کیفیت پایین
کیفیت خوب
عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ «غربیها فکر میکنند ایرانیان هنوز سوار شتر و الاغ و اسب میشوند؟» این جمله را بارها شنیده یا عین آن را در فیلمهای آمریکایی و اروپایی دیدهاید. اگر فکر میکنید نمایش این تصاویر از ایران مربوط به سالها پیش است و دیگر فیلمسازی اینطور فکر نمیکند، پس هنوز قسمت اول از فصل چهارم سریال مشهور بریتانیایی یعنی «شرلوک» را ندیدهاید. آنجا که «ماری» برای دوری از «شرلوک» و دکتر «واتسون»، راهی مسافرتی طولانی میشود و بین راه از ایران میگذرد.
بیشتر بدانید:
توقف مهاجرت یا واقعیت غرب وحشی؛ چرا سینمای ایران، غرب را خطرناک نشان میدهد؟ (فیلم)
مستندسازان در ایران
نمایش این تصویر از کشورمان، پیشینهای طولانی دارد؛ حدود یک قرن پیش بود که «مریان کوپر» و «ارنست شودزاک» به ایران آمدند و «علف» فیلم را ساختند؛ مستندی از کوچ طایفه «بابااحمدی» ایل بختیاری در سال ۱۳۰۴. این فیلم، موفقیتهای بینالمللی زیادی کسب کرد و تا سالهای سال تصویری مرجع از ایران در جهان غرب بود.
گرچه در سالهای بعدش فیلمهای خبری زیادی از ایران در رسانههای غربی منتشر شد، اما احتمالا تصاویر زیبای فیلم «علف» بود که الهامبخش «آلبر لاموریس» فیلمساز مشهور فرانسوی شد. او اواخر دهه ۴۰ به ایران دعوت شد تا مستندی درباره ایران بسازد. «لاموریس»، «باد صبا» را ساخت؛ فیلمی شاعرانه برای نمایش طبیعت، تاریخ و زندگی بومی مردم در ایران. او تصاویر بینظیری بر فراز آسمان از ایران گرفت، اما پس از مخالفت مسئولان وقت، قرار شد تا تصاویری از ایران مدرن را هم در فیلمش بگنجاند، اما نشد؛ اواخر بهار سال ۱۳۴۹، «لاموریس» نشسته در بالگرد، در حال فیلمبرداری از سد کرج بود که پرههای بالگردش به سیم تمرین تکاوران گیر کرد و با سقوط در دریاچه پشت سد، جان سپرد.
یکسال بعدش «کلود للوش» فیلمساز بزرگ فرانسوی به ایران دعوت شد؛ او با دوربینش مستندی به نام «ایران» ساخت که در آن طبیعت، تاریخ، زندگی سنتی و مدرن ایران را کنار هم قرار داد. همان چیزی که از «لاموریس» خواسته بودند. این فیلم کوتاه با اینکه جوایز بینالمللی زیادی به دست آورد، اما ناشناخته و مهجور ماند.
انقلاب در ایران، ارتباط با غرب را گسست و برای رسانههای غربی، انتشار تصاویری از زنان و مردان مسلح و گروگانهای سفارت آمریکا، جای تصاویر زندگی واقعی مردم ایران را گرفت. با اینکه ایران در صدر اخبار جهان بود، اما فیلمسازان غربی اجازه ورود به ایران را نیافتند، مستندسازان جهان نتوانستند وارد ایران شوند و تصویر ایران در ذهن بسیاری از غربیها همان ماند که «علف» حدود نیم قرن قبلش نشان داده بود.
تصویر وارونه
در چهار دههای که از انقلاب میگذرد، فیلمهای داستانی زیادی بر اساس فیلمنامهها و داستانهای ایرانیان یا توسط فیلمسازان ایرانی مقیم خارج از کشور ساخته شده که نگاه سینماگران غربی به ایران محسوب نمیشوند. جدای اینها، اکثر فیلمهای ساخته شده درباره ایران یا با حضور شخصیتهای ایرانی، پس از مناقشه بر سر پرونده هستهای ایران ساخته شدهاند. مثل فیلم «غیرقابل تصور» که موضوع آن درباره تروریستی است که بمبهای هستهای در آمریکا کار گذاشته و نامی هم از ایران در آن میآید. البته بعدش مشخص میشود که ایران هیچ دخالتی در این ترور ندارد.
در سالهای اخیر حضور شخصیتهای ایرانی در فیلمهای غربی بیشتر و متنوعتر هم شده؛ مثلا در فصل ششم سریال «پسران هرجومرج»، دو برادر ایرانی سازنده ویدئوهای آزار جنسی هستند. یا در فیلم «تصادف» که یک خانواده مهاجر ایرانی را در لسآنجلس نشان میدهد که مورد آزار و اذیت نژادپرستان قرار میگیرند. یا فیلم «مردی به نام اووه» که در آن خلقوخوی خودمانی و راحت یک زن ایرانی، زندگی پیرمرد عبوس سوئدی را متحول میکند. البته این دست تصاویر مثبت از ایرانیان، بیشتر در میان سینماگرانی دیده میشود که نگاهی سیاسی ندارند.
