عصر ایران؛ مهرداد خدیر- همچون سالهای قبل برآنم در تعطیلات نوروز، ویژهنامههای مطبوعات برای ایام عید را معرفی کنم. معرفی که نه. تورّقی کنیم و لذتی ببریم.
تورّق هم نه. یادآوریِ ماندگاریِ شماری از نشریات چاپی که در وانفسای کاغذ و تیراژ و بحران مخاطب و تقلیل ذوقیات یا علایق معنایی و سگالشی در بخش هایی ازجامعه یا گرفتار شدن در بیمها و دغدغههای معیشتی در صحنه ماندهاند و تازه ویژهنامه هم منتشر میکنند.
در این فهرست بیگمان «اندیشه پویا» جای میگیرد و با 25 هزار تومان میتوانید یک مجلۀ پر و پیمان 200 صفحهای را خریداری کنید و درتمام ایام عید همراه داشته باشید. پول یک پیتزای ناقابل! هر چند که برای آخرین پیتزا با احتساب مالیات بر ارزش افزوده 32 هزار تومان پرداختم.
توضیح قیمتی ازآن رو آمد تا مُهر تأییدی باشد بر توضیح خود مجله:
«همه سعیمان را به کار بردیم تا در این سالِ سخت و در ماراتنِ بالا بردن قیمتها ما عقب بمانیم و قیمتمان را بالا نبریم و در کنار شما بمانیم. در این شمارۀ ویژۀ نوروزی نیز که 64 صفحه یعنی 45 درصد به مجله اضافه شده کمتر از این درصد به قیمت مجله افزودهایم و افزایش بهای دیگری نداشتهایم. چه بگوییم جز امیدواری که "طلسم معجزتی مگر پناه دهد" ما را و این کشتیبان را سیاستی دیگر افتد و این ایام نیز بگذرد.»
وقتی کار، حرفهای باشد توضیح کمی افزایش قیمت نیز خواندنی است و طعنهآمیز.
در نشریاتی از این دست، آگهیها هم روایت دیگری دارند چون غالبا معرفی کتاب و ناشرند و خصوصا با رمانهای تازه آشنا میشوی و برای اهل رمان هیچ منبعی مانند این گونه مجلات نیست که جدای نقد کتاب در آگهی ها هم تازهها را هم معرفی میکنند.
خواندنیترین بخش شمارۀ نوروزی «اندیشۀ پویا»ی نوروزی اما بیگمان بخش «بایگانی» است و پروندۀ پُر و پیمانی که «امید ایران مهر» ترتیب داده و در آن سراغ روزنامهنگاران صاحب سبک و شاخص رفته و از آنها دربارۀ روزنامه نگاران محبوبشان پرسیده است.
حسن نمکدوست تهرانی دربارۀ فرجالله صبا نوشته و از او با عنوان «استادِ استادان» یاد کرده است.
هرمز همایونپور دربارۀ «تورج فرازمند» نوشته با این توصیف: «معلم من در عالَم روزنامه نگاری».
نوبت به سیروس علینژاد که میرسد اما هنگامه میشود. نثر او که به گمان من مکتب کامل روزنامه نگاری است اینجا هم خیرهکننده است و فضای دانشکدۀ علوم ارتباطات اجتماعی را پس از 50 سال، چنان شیرین توصیف کرده که برای خوانندۀ امروزی نیز رشکبرانگیز است چه رسد به آنانی از آن دوران خاطره دارند.
هر که از من میپرسد برای خوب نوشتن چه کنیم و گمان میکند شگردهایی دارم و میخواهند یکی را بگویم جز توصیه به خواندن، سفارش همیشگی نثر سیروس علی نژاد است.
دربارۀ صدرالدین الهی مینویسد:
«حرفه ام را به او مدیونم. هر چه از این حرفه خیر ندیدهام، از او دیدهام. از او آموختهام. کلاس هایش زنده بود. عاشق طرز درس دادنش بودم. پیش از دانشکده نوشتههایش را در کیهان ورزشی میخواندم. هنوزعنوان سرمقالهاش دربارۀ دوندگان آفریقایی را به یاد دارم: آفریقا پا برهنه میدود.»
نوشتۀ علی نژاد این گونه پایان مییابد: « آخرین بار که دیدمش، دَمِ درِ خانهاش در سانفرانسیسکو بود . با واکر به استقبال آمده بود. دیگر از پهلوانی، نشانی نداشت. امسال هم با او قراری گذاشتهام. از نوع قراری که حافظ با مِی فروشان میگذاشت.»
یادداشت سیروس علی نژاد، بسیار روان و ساده است و یک نفس تا پایان میتوان خواند خاصه این که ندیده ام روزنامه نگار و نویسندهای به اندازۀ او با «پاراگراف» و عرضۀ مطلب در بندهای مختلف آشنا و تا این حد چیره دست باشد. اما در عین حال، نمیتوان تا پایان یک نفس خواند! چون حسرت و افسوس به جانت چنگ میزند و شیرینی نوشتۀ او با تلخی روایت و این که با سرمایههای اجتماعی خود چه میکنیم در هم میآمیزد.
