صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۸۸۴۲۶۵
تاریخ انتشار: ۰۱:۱۰ - ۰۸ فروردين ۱۴۰۲ - 28 March 2023
کتابخانۀ عصر ایران

تصوف از نگاه سید حسین نصر

باغ اسلامی سنتی جلوۀ زمینی بهشت است و خود واژۀ paradise {بهشت} از یک واژۀ فارسی دورۀ میانه یعنی پردیش گرفته شده است که به معنای باغ است و اصل واژۀ عربی فردوس، به معنای باغ و بهشت، نیز همین واژۀ فارسی است.

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - کتاب "گلشن حقیقت"، یکی از آثار سید حسین نصر است که در اصل برای خوانندۀ غربی یا نامسلمان نوشته شده. نصر در این کتاب – که آن را به زبان انگلیسی نوشته – می‌کوشد دست خوانندۀ غربی را بگیرد و او را در گلستان تصوف بگرداند و چشم‌اندازی درونی از تصوف را پیش روی او بگشاید.

"گلشن حقیقت" را انشاءالله رحمتی ترجمه کرده و ناشر آن نیز نشر صوفیا است. این کتاب هر چند که برامده از آشنایی گستردۀ نصر با سنت تصوف است، ولی چنانکه خود او نیز توضیح می‌دهد، با هدف ارائۀ تحقیقی آکادمیک دربارۀ تصوف نوشته نشده است.

نصر دربارۀ هدفش از نگارش این کتاب نوشته است: «هدفم این است که متنی عرفانی به انگلیسی و با استفاده از زبان و تعبیر دوران معاصر، تقدیم خواننده کنم.»

وی "گلشن حقیقت" را نه کتابی دربارۀ تصوف، بلکه کتابی "در تصوف" می‌داند.

نصر با اشاره به کتاب‌های "گوهر و صدف تصوف" (فریتیوف شوان)، "مقدمه‌ای بر تصوف" (تیتوس بورکهارت) و "تصوف چیست؟" (مارتین لینگز) می‌گوید:

«همۀ این آثار استادانه و فوق‌العاده، به نحوی آشنایی با تصوف و همچنین حکمت سنتی را مفروض می‌گیرند... {ولی} کتاب حاضر می‌خواهد خواننده را با تعالیم درونی عرفان اسلامی به شیوۀ متون کلاسیک صوفیه ولی با زبانی امروزی آشنا سازد.»

وی دربارۀ عنوان کتابش می‌نویسد:

«گلشن حقیقت، از رمزپردازی اسلامی سنتی در مورد باغ... مأخوذ است. باغ اسلامی سنتی جلوۀ زمینی بهشت است و خود واژۀ paradise {بهشت} از یک واژۀ فارسی دورۀ میانه یعنی پردیش گرفته شده است که به معنای باغ است و اصل واژۀ عربی فردوس، به معنای باغ و بهشت، نیز همین واژۀ فارسی است. قرآن کریم با استفاده از رمز... {یا تمثیلِ} باغ از خود بهشت به باغ تعبیر می‌کند.»

نصر تصوف را "حقیقتی عظیم" می‌داند که «برای کسانی که از اصولش تبعیت کنند، وسیلۀ رسیدن به گلشن حقیقت را فراهم می‌کند.»

سخنان متناقض‌نمای عارفان در کتاب نصر نیز به وفور یافت می‌شود. مثلا وی از یکسو تصوف را "طریقِ" گلشن حقیقت و از سوی دیگر آن را "محتوای" این گلشن می‌داند.

با این حال نظر نهایی نصر دربارۀ تصوف را بدین صورت می‌توان تقریر کرد که وی تصوف را "وسیلۀ رسیدن به محضر صاحب گلشن" می‌داند.

نصر کارکرد اصلی تصوف در این عالم را "فراهم ساختن یک راه معنوی اصیل برای کسانی که می‌خواهند در همین زندگی به گلشن حقیقت و در نهایت به صاحب گلشن برسند" می‌داند؛ اما علاوه بر این، به این نکته هم اشاره می‌کند که تصوف، چه در جهان غرب چه در جهان اسلام، می‌تواند نقشی مهم در برقراری تفاهم در ورای مرزهای ادیان خاص ایفا کند.

سید حسین نصر را "پیامبر اسلام سنت‌گرا" نامیده‌اند و هم از این رو وی در این کتاب در باب کارکردهای تصوف در جهان اسلام می‌گوید:

«در جهان اسلام، تصوف قوی‌ترین پادزهر برای افراطی‌گری دینی موسوم به بنیادگرایی و همچنین مهم‌ترین منبع برای پاسخگویی به چالش‌هایی است که تجددگرایی پیش روی اسلام می‌نهد.»

چنانکه پیداست، تفسیر نصر از نقش سیاسی-فرهنگی تصوف در جهان اسلام، به گونه‌ای است که تصوف را به سود سنت‌گرایی و به زیان بنیادگرایی و تجددگرایی اسلامی مصادره می‌کند. در حالی که بسیاری از بنیادگرایان (یا افراط‌گرایان) اسلامی با استفاده از آموزه‌های غیرستیزانۀ صوفیان اسلامی، کار و بار خویش را پیش می‌برند و بسیاری از مسلمانان متجدد نیز با در مسیر برپایی تجدد اسلامی، از آموزه‌های صوفیان بزرگی چون مولانا استفاده می‌کنند.

نصر به درستی توضیح نمی‌دهد که تصوف چگونه می‌تواند فقط در خدمت اسلام سنت‌گرا عمل کند و پادزهر و پاسخگوی اسلام بنیادگرا و اسلام متجدد باشد؟

وی کارکرد ویژۀ تصوف اسلامی برای مردم مغرب‌زمین را نیز در عبارت "دست‌یافتنی‌ترین وسیله برای فهم حقیقت اسلام" خلاصه می‌کند.

