۰۵ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۰۲۱۷۵
تاریخ انتشار: ۱۳:۴۸ - ۱۱-۰۸-۱۳۹۲
کد ۳۰۲۱۷۵
انتشار: ۱۳:۴۸ - ۱۱-۰۸-۱۳۹۲

روز ناامید کننده در "کاخ گلستان" ؛ گردشگری ایران به کدام سو می رود؟

در متون علمی و کاربردی گردشگری می نویسند: مراجعه کننده به فروشگاه را "مشتری" می نامند و مراجعه کننده به اداره را "ارباب رجوع". با این حال ، مراجعه کننده در صنعت گردشگری را نه مشتری می نامند و نه ارباب رجوع بلکه به او "مهمان" می گویند.
عصرایران ؛ جعفر محمدی - سال گذشته ، ساعتی را با یکی از کلکسیون داران سکه های قدیمی در خیابان فردوسی تهران ، سپری کردم و از او مطالب زیادی یاد گرفتم. او که مردی سالخورده بود، با حوصله فراوان - و البته بی آن که بخواهد چیزی به من بفروشد - درباره سکه ها ، تاریخ آنها ، نمادهای به کار رفته بر روی هر سکه ، دوره های تاریخی ایران و ... برایم سخن گفت و وقتی شنید فرزند کوچکم -که در مقطع ابتدایی درس می خواند- نیز به تاریخ ایران علاقه مند است ، گفت که هر وقت با او پیش من بیایی ، به سوالاتش در حد وسع خودم پاسخ خواهم داد.

از این قبیل افراد ، کم نیستند. ایران و تاریخ ایران ، عاشقان زیادی دارد که بسیاری شان گمنام اند و گروهی نیز انجمن هایی تشکیل داده اند و بی مزد و منت، برای ایران،تاریخ و فرهنگ آن تلاش می کنند.

دیروز ، به همراه خانواده برای بازدید از مجموعه تاریخی کاخ موزه گلستان ، بدانجا رفتم. این مجموعه ، آخرین اثر تاریخی ایران است که در یونسکو ثبت جهانی شده اند (+).



قبل از ورود به شرح آنچه گذشت ، لازم می دانم تأکید کنم که آنچه مسؤولان میراث فرهنگی ، چه در سطح کلان و چه در این مجموعه تاریخی انجام داده اند و می دهند، قابل تحسین است و نقدهایی که وارد می شود ، نافی تلاش های آنان در حفظ و حراست از میراث تاریخی ایران نیست.

در متون علمی و کاربردی گردشگری می نویسند: مراجعه کننده به فروشگاه را "مشتری" می نامند و مراجعه کننده به اداره را "ارباب رجوع".
با این حال ، مراجعه کننده در صنعت گردشگری را نه مشتری می نامند و نه ارباب رجوع بلکه به او "مهمان" می گویند.
در همین راستاست که در اولین آموزش ها به فعالان صنعت گردشگردی، مفاهیم اولیه ای چون "لزوم تلاقی نگاه ها بین مهمان و میزبان" ، "لبخند" و "خوش آمدگویی" آموزش داده می شود. این یک جمله معروف در صنعت گردشگری است که خطاب به فعالان این حوزه می گوید: "لبخند، مهم ترین بخش از لباس کار شماست."

بنابراین ، فرق ماهوی است میان کارمند یک اداره معمولی و کارمند یک آژانس توریستی ، هتل ، کاخ موزه و نظایر این ها چه آن که کارمند این حوزه ، نه کارمند که "میزبان" است.



در کاخ موزه گلستان ، به جمله ای که یک کارشناس خارجی به یکی از مدیران گردشگری ایرانی گفته بود ، ایمان آوردم. یکی از مدیران گردشگری ایران تعریف می کرد که چند سال پیش یک کارشناس توریسم خارجی بعد از چند روز اقامت در ایران گفته بود: شما امکانات خوبی دارید ولی در عین حال راه زیادی برای موفقیت در توریسم دارید زیرا اصول اولیه توریسم که همان رفتار مناسب با گردشگران است در کشور شما رعایت نمی شود ، من در طول چند روزی که در هتل بودم حتی یک بار هم لبخند مسؤولان پذیرش هتل را ندیدم... .

