عصرایران؛ رضامیرمحرابی - هنرمند برجسته کشورمان پس از گذراندن چند ماه پر التهاب و درگذشت غیرمنتظره در 14 تیر، روز یکشنبه 20 تیرماه 1395 خورشیدی در آغوش سرد خاک آرمید. این پایانی جسمانی و البته آغازی باشکوه بر زندگی مردی بود که حالا که رفته است بیشتر از تمام سالهایی که بود و قدرش دانسته نشد در موردش سخن گفته می شود و خاطراتش نقل محافل است.
از آنجا که در روزهای پس از درگذشت استاد عباس کیارستمی، قلم ها چه در فضای آشفته ی مجازی و چه در فضای رسانه های رسمی در وصف بزرگی این هنرمند بارها به حرکت درآمده است، نگارنده که از دوستداران سینمای این بزرگمرد است، (البته هر مخاطبی حق دارد سینمای کیارستمی را دوست داشته یا نداشته باشد)، قصد ندارد توضیح واضحات بدهد که کیارستمی هنرمند بزرگ و سرشناسی بوده است یا اینکه اسیر موج جریان حاکم فعلی در مورد استاد کیارستمی شود و طعنه وار نکات خاصی را مدنظر قراردهد.
عباس کیارستمی به عنوان یک هنرمند مولف و صاحب سبک در تاریخ سینمای جهان نامی جاودانه است. نه از آن روی که نخل طلای بزرگترین رویداد هنری جهان را در سال 1997 میلادی کسب کرده است؛ بلکه از آن روی این سخن با افتخار گفته می شود که همگان وی و سینمایش را یک سینمای مولف و جریان ساز در تاریخ سینما می دانند و گواه این موضوع را باید تجربیات او در ساخت فیلمهایی به غایت متفاوت و البته جریان ساز و با اصالت دانست.
جسارت، هوش و خلاقیت کیارستمی در ساخت آثاری متفاوت و خلاقانه (که ارائه برخی آثار متفاوت زمینه های متهم کردن او در داخل کشور به عناوینی چون سازنده فیلمهای جشنواره ای و خارجی پسند را ایجاد کرد)، باعث شد تا درکی درست و شناختی نسبی از جهان بینی او در خلق آثارش در خارج از کشور پدید آید. درکی که در داخل کشور در میان نخبگان فرهنگی به وجود آمد اما سمت و سوی رایج جامعه و بی اعتنایی های مرسوم و جو ضدنخبگانی که در برخی دوره ها حاکم بود، کیارستمی را از هرگونه جلب توجهی برای همیشه بی نیاز کرد؛ و او چه بزرگ منشانه هیچگاه توقع تشویق و توجه در داخل کشور را نداشت و اگر هم داشت برای کسب آن رفتارهای ملتمسانه ای بروز نداد.
شاید بتوان گفت یک "حسرت ناگفتهی" استاد کیارستمی در تمام سالهایی که در ایران اثر هنری خلق کرد، تشویق او در کشورش و نمایش فیلمهایش در این مرز و بوم بود. حسرت ناگفته ای که تحقق آن آرزو، هر انسانی حتی کیارستمی بزرگ و بی توقع را عمیقا خشنود می کرد.
در این میان اما چه اتفاقی رخ داده بود که آثار کیارستمی در خارج از کشور در محافل هنری، دانشگاهی و فستیوال های هنری با استقبال روبرو می شد؟ آیا هر سینماگری که اثر هنری اش و جهان بینی اش درک شود و جایزه یک فستیوال را نیز برنده شود باید متهم شود به سینماگر ضدمخاطب و جشنواره ای؟ در این نکته که ممکن است فستیوال های سینمایی جایزه های خود را به آثاری بدهند که با سیاست هایشان بیشترین تطابق داشته باشد(سیاستی که مقبول ما شاید نباشد) تردیدی وجود ندارد اما آیا عباس کیارستمی که آثارش مورد استقبال محافل هنری بوده و از قضا نخل طلای کن را نیز گرفته است را می توان به سینماگر ضدمخاطب و جشنواره ای که مدام منتظر تحسین خارجی ها است، متهم کرد؟
نگاهی به آثار کیارستمی خلاف این ادعا را ثابت می کند. فیلمهای او به معنای واقعی آثاری شریف و خلاقانه نام می گیرند که خالق اثر برای خلق آن سیر و سلوکی را سپری کرده است و بی محابا و جسورانه دست به خلاقیت زده است. تجربه های اصیل و دست اولی مانند ساخت «ده» و «شیرین» نشان می دهد او همواره دغدغهی آفرینش داشته و در این میان هراسی به خود راه نمی داده است. بی شک او از این تجربه گرایی و حرکت خلاقانه در جهت کشف و شهودی تازه لذت می برده است. تجربه هایی که صرفا از "تغییر در فرم و ساختار" نشات نمی گرفته است؛ هستند آثاری که در سینمای جهان فرم متفاوتی داشته اند و بعد از مدتی فراموش شده اند. ناصر تقوایی چند سال پیش به خوبی گفته بود کیارستمی هر وقت اراده کند می تواند یک فیلم تجاری پرفروش بسازد؛ و این یعنی او آنچنان به قواعد سینما مسلط بوده که توانایی ساخت هر فیلمی را داشته است.
