهور میشود و نمایش رادیویی «جنگ دنیاها» آغاز رسمی فعالیت هنری او بود.
یک روز به شب هالووین سال ۱۹۳۸ میلادی مانده، ساعت ۸ شب ۳۰ اکتبر (۸ آبان ۱۳۱۷)، رادیو «سیبیاس» برنامه بعدی خود را اعلام میکند:
خانمها و آقایان؛ کارگردان گروه تئاتر مرکوری (عطارد) و ستاره این برنامهها، اورسون ولز...
اورسن ولز: حالا میدانیم که در سالهای ابتدایی قرن بیستم...
«اورسن ولز» روایت را با صدایی محکم و مصمم آغاز میکند. او از اوضاع جهان میگوید و خطراتی که بشر را تهدید میکند. اما ناگهان صدای او انگار که اختلالی روی امواج رخ داده باشد، توسط اخبار هواشناسی قطع میشود: «... برای بیست و چهار ساعت دیگر تغییر زیادی در دما ایجاد نمیشود.» گزارشگر از یک اختلال جزئی در جو میگوید و بعد شنوندهها را دعوت میکند تا به موسیقی گوش کنند. حالا دیگر تماشاگران گمان کردهاند که قرار نیست اجرای نمایش «جنگ دنیاها» ادامه پیدا کند و اخبار و موسیقی جای آن را گرفته. همینجاست که گویندهای دیگر خبری فوری را به مردم میگوید:
«خانمها و آقایان، برنامه رقص و موسیقیمون رو بهخاطر بیانیه ویژه اخبار رادیو بینالملل قطع میکنیم. در ساعت بیست دقیقه مانده به هشت، پروفسور فارل از رصدخانه ماونت جنینگزِ شهر شیکاگو در ایالت ایلینویز گزارش کرده که تعدادی انفجار ناشی از گازهای تابان در فواصل منظمی بر روی سیاره مریخ اتفاق افتاده.»
حالا «گروه تئاتر مرکوری» توانستهاند مخاطبان آمریکایی را گیر بیاندازند؛ آن هم با چیزی واقعی که برای مردم امری هرروزه و عادی بود؛ یعنی بخش خبری رادیو. این همان کاری است که «امین تقیپور» و دوستانش ۸ دهه پس از «اورسن ولز» و همکارانش انجام داد؛ با بارش بادنجان در تهران. او هم از فیلمهای موبایلی برای طراحی جلوههای ویژهاش بهره برده تا دروغ را با امری روزمره، عادی و واقعی پیشروی مخاطب بگذارد.
گروه «اورسن ولز» داستان حمله مریخیها به زمین را مثل یک اتفاق خبری پیش میبرد. آنها با جزئیات دقیق روایت میکنند که چطور مهاجمان مریخ در آمریکا شروع به کشتار مردم کردهاند و دیگر جایی برای فرار نمانده است. بازیگران گروه در نقش گزارشگرانی رادیویی، خبر از کشتار و ویرانی خانهها و بیرحمی مریخیها در سرتاسر آمریکا میدهند.
همانطور که «اورسن ولز» با هوشمندی خود مکان داستان «جنگ دنیاها» را از انگلیس به آمریکا آورد و حادثه را به مردم آمریکا نزدیکتر کرد، «امین تقیپور» هم با نشان دادن برج میلاد در پسزمینه یکی از فیلمهایش و پلاک ایرانی یک خودرو در فیلمی دیگر، واقعیت مکانی تهران را به بادنجانهایی تخیلی وصل کرد که در وطن ما از آسمان باریدهاند.