حال بر می گردیم به کاخ موزه گلستان ؛ وقتی شما در داخل "کاخ ابیض" از کاخ های این مجموعه ، با خانواده در حال بازدید هستید ، ناگهان مردی مقابل تان ظاهر می شود و از ادامه بازدیدتان ممانعت می کند که "آن طرف را بسته ایم، وقت تمام است، برگردید." و وقتی پاسخ می دهید که بلیت گرفته اید و با سرعت معقول و حتی با عجله بازدید را انجام داده اید و اگر دیر بوده ، شما از همان دم در نباید راه می دادید ، بی ادبانه پاسخ می شنوید که " غُر نزن!" ، چه حالی به شما دست می دهد؟! نه صرفاً از باب این که به حق شما تعرض شده ، بلکه از این نظر که افسوس می خورید کسی در یک اثر ثبت شده جهانی ایران با گردشگران داخلی و خارجی سر و کار دارد که حتی طرز صحبت کردنش را هم بلد نیست!

موضوع دیگری که در این بازدید نه من که بسیاری از بازدید کنندگان ایرانی و خارجی (که اکثراً چینی بودند) را آزرد این بود که راهنمایان کاخ موزه ، عمدتاً کاری به کار بازدیدکنندگان نداشتند ، یا کتاب می خواندند ، یا جدول حل می کردند، یا با یکدیگر صحبت می کردند! حداکثر کاری که -در آن چند ساعتی که ما دیدیدم- انجام می دادند این بود که به بازدید کنندگان تذکر دهند که عکس نگیرید و البته اگر کسی سؤالی داشت با روی گشاده پاسخ می دادند.

این در حالی است که بسیاری از آثار تاریخی، مانند یک صندلی، یک طاق معماری، یک تابلو و ... وقتی عمق و معنا می یابند و دیدن شان ارزشمند می شود که درباره شان توضیح داده شود و الّا چه فرقی است بین آن مبلی که در فروشگاهی در یافت آباد فروخته می شود و مبلی که در کاخ گلستان و نیاوران و ... به نمایش گذاشته اند؟!
البته از حق نیز نباید گذشت که تعداد راهنمایان بسیار اندک بود و آنها عملاً هم نمی توانستند به همه مراجعین برسند و از همین رو ، ترجیح می دادند به سرشان به کار شخصی شان باشد و تنها در صورت پرسش، پاسخ دهند.



یک بار هم که سوالی از یکی از مسوولان کاخ درباره یکی از لباس های به نمایش درآمده پرسیدم ، پاسخ شنیدم: من نمی دانم ، بروید طبقه پایین ، از آن خانمی که موقع ورود بلیت تان را به او دادید بپرسید!
واقعاً در کجای دنیا ، یک بازدید کننده از یک موزه را این گونه راهنمایی می کنند که اگر سوالی داشتی برو از دم در طبقه پایین بپرس و برگرد؟

نه تنها راهنمایان به اندازه کافی نبودند و به قدر کفایت هم راهنمایی نمی کردند ، بلکه توضیحات نوشته شده در شناسنامه اشیاء نیز ناقص و کم اطلاعات بودند و نه تنها مخاطب ایرانی که به طریق اولی مخاطب خارجی را راهنمایی نمی کردند.
البته در این باره هم تشتت وجود داشت ، برخی نوشته ها ، دارای اطلاعات خوبی بودند (مانند مبلی که ناصرالدین شاه بعد از ترور بر روی آن نشانده شد و خونش روی آن ریخت) ولی اکثر اشیاء ، چنین نبودند و نمی توانستند ارتباطی با بازدید کننده برقرار کنند. گو این که هیچ استانداردی در این باره وجود ندارد یا رعایت نشده و صرفاً برای رفع مسوولیت چیزی نوشته اند!

امروزه در دنیا ، برای این که هم توریست ها راحت باشند و هم افراد زیادی به عنوان راهنما استخدام نشوند ، از گوشی های چند زبانه هوشمند استفاده می کنند ، بدین شکل که در بدو ورود به هر بازدید کننده یک گوشی همراه می دهند و او با ورود به هر بخش ، اطلاعات لازم را از سیستم به زبان انتخابی اش می شنود. اما در اینجا ، خبری از این فناوری بسیار ساده هم نبود و هر کسی برای خودش رها بود!