اسمهای بزرگ که در نوشتۀ سیروس علی نژاد آمده همه به کنار، چرا خود او نباید این مجال را داشته باشد که این همه تجربه و ذوق و مهارت را منتقل کند؟ به نسلی که گمان می کند کل عالم در فضای مجازی است و تجربه های حقیقی را واگذشته است.
در یادداشتی دیگر، عباس یاری دربارۀ ناصر ملک محمدی نوشته و تأثیری که بر روزنامهنگاری نوین ایران گذاشت.
یادداشت بعدی از آنِ فریدون صدیقی است. وای از این قلم و چقدر من فریدون صدیقی را – هم قلمش را و هم خودش را - دوست دارم.
او از جواد فاضل و جلال آل احمد و علیرضا فرهمند یاد کرده است و چون با آقای فرهمند از نزدیک آشنا بودم و مشمول لطف و عنایت او بند سوم یادداشت فریدون خان صدیقی را سه بار خواندم: «درسال های انتشار هفته نامۀ آیینه نوشته هایش را به من می داد بخوانم و نظر بدهم تا من گفته باشم عالی، ساده، روان، پُرنکته و شیرین. یک بار که داد و خواندم و هیچ نگفتم، پس از سکوتی سرد، دو بند کشی شلوارش را کمان کرد و رها کرد و برآمد: حرفی بزن، چیزی بگو! و من گفتم: مثل همیشه ساده و سلیس و عسل".
و او گفت: خوب! چرا چیزی نمی گویی؟ چرا فکر می کنی کسی که سنی از او گذشته نیار به تعریف و تمجید ندارد؟ بعدهای بعد فهمیدم آقای دانای کل عجب حرف حکیمانهای زده است.»
شک ندارم از همین چند جمله هم لذت بردید. چون روزنامه نگارانی مانند فریدون صدیقی و علی نژاد نمی نویسند تا نکتهای را القا کنند. مینویسند تا تجربهای را به اشتراک گذارند و از خواندن لذت ببرید.
زیبا می نویسند چون بلدند بنویسند. چون زیاد خوانده اند و زیاد دیده اند.
آقای صدیقی نوشته است: «خُرسند منم که مرا دوست میداشت و کارم را قبول داشت...»
به همین سبک میتوانم گفت: خُرسند منم که آقای صدیقی به این نویسنده لطف دارد و از زندهیاد فرهمند نیز نکات فراوانی آموختم.
کامبیز درم بخش (کارتونیست) نیز از سه نفر نام برده است: علی بهزادی و اردشیر محصص و پرویز شاپور.
احمد طالبینژاد از هوشنگ گلمکانی به عنوان روزنامهنگار محبوب خود نوشته و یادداشت زیبایش را این گونه صمیمانه و شیرین به پایان برده است: «حالا که سرش مثل کشتزار خزان زده، صاف و صیقلی شده خیلیها فکر میکنند از من بزرگ تر است. من هم لو نمیدهم که از نظر سنی کوچکتر است. من که خود بزرگیاش را قبول دارم.»
آخرین یادداشت را نیز کریم ارغندهپور نوشته است. دوستی گرامی که مدت هاست دیداری دست نداده و آقای دکتر از عباس عبدی و سعیدحجاریان و احمد بورقانی به عنوان «سه نفری که روزنامهنگاری را در کنار آنان آموخته» یاد کرده است.
این همه درنگ بر یک بخش از مجله را به حساب این نگذارید که بخش های دیگر کمتر خواندنی اند. به حساب این بگذارید که این بخش، سخت خواندنی است و برای هر که دوستدار نوشتن است نثرهای معیار را پیش چشم قرار میدهد. پارسینویسی درست و روایت بیغرض را در لابهلای این نوشتهها میتوانید بیابید. گوهری که حاصل عمر این بزرگان است.
در بخشهای دیگر گفت و گو با محمود دولت آبادی هم خواندنی است و این که چرا پس از ده سال کتاب او از محاق به در آمده و البته مصاحبه با جواد آذری جهرمی وزیر جوان ارتباطات.
همچنین گفت و گو با بابک احمدی روشنفکر حامی روحانی در انتخابات که گفته است: «ما دربرهۀ خاصی به روحانی رأی دادیم تا برجام موفق شود و چرخ های اقتصاد به حرکت درآید. اکنون با اقدام ترامپ و خروج یک طرفۀ آمریکا خیلی چیزها عوض شده و اگرچه آقای روحانی مایل نیست از واژۀ بحران استفاده کند اما بیتعارف در وضعیت بحرانی قرار داریم».
بابک احمدی تصریح میکند: «چاره در قهر با انتخابات و صندوق نیست. باید برای دموکراتیزهکردن صندوق رأی تلاش کنیم مگر این که حریف، هیچ کسی را باقی نگذارد که بشود به او رأی داد».
این نوشته هرگز جای خواندن و مزهمزه کردن شیرینی اندیشهپویای نوروزی را نمیگیرد. با پول یک پیتزا میتوانید تا پایان عید لذت ببرید. این لذت را از خود دریغ نکنید!