تابستان سال ٦٨ هاشمي براي انجام توافقي تسليحاتي كه به خواسته روسها رسانهاي نشد به اتحاد جماهير شوروي سفر كرد. او در خاطرات تيرماه خود به مواجههاش با مردم عادي و پيادهروياش در مركز روشنفكران و هنرمندان مسكو اشاره ميكند و اينكه براي خريدن كتابي كه زيرنظر دولت منتشر نشده حاضر است سه برابر بيشتر پول بدهد.
به گزارش اعتماد، بعد از استحمام و صبحانه، به سالن مخصوص مصاحبهها رفتيم و با خبرنگاران خارجي و داخلي، مصاحبه انجام شد. روسها از من خواسته بودند در مورد توافق در تسليحات چيزي نگويم؛ گويا از سوي غربيها در اين جهت تحت فشارند.
از آنجا براي امضاي توافقها به كرملين رفتيم. با مراسم خاصي من و آقاي گورباچف [صدر هياترييسه اتحاد جماهير شوروي] دو سند را و آقايان [محمدجواد] ايرواني [وزير امور اقتصادي و دارايي] و آقاي لئوف كاتاشف [وزير روابط اقتصاد خارجي شوروي] [و آقاي ان اس كناريف وزير راه اتحاد شوروي] دوسند ديگر را امضا كرديم و امضاي سند تسليحات، به عهده آقاي [بهزاد] نبوي و آقاي كاتاشف بود كه به خاطر اختلاف نظرشان، آماده نبود؛ با تاكيد من و گورباچف رفتند، آماده كردند و در فرودگاه امضا نمودند.
مراسم خداحافظي با گورباچف را در [سالن سنت جرج] كاخ كرملين انجام داديم. به سوي اقامتگاه حركت كرديم. در بين راه، در خيابان آربات كه مركز روشنفكران و هنرمندان مسكو است، پياده شديم و سراسر خيابان را پياده رفتيم. مردم مسكو خونسردند و احساسات نشان نميدهند. از يك نويسنده كه كتابش را خود چاپ كرده بود و كنار خيابان ميفروخت، يك كتاب خريدم. ده روبل به او دادم. قيمت كتابش سه روبل بود. اين تنها كتاب فروشي خصوصي مسكو بود.
از يك فروشگاه كوچك مواد غذايي هم بازديد كرديم. ميوهها و كمپوتها را ميفروختند؛ چيز كمي بود، با كيفيت غير مرغوب و نسبتا گران.
همراه آقاي لياكوف، از اقامتگاه به سوي فرودگاه حركت كرديم. با سان و رژه، مراسم خداحافظي و بدرقه انجام شد و با هواپيماي تشريفات روسي به سوي لنينگراد [= سنپترزبورگ] پرواز كرديم. رييسجمهور مولداوي كه معاون گورباچف است، مهماندار بود. ساعت دوازده ظهر به فرودگاه لنينگراد رسيديم. مسوولان شهر به رياست [آقاي خودريف] شهردار از ما استقبال كردند. با تشريفات به سوي شهر حركت كرديم. در اتومبيل، شهردار برايمان توضيح ميداد.
در مدخل شهر، كنار موزه [آرميتاژ] و ساختمان يادبود مدافعان [قهرمان] شهر كه در جنگ جهاني دوم كشته شدهاند، پياده شديم و تاج گل نثار كرديم و توضيحات شنيديم. مدعياند يك ميليون نفر، در مدت ٩٠٠ روز محاصره ارتش هيتلر كشته دادهاند و يكسوم شهر خراب شده است و در همان نقطه، محاصره را شكستهاند. همانجا از يك فروشگاه بازديد كرديم. به ساختمان شهرداري رفتيم [و در جلسه كميته اجرايي شهر لنينگراد شركت كرديم. ] توضيحات دادند. خوب بر آمار و ارقام مسلط نبودند. گاهي سوالات را غلط جواب ميدادند و بعدا عذرخواهي ميكردند. به اقامتگاه رفتيم؛ ساختماني قديمي در كنار رودخانه، در باغي مشجّر به اشجار زينتي. هوا آفتابي و مطبوع است. چنين روزهايي در اينجا كم است. به همين جهت بعضي مردم در خيابانها نيمه برهنهاند. بعد از ناهار و استراحت، باز به شهر رفتيم و از موزه آرميتاژ بازديد كرديم و آثار ارزشمندي از ايران ديديم؛ موزه مهمي است. قبلا كاخ تزار روس بوده است.
در خيابانهاي شهر گشتيم. مردم زيادي در اطراف خيابان صف كشيده بودند. باز براي استراحت به اقامتگاه آمديم. كمي خوابيدم. شام را در مهمانخانه شهرداري صرف كرديم. از مسجد مسلمانان بازديد كرديم. گفتند پنجاه هزار مسلمان در آن شهر است. امام مسجد به ايران آمده است.
سر ميز شام من و [آقاي خودريف] شهردار [لنينگراد] صحبت كوتاهي كرديم. بعد از شام باز شهر را گشتيم. از ناو جنگي ابرار (اورورا) بازديد كرديم. لنين از راديوي ناو، پيروزي انقلاب [اكتبر روسيه] را اعلان كرده است. از توپ اين ناو به كاخ تزار شليك شده است. آن توپ و آن راديو اكنون حفظ شده است. از ساحل خليج فنلاند بازديد كرديم. شهر پر از پل و رودخانه و شبه جزيره است؛ اينجا را ونيز شمال ميگويند. ساعت يازده به اقامتگاه برگشتيم. هنوز آفتاب غروب نكرده بود. صبر كرديم تا غروب شد و نماز مغرب و عشاء را خوانديم. بالاخره هوا تاريك شد. در اين فصل فقط دو سه ساعت غروب آفتاب دارند ساعت يك بامداد خوابيديم.