اما برای «اورسن ولز»، تنها استفاده از گوینده خبر و نام بردن از شهرهای آمریکا برای درگیر کردن مخاطبان کفایت نمیکرد. او نیاز داشت تا داستانش برای مخاطبان باورپذیر شود. اینجاست که متن قوی، فن بیان و بازی خوب همکارانش در «گروه تئاتر مرکوری» به کمک این خواسته او آمد. درست مثل اجرای خوب جلوههای ویژه و دیالوگها و بازی باورپذیر همکاران «امین تقیپور» و بهخصوص ساخت فیلم سوم او که انگار از دوربینی مداربسته گرفته شده و همین هم باعث شد تا بارش بادنجان به واقعیتی قدرتمند بدل شود.
هر دو در کار خود یعنی جا زدن دروغ بهجای واقعیت موفق شدند، گرچه، پیامد این دو ماجرا به کلی با هم متفاوت بود. بارش بادنجان در تهران در مجموع به یک خبر مفرح برای ایرانیان تبدیل شد، اما شب ۳۰ اکتبر ۱۹۳۸ میلادی، برای بسیاری از آمریکاییها ترسناک بود.
«اورسن ولز» داستان را با نابودی اماکن و مردم در آمریکا پیش میبرد و مردم وحشتزده، به خیابانها میریزند. «گروه تئاتر مرکوری» در حین اجرای این نمایشنامه، با جیغ و داد و صداهای انفجار، اینطور الغا میکنند که مریخیها ارتش آمریکا را نابود کرده و به نزدیکی خانه شنوندگان رادیو رسیدهاند. پلیس آمریکا خبر داده که در آن شب، به دو هزار تماس تلفنی در دو ساعت پاسخ دادهاند و «نیویورکتایمز» از برقراری ۸۷۰ تماس به دفتر این روزنامه در زمان پخش نمایشنامه رادیویی نوشته است.
برخی از کسانی که سراسیمه به خیابانها رفته بودند، در مصاحبهها گفتهاند که حتی دود ناشی از جنگ را دیدهاند و عدهای خود مریخیها هم را از نزدیک دیده بودند.
«خانمها و آقایان من اورسن ولز هستم.»
حالا پایان داستان است و «اورسن ولز» ناگهان به مخاطبان یادآوری میکند که هر آنچه شنیدهاند نمایشنامهای بیش نبوده. او داستان «جنگ دنیاها» را اینطور تمام میکند:
«خداحافظ همگی و امیدوارم درسی که از ترس امشب آموختید، فردا هم در یادتان باشد. مهاجم گِردِ برافروختهای که در هال خانه شما پوزخند میزند کدو تنبل است و اگر زنگ درِ خانهتان به صدا درآمد و کسی پشت در نبود، اون مریخی نبوده... هالووین است.»
کار که تمام میشود، «اورسن ولز» و همکارانش تازه میفهمند واقعا چه رخ داده. روزنامههای فردای آمریکا از هول و هراسی نوشتند که این کارگردان جوان در دل مردم ایجاد کرده بود. رادیو «سیبیاس» درگیر انبوه شکایات مردمی شد و «اورسن ولز» یکشبه و ناگهان چهرهای مشهور در آمریکا میشود. گرچه، کسی فکرش را هم نمیکرد که او سه سال بعد از این اتفاق، مشهورتر هم خواهد شد؛ زمانی که فیلم «همشهری کین» را میسازد تا نهتنها روشی تازه برای روایت سینمایی به کار گیرد، بلکه نام خود را بهعنوان یکی از مهمترین فیلمسازان جهان به ثبت برساند. با فیلمی که هنوز هم برای بسیاری از منتقدان، در صدر فهرست بهترینهای تاریخ سینما قرار دارد.
* بادنجان در لغتنامه دهخدا: بادنجان . [ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی بادنگانست. (برهان) (شرفنامه منیری). بمعنی بادنگانست و آن ترکاریست معروف که بهندی بیگن گویند. (آنندراج). باتِنگان. (محمودبن عمر). نامهای دیگرش باتنگان و بادنگان است. لفظ مذکور معرب بادنگانست لیکن اکنون در تکلم فارسی همین معرب استعمال میشود. (فرهنگ نظام).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیشتر ببینید:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