مرتضي محصص در اظهار نظري عجيب، ادعا كرده " سرمربياي كه بازيكنانش را در آغوش بگيرد، مطمئنا نمي توان به نتيجه گرفتنش زياد اميدوار بود. "
ناگفته پيداست كه محصص اين جمله را در انتقاد از ديه گو مارادونا به كار برده است.
محصص البته براي اثبات يا لااقل تاييد ادعاي خود، دليلي ارائه نكرده است تا مخاطبش بداند چرا مارادونايي كه بازيكنانش را از سر مهر در آغوش ميگيرد، محكوم به شكست و ناكامي است. او فقط حكم صادر كرده است.
اين كار مارادونا را قطعاً آدم هاي اتوكشيده اي كه هم و غم اصلي شان به هم نخوردن پرستيژشان است، چندان نمي پسندند اما چرا رابطه دوستانه مربي و بازيكن، ولو كه عنصري از بزرگنمايي هم در آن به چشم بخورد، عامل ناكامي يك تيم مي تواند باشد؟
مارادونا در اين جام جهاني با تكيه بر سه مولفه، تكنيك بازيكنانش، شخصيت كاريزماتيكش ونيز دوستي و اتحادي كه در اردوي تيمش پديد آورده است، مي خواهد قهرمان جام شود.
البته خود او احتمالاً معتقد است كه مربي خوبي هم است اما مارادونا حتي اگر قهرمان جهان هم شود، تا اثبات خود به عنوان يك " مربي بزرگ " راه درازي در پيش دارد.
به هر حال جناب محصص انسان " باكلاس " و قاعده مندي است و تيپ چپگراي چارچوپ ناپذيري چون ماردونا را نمي پسندد و هم از اين رو، فتارهاي او را كه خارج از عرف و قاعده مربيگري است، نشانه اي از ناكامي محتوم او در جام جهاني مي داند.
اما خوب است كه او به ياد آورد كه فرانس بكن بائر، كه در قله پرستيژ و كلاس در عالم مربيگري قرار داشت، پس از پيروزي آلمان بر انگلستان در نيمه نهايي جام 1990 چگونه خوشحالي مي كرد و چطور با فرياد شوق، بازيكنانش را در آغوش مي كشيد.
بنابراين، حرف اخير جناب محصص نه تنها ادعايي بلادليل است بلكه موارد نقض آن نيز يافت شدني است.
كار مارادونا خلاف عرف حاكم در عالم مربيگري فوتبال است ولي كار خلاف عرف دال بر ناكامي كننده كار نيست.
هر خلاف عرفي روزي ممكن است به عرف بدل شود. شايد روزي برسد كه عموم مربيان دنيا، بازيكنانشان را پس از خروج از زمين، به نشانه تشكر از تلاش آنها و براي تحكيم وحدت و همدلي در كل تيم، در آغوش كشند و جهان فوتبال از ديه گو مارادونا به نيكي ياد كند كه چنين رفتاري را در فوتبال باب كرد.