عصر ایران- اگر قرار بود ویژه نامههای نوروزی را به ترتیب تناسب با تعطیلات عید، معرفی و تورق کنیم جای ماهنامۀ «نسیم بیداری» در ردیف اول تا سوم بود چون واقعاً برای نوروز تدارک دیده شده و بخش «خواندنی ها»ی آن، در بر گیرندۀ قصهها و روایتها و نامههایی است که از 50 کتاب انتخاب شده اند و نیازی نیست مجله را از آغاز تا انتها بخوانیم و کافی است هر صفحه ای را باز کنیم و بخوانیم.
عنوان این قصه ها و روایت ها به قدر کافی جذاب است: «نامۀ عاشقانۀ امام خمینی به همسرش، آقا موسی صدر و اُملت خُشک چمران، تهران پس از کودتا به روایت اسلامی ندوشن، ماجرای ترک اعتیاد داریوش، آخرین نامۀ بنی صدر به امام، فال قهوۀ عجیب فروغ، گوگوش فرار کرد فرخ زاد اسیر شد، دیدار شریعتی و براهنی در زندان ....»
از این دست عنوان ها فراوان است و واقعا «خواندنیها» این بخش را می برازد. هم از این حیث که یادآور مجلۀ خواندنیهاست که مطالب متنوع را جمع آوری و منتشر میکرد و هم به این سبب که خواندنیاند و بعضا پیش از این منتشر یا دیده نشدهاند مانند آخرین نامۀ اولین رییس جمهوری ایران به امام خمینی.
«نسیم بیداری» دو پروندۀ پُر و پیمان هم تدارک دیده که البته برای شمارۀ غیر نوروزی هم مناسب بودند. اولی دربارۀ «نهادهای موازی» و دربارۀ «ضرورت جدایی یا لزوم ادغام» آنها با عنوان « یک بام و چند هوا» و دیگری پروندهای در نقد وبررسی پدیدۀ «کودکهمسری» با عنوان «بازی عروس دامادی» که وجه مشخصه و تمایز آن گفت و گو با آیت الله شیخ یوسف صانعی مرجع نواندیش تقلید است با این نظر صریح: «رشیده نباشند، ازدواج شان حرام است.»
اولین تحلیل یا مقاله دربارۀ «نهادهای موازی» به قلم «مهرداد خدیر» است که نگاه متفاوتی به نهادهای موازی را ترسیم کرده و نوشته است: «یک شورای عالی که ریاست آن با رییس جمهوری است و در چارچوب خواست و برنامۀ دولت، حرکت میکند نهادی موازی نیست اما برخی از اعضا عملا رفتاری موازی از خود نشان میدهند و به تحقیر و تخفیف دولت مشغولاند و مهمترین آسیب نهادهای موازی نیز همین است. نهادهایی که چون چندان هم آشکار نیستند شاید حتی نهاد هم نباشند.»
نویسنده در جای دیگر هم آورده است: «شگفتا که اصولگرایی ایرانی که تعبیر یک سرزمین یا یک ملت و دو دولت را برای ونزوئلا نمیپسندد خود سالهاست در قالب نهادهای موازی رسمی و آشکار یا پنهان در قامت دولتی دیگر در صحنه حاضرند.»
گفت و گو با مراد ثقفی هم در این پرونده خواندنی است. خاصه آنجا که این متفکربه مفهوم «تحقیر» و « حقارت» اشاره میکند و میگوید: «سیاست حقیقت، لازمۀ جامعه است تا بتوانیم به پاسخ این سؤال برسیم که چگونه می توان امید را ترمیم کرد. یأس همهگیری که جامعه را فراگرفته چه نوع یأسی است؟ یأسی است که تصور برونرفت از آن را ندارید. یعنی ما حقیر شدهایم.وقتی کسی تصمیم به ازدواج دارد اما میزان دارایی و درآمد او هیچ نسبتی با هزینههای ازدواج ندارد مصداق بارز حقارت است و حقارت، مانع تفکر است و این تحقیر تنها به خاطر اقتصاد نیست. دلایل سیاسی هم دارد و همه جای دنیا این سیاست است که آدم ها را از حقارت درمیآورد.»