کاخ موزه گلستان ، مصداقی از مدیریت متشتت بود. در بخش هایی از کاخ ، عکاسی و فیلمبرداری مطلقاً ممنوع بود و در بخش های دیگر نوشته بودند عکاسی با فلاش ممنوع!
درباره ممنوعیت عکاسی با فلاش ، این دلیل علمی وجود دارد که نور تند فلاش ، در گذر زمان اثر منفی بر روی آثار تاریخی دارد ولی توجیهی که یکی از راهنمایان درباره ممنوعیت عکاسی بدون فلاش داد این بود: عده ای از اینجا عکس می گیرند و منتشرش می کنند!
این توجیه عجیب و غریب در حالی است که در همه دنیا ، کوشیده می شود با انتشار گسترده تصاویر و فیلم های اماکن تاریخی ، برای آنها تبلیغات شود ولی اینجا رسماً دستور منع می دهند که مبادا عکسی از کاخ منتشر شود، گو این که اینجا یک پادگان سری نظامی یا هسته ای است!

کاخ شمس العماره نیز حکایت خود را داشت. این کاخ که بلند ترین عمارت دوران قاجار است، در زمان ناصرالدین شاه ساخته شد تا شاه ، بتواند از فراز آن ، تهران را تماشا کند. در واقع ، ماهیت وجودی این کاخ در ارتفاع آن نهفته است.
با این حال ، وقتی کاخ را از بیرون به شما نشان می دهند (+) و شما بلیت آن را خریداری می کنید ، بعد از ورود به کاخ متوجه می شوید که تنها حق دارید دو اتاق کوچک در طبقه اول را ببینید و حق بازدید از طبقات بالا را ندارید.



وقتی از راهنمای آنجا علت را پرسیدم ، تند بودن پله ها را علت امر معرفی کرد و وقتی به او گفتم که "عالی قاپو" در اصفهان هم پله های تندی دارد و همه می توانند به طبقات بالا بروند ، گفت که اینجا نیرو به اندازه کافی نداریم.
باید از مسوولان کاخ پرسید که وقتی اجازه بازدید واقعی به مردم نمی دهند ، به چه حقی به آنها بلیت می فروشید و به طور جداگانه برای شمس العماره پول می گیرید؟  گردشگر داخلی و توریست خارجی ، وقتی دو دقیقه بعد از آن که وارد شمس العماره شد متوجه می شود که باید برگردد، آیا احساس مغبون بودن نمی کند؟ آیا این مصداق کم فروشی و اجحاف نیست؟!

نگهداری از این محوطه تاریخی هم در حد قابل انتظار نبود و بعضاً حتی ظواهر را بهسازی نکرده اند (مانند پوسته پوسته شدن و ترک برداشتن دیوارهای موزه مردم شناسی). حتی فکری هم برای بوی نامطبوعی که در محوطه اطراف سرویس های بهداشتی پیچیده است ، نکرده اند (فکرش را بکنید که یک توریست از خود ایران یا از آن سر دنیا آمده و در میان یک اثر تاریخی ثبت شده در یونسکو ، جلوی بینی اش را به دلیل بوی دستشویی می گیرد!).

خلاصه آن که وقتی در یک اثر تاریخی - توریستی ، آن هم اثری که در یونسکو ثبت جهانی شده و جزو میراث بشری محسوب می شود و در قلب تهران با چند خیابان فاصله از سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری واقع است ، چنین وضعیتی وجود داشته باشد، چه باید گفت درباره آثار تاریخی دیگر و دورتر؟ و چگونه می توان به درآمدزایی ملی از رهگذر گردشگری امید بست؟!

مدرسان توریسم می گویند: هر گردشگری که ناراضی از کشوری بازگردد ، 11 نفر را از سفر به آن کشور منع می کند. اگر سازمان میراث فرهنگی ، برای استقرار افراد کاردان و دلسور در اماکن تاریخی گردشگری، نیرو کم دارد ، می تواند از انجمن های فرهنگی و تاریخی و افرادی مانند مرد سالخورده ابتدای این نوشتار دعوت به همکاری کند، افرادی که خدمت به میراث فرهنگی را نه یک وظیفه طاقت فرسای اداری که یک عشق و ادای دین به تاریخ و فرهنگ شان می دانند.
ارسال به دوستان