در برخی فیلمهای غربی فقط شخصیتهای ایرانی حضور ندارند. داستان برخی آنها در داخل خاک ایران رخ میدهد؛ مثلا در فیلم «پلیس آهنی»، رباتهای پلیس آمریکایی در تهران دنبال تروریستها میگردند. اینکه چرا آمریکاییها در ایران هستند و چرا جنگ با آنها در داخل کشورمان، ترور محسوب میشود، معلوم نیست، اما یک نکته کاملا مشخص است؛ اینکه داستان فیلم در سالهای آینده میگذرد، اما تهران شباهتی با شهری امروزی ندارد. فقط دورنمایی از چند ساختمان بلند و برج میلاد نشان داده شده تا کمی به تهران امروز نزدیک شود.
«آرگو» هم فیلم دیگری است که سعی کرده تهران را بازسازی کند. موضوع این فیلم درباره تسخیر سفارت آمریکا در تهران است؛ یکی از مهمترین مناقشهها بین این دو کشور. تصویری که در این فیلم از ایران روزهای انقلاب نشان داده میشود، با مستندهای بهجامانده و اسناد و خاطرات نمیخواند و به شدت اغراقآمیز است؛ چیزی شبیه روزهای کودتای پینوشه در شیلی.
وضعیتی عجیبتر از این را در فصل سوم سریال «میهن» میبینیم. دیشهای ماهواره عیان و آشکار روی پنجره خانههاست، معماری خانهها عربی است و مردم با دیدن یک آمریکایی مسلمان شده، دورش جمع میشوند و اللهاکبر میگویند. اشکالاتی که با یک تحقیق کوچک هم میشد آنها را برطرف کرد.
تصویر دیگری از ایران روزهای انقلاب را در فیلم «سپتامبرهای شیراز» میبینم. داستان این فیلم درباره دستگیری یک تاجر یهودی است که نهایتا موفق به فرار از ایران میشود؛ فیلمی با موضوع سوءاستفاده برخی افراد از جایگاه و منصبشان برای به دست آوردن ثروت این تاجر. در این فیلم فضای کوچه و خیابانها سیاه و دهشتناک است.
از کوروش تا ابنسینا
البته تمرکز روی داستانهایی با موضوع یهودیان ایران، سابقهای دیرینه دارد. «دیوید وارک گریفیث» فیلمساز مشهور آمریکایی، یک قرن پیش فتح بابل و آزادی اسرای یهودی توسط کوروش را طبق کتاب تورات در فیلم «تعصب» روایت کرده بود، اما فیلمسازان دیگری هم هستند که ترجیح دادهاند داستانهای دیگری از عهد عتیق برای فیلمهایشان انتخاب کنند
مثلا فیلم «یک شب پادشاه» که داستان نجات یافتن یهودیان از یک کشتار را در دوره هخامنشیان روایت کند. داستانی از «کتاب اِستِر» عهد عتیق که در آن یهودیان تا سرحد قتلعام عمومی پیش میروند. این داستان چندباری در سینمای غرب روایت شده؛ مثل فیلم «استر و پادشاه» که سالها پیش به شیوه فیلمهای حماسی کلاسیک و با تمی عاشقانه ساخته شد و فیلم «کتاب استر» که به تازگی پخش شده و بیشتر حماسهای درباره یهودیان است تا عشق و عاشقی شاه ایران.
دوره هخامنشیان برای سینمای غرب بسیار اهمیت دارد. به ابتدای فیلم آرگو نگاه کنید، برای آنکه ایران در این فیلم به مخاطب معرفی شود، آن را با همین دوره به یاد میآورند. هخامنشیان در این سالها موضوع چند فیلم پرخرج هالیوودی هم بودهاند؛ البته بیشتر نمایش شکست آنها. مثلا در فیلمهای «۳۰۰» یا «اسکندر» که به شدت هم پر از خطا و اشتباهات تاریخی هستند و این شکست را نشانه پیروزی تمدن غرب دانستهاند نه جنگ بین دو سرزمین.
این اشتباهات در فیلم «پزشک» تعمدیتر به نظر میرسند. جوانی از اروپا راهی اصفهان میشود تا از ابنسینا درس پزشکی بگیرد، اما متوجه میشود که پزشک مشهور ایرانی بهخاطر عقاید اسلامی نمیتواند بدن انسان را تشریح کند. او به ابنسینا جرأت میدهد تا بدن انسان را بشکافند و به این ترتیب، کتاب قانون بوعلی توسط این جوان اروپایی کامل میشود. انگار نه انگار که بوعلی و برخی پزشکان ایرانی در آن دوره زمانه بدن انسان را تشریح کرده بودند.
اینها نمونهای از تصاویری است که برخی سینماگران غربی از ایران نشان میدهند؛ این تصاویر چقدر روی افکار عمومی جهان درباره ایران تأثیر میگذارد؟ سیاستمدران غربی تا چه اندازه از این تصاویر تأثیر میگیرند؟
بهترین جواب این است که ببینیم ما چقدر کشورهای جهان را از روی فیلمهای غربی شناختهایم؛ از روی تصاویری که سینمای غرب از آنها نشانمان داده.