عصرایران؛ احسان محمدی- هجوم عدهای به بازارها برای خرید غیرلازم و احتکار خانگی غیرقابل انکار است. در مورد دلایل روانی و اجتماعی این کار میشود مقاله ها نوشت، کنفرانس ها و سمینارها تشکیل داد، اتاق فکر راه انداخت اما در نتیجه به نظر میرسد تفاوتی ایجاد نمیشود؛ کماکان عدهکسانی به بازارها میریزند و چنان خرید میکنند که انگار قحطی پشت دروازه های شهر است و مثلاً یک قوطی رب گوجه اضافی میتواند آنها را نجات دهد!
پیش از شماتت مردم البته که باید مسئولان را نقد کرد که این اتفاقات محصول مدیریت ناصحیح آنهاست. بسیاری از مدیران کشوری که همواره در معرض تهدید بوده و هست چنان مرعوب شدهاند که انگار اهل اوگاندا هستند و یک باره دو متر برف باریده است! انتظاری غیر از این داشتید؟ باز هم طبق معمول «غافلگیر» شدید؟
اما در کنار بی تدبیریها که البته تازگی ندارد فقط ما به آن عادت نمی کنیم، احتکار و سودجویی آزاردهنده است. هر بار که خبر از کشف یک انبار میرسد قلب آدم میشکند. اینکه چرا ما مردم به هم رحم نمیکنیم؟ چرا در روزهای دشوار که بیشتر به هم محتاجیم، از رنج هم «نان» چرب تر در میآوریم؟
در جلد دوم کتاب تاریخ مشروطه ایران، نوشته احمد کسروی آمده است: «در این هنگام که نانی به بهای جانی به شمار میرفت، نانوایی در تبریز رادمردی نمود که باید آن را یاد کنم. حاجیجواد که در میدان انگج دکان نانوایی میداشت روزانه از انبار خود ده خروار نان پخته و به بهای ارزان به بینوایان میداد.
مشهدی محمدعلیخان میگوید: اگر حاججواد این دستگیری رادمردانه را نمیکرد کار شهر به جای باریک میکشید. دشمنان آزادی در شهر کوششهای نهانی کردند و پول گزافی به حاج جواد پیشنهاد کردند که بگیرد و گندم خود را نهانی به آنها واگذارد. حاج جواد قبول نکرد».
هر از چندگاهی عکسی در شبکه های مجازی منتشر میشود که میوه فروش و دستفروش و راننده تاکسی با نوشته ای ذکر کرده که میتوانند میوه رایگان بردارند یا کرایه پرداخت نکنند. عکسهایی که آدم را امیدوار نگه میدارند که در این کشور هنوز انسانهایی هستند که با همه کوچکی سفره شان، قلب بزرگی دارند اما چرا در سطح کلان چنین چیزهایی نمیبینیم؟
شرکتهای بزرگ خودروسازی خودشان پیشقراول افزایش قیمتها ها شدند. کارخانههایی که از سوی دولت حمایت میشوند قیمت هایشان را چنان افزایش دادند که باقی خرده کاسبها هم وقتی دیدند متولی امامزاده حرمت آن را نگه نمیدارد به خودشان گفتند ما چرا نگه داریم؟
«حاجیجواد»های این سرزمین کجا رفتند؟ چرا از آنها نمیبینیم؟ نمیشنویم؟ چه کردیم با مردان نیکنام کشورمان؟ به آنها که همه به خدا نگاه میکردند و هم به خلق خدا؟ چه شد که روزی حلال جایش را به سودجویی محض داد و «هرکس نداره بره بمیره»! میدانم که آنها درمان این اوضاع نیستند، اما دلخوشی که هستند!
در این سرزمین رادمردانی مثل حاججواد زیستهاند که صد سال بعد یادآوردن شان هم حال ناخوش آدم را خوب میکند. آنها ایران را روی دوش شان گرفتهاند و از طوفان ها گذر دادهاند نه کاسیه لیسان و طماعان و فرصت طلبان.
*عکس تزئینی است.