در بخش خواندنیها از کتابهای مختلف، روایتهایی انتخاب شده که همه واقعا خواندنیاند و چه بسا خواننده را ترغیب کند اصل آنها را خریداری و مطالعه کند.
«روزها»ی دکتر محمد علی اسلامی نُدوشن یکی از اینهاست.کتابی در چند جلد که بسیار خواندنی است و چون نویسنده استاد مسلم نثر پارسی است شیوۀ درست و پاکیزه نویسی را هم میآموزد و «نسیم بیداری» که بیشتر دل در تاریخ و سیاست دارد، سراغ جلد چهارم رفته و در بخشی از آن میخوانیم:
«در تمام دوران حکومت مصدق، من در فرانسه بودم و مداخلهای هم در سیاست نداشتم اما در آن زمان، حرکت و اعتبار خاصی در سیاست خارجی ایران نهاده شد که بعد از مشروطه هیچوقت، نظیری برای آن دیده نشده بود. سلمانی محلۀ ما شاید نخستین بار بود که از ایران حرفی می شنید ولی نام مصدق را با تحسین بر زبان میآورد. من دورادور ناظر بودم اما حس میکردم مصدق از نهضت ملی فراتر از اقتصاد میخواست. او استقلال ملی را برای ایران طلب میکرد. استقلال، مادر است و منشأ رونق اقتصادی هم میشود و تا نباشد یک ملت در مسیر درست حرکت نمیکند.»
از خاطرات جعفر شریف امامی که دوبار در عصر پهلوی نخستوزیر شد و ریاست مجلس سنا را هم تجربه کرد هم این بخش خواندنی است:
«اعلیحضرت مایل نبودند اختیاری به کسی داده شود و مخصوصا در مسایل خارجی هر اقدام کوچکی میبایستی با نظر و اطلاع خودشان باشد و همچنین درمورد وزارت جنگ. خوب یادم هست که یک موقعی آقای دکتر وکیل نمایندۀ ما در سازمان ملل بود. روزی دربارۀ مسألهای تلگرافی فرستاد و پرسید چه جور رأی بدهم؟ مثبت یا منفی. من تعجب کردم از این سؤال که واضح است باید رأی مثبت بدهید. بعد از ظهر اعلیحضرت را درمراسم بازدید از کارخانهای که لوکوموتیو های جدید آمریکایی را تعمیر میکرد دیدم و موضوع را گفتم و این که وکیل چنین تلگرامی کرده و من هم چنین جوابی دادهام. یک مرتبه اعلیحضرت عصبانی و متغیر شدند و گفتند: چطور قبل از این که به من بگویید چنین تلگرافی کردید؟ گفتم اگر به عرض میرساندم چه می فرمودید که تلگراف شود؟ فرمودند: همان را که شما گفتید! عرض کردم: من هم چون می دانستم باید این جور رأی بدهیم دیگر مزاحم اعلیحضرت نشدم. حالا به عرض میرسانم تا مستحضر شوید.
گفتند: نه، نه. بایستی حتما وقتی چنین مطلبی پیش میآید قبلا به خود من گفته شود تا بگویم چه کار بکنند....
دفعۀ بعد گفتم چرا اعلیحضرت این قدر خود را ناراحت میکنند؟ بهتر است کسانی را انتخاب کنند که کاملا به آنها اعتماد داشته باشند. گفتند: نه، من به هیچ کس اعتماد ندارم. همۀ کارها باید به خودم گفته شود.»
این همه قصه و خاطره را فقط با سی هزار تومان می توانید بخوانید. مجله ای که قابلیت نگاهداری و مراجعۀ مدام را هم دارد.