کیارستمی در نشستی که به بهانه اکران فیلم «شیرین» در ایران برگزار شده بود بر اهمیت مقبولیت آثارش نزد مردم پرداخته و گفته بود: «اگر بگویم که نظر مخاطبان برایم فرق نمیکند ادعای بسیار خامی است. در واقع «شیرین» برای من به منزله پایان راهی بود که سالها پیش آغاز شده بود. این فیلم نوعی دهن کجی به آن سینمایی بود که دوست دارد چیزی به شدت نشان بدهد. شاید اکنون به دلیل این که مطرح هستم حتی اگر فیلم بد هم بسازم عدهای بپسندند، اما این شانس در گذشته برای من مهیا نبود. در واقع تجربه من را نمیتوان نادیده گرفت، چرا که پس از طی کردن تجربیات مختلف بود که مطرح شدهام.»
وقتی آیدین آغداشلو در یک گفتگوی ویدئویی، کیارستمی را در کنار خیام، سرشناس ترین هنرمند تاریخ ایران در نگاه خارجی ها نام می برد، این سوال ممکن است در ذهن خیلی ها ایجاد شود که در این سالها در کشورمان چقدر از وجود این بزرگمرد استفاده شده است؟ فعالیت های کیارستمی در ایران (به جز ساخت فیلمهایش) معطوف به برگزاری کارگاه فیلمسازی و نمایشگاه های دوره ای عکس بوده است. لقب "استاد" از آن جهت برازنده اوست که در تمام این سالها در ایران و کشورهای بی شماری شاگردان بسیاری را پرورش داد و تجربیاتش را بی منت و تکبر در اختیار جوانان پرشوری می گذاشت که مشتاقانه به دیدارش آمده بودند.
با تمام این فراز و فرودها، حال کیارستمی رفته است و حسرت بر دل جامعه ای می ماند که قدر گوهری چون او را ندانست. این هنرمند بزرگ نه اهل هیاهو بود و نه اهل جنجال و در تمام سالهای فعالیت حرفه ای خود سرش به کارش گرم بود و به منتقدان آثارش همواره احترام می گذاشت. حال این روزها مردم و علاقه مندان سینما می توانند آثار او را دوباره به تماشا بنشینند و حق دارند حتی به سینمایش علاقه ای نداشته باشند؛ اما این عدم علاقه منافاتی با درک این مساله ندارد که او یکی از مهمترین هنرمندان تاریخ این مرز و بوم و تاریخ سینمای جهان است که تا ابد در مورد اثرگذاری آثارش و جریان سازی فعالیت هایش سخن گفته خواهد شد؛ حتی اکر آن جریان سازی برچسب هایی مانند انحصار در طبقه روشنفکری و محافل هنری ضدمخاطب نیز بخورد. خود کیارستمی در گذشته اذعان داشته بود برخی آثارش را طبقه پایین و کم سواد جامعه نیز پسندیده است و این خود گواهی است بر این موضوع که کیارستمی هیچ گاه شمشیرش را برای قلع و قمع مخاطب به عنوان عنصری مهم جهت درک محصول هنری از نیام بیرون نیاورده است.
تماشای چندباره آثار این سینماگر برجسته می تواند ما را بیش از پیش با دنیایی که وی در آن اثر هنری اش را خلق کرده است آشنا کند.
شاید او از نظرها رفته باشد و دیگر در میان ما نباشد تا بازیگوشانه دست به تجربه گرایی و سیر و سلوک بزند اما بی شک جریان تازه ای در فرهنگ و هنر ایران و در میان مخاطبان او در سراسر دنیا در راستای درک عمیق تر و شناخت بهتر آنچه که او سالها برایش تلاش کرد شکل گرفته است. ممکن است عده ای آثار او را نپسندند اما تلاشی در جهت شناخت دنیای کیارستمی و آثار او به عنوان یک ضرورت انکارنشدنی باید در کرسی های علمی و هنری در جهان و ایران شکل بگیرد و استمرار یابد.