نصر کتاب "گلشن حقیقت" را در شش فصل و دو پیوست نوشته است. او در فصل نخست با عنوان "معنای انسانیت"، ابتدا به طرح پرسش‌های ناگزیری چون "ما که هستیم؟ از کجا آمده‌ایم؟ و به کجا می‌رویم؟" می‌پردازد.

نصر "ما که هستیم؟" را پرسش مبنایی و غایی بشر و تصوف را شیوه‌ای می‌داند که خداوند برای پاسخ‌گفتن به این پرسش غایی و سوق‌دادن آدمی به حقیقت مندرج در متن آن پاسخ مقدر فرموده است.

نصر، شریعت را محیط دایره‌ای می‌داند که شعاع‌های آن "طرق" (جمع طریق) و مرکز آن "حقیقت" است.

 وی در این فصل، با توضیح آموزه‌ها و مفاهیمی چون "مسافر بودن انسان در این جهان"، "عبودیت" و "انسان کامل"، در نهایت به این پرسش می‌رسد که «در این دنیا به چه کار مشغولیم و به چه کار باید مشغول باشیم؟»

پاسخ نصر به این دو سؤال این است: «کاری که بیشتر ما در این عالم بدان مشغولیم، به سر بردن در خواب و خیالی است که زندگی روزمره‌اش می‌نامند و... همۀ کاری که باید بکنیم این است که از خواب غفلت بیدار شویم.»

نصر در فصل دوم کتاب، با عنوان "حقیقت"، به موضوع محوری معرفت در تصوف و عرفان اسلامی می‌پردازد و تلاش می‌کند مفهوم حقیقت را تبیین کند. وی در این باره می‌نویسد:

«اصطلاح حقیقت، که از حق گرفته شده است، هم به معنای "حقیقت" {به معنای مطلق کلمه} است و هم به معنای حقیقت در هر سیاقی و در هر مرتبۀ واقعیت که آدمی با آن سر و کار پیدا می‌کند. به همان صورت که واژۀ realization حاوی واژۀ real است، در تصوف spiritual realization {متحقق شدن به حقایق معنوی} را معمولا تحقق (از واژۀ حق) نامیده‌اند و در قاموس شخصیت‌هایی چون "شیخ‌اکبر"، محی‌الدین ابن عربی، ... عارف کامل محقق نامیده شده است.»

نصر در فصل سوم، با عنوان "عشق و زیبایی"، این سؤال را پیش می‌کشد که «آیا باید عاشق بود تا به گلشن حقیقت رسید؟» وی در پاسخ به این سؤال می‌گوید:

«باید میان عشق به منزلۀ احساس و معنای مابعدالطبیعی عشق فرق گذاشت. برخی از طریقه‌های عرفانی، مبتنی بر عشق صرف‌اند و با استفاده از احساس عشق که معطوف به خداوند است، انسان‌ها را به خود خداوند سوق می‌دهند. عمدۀ عرفان مسیحی عرفان عاشقانه است... {اما} تصوف به رغم آنکه بیشتر صوفیه همواره از عشق سخن گفته‌اند، چنین طریقی نیست. در تصوف عشق مکمل معرفت و مرتبط با حقیقت معرفت متحقق شده {در صاحب معرفت} است. البته برخی صوفیه بر عشق و بری دیگر بر علم تاکید می‌ورزند ولی در هر تعلیم صوفیانۀ کامل عشق و علم هر دو حضور دارند.»

نصر در فصل چهارم با عنوان "خیر و عمل بشر"، به مباحثی نظیر نسبت عمل با نفس و تاثیر روحانیِ عمل می‌پردازد و در فصل پنجم با عنوان "چگونه به گلشن حقیقت برسیم؟"، پس از بحث دربارۀ مفاهیمی چون صراط مستقیم، وِلایت و وَلایت، طریقت، مرشد و مرید، این سؤال اساسی را که "چه نیازی به مرشد داریم؟"، بدین صورت پاسخ می‌دهد:

«عمل به دین {یا شریعت} که برای همۀ افراد قصد شده است، شبیه قدم زدن بر زمین صاف یا "راه مستقیم افقی" است. اما طریقت شبیه کوهنوردی یا "راه مستقیم عمودی" است. هر کس که توانایی راه رفتن داشته باشد، می‌تواند خودش در این "راه افقی" و البته با تایید الهی قدم بزند... اما کوهنوردی چیز دیگری است. به‌خصوص در کوه‌های مرتفع، بدون راهنمای کارآزموده و البته همچنین بدون کمک الهی، صعود ممکن نیست.»

نصر در فصل ششم با عنوان "دستیابی به مرکز تصوف، دیروز و امروز"، این سؤال جالب را پیش می‌کشد که "تصوف چه چیزی برای عرضه دارد؟"

نصر معرفت مابعدالطبیعی، ادبیات، موسیقی، اخلاق معنوی، شیوه‌های تحقق معنوی، آموزه‌های حکمی و جهان‌شناسانه، ولایت و مقبره‌های صوفیه را چیزهایی می‌داند که تصوف به بشر امروز عرضه می‌کند.

سید حسین نصر در پیوست نخست کتاب، پس از بحثی در باب معنای تاریخ تصوف و منشأ تصوف، نگاهی اجمالی بر مکاتب بغداد و خراسان می‌اندازد و در ادامه، وضعیت تصوف در مشرق و مغرب جهان اسلام و نیز طریقه‌های اصلی صوفیه در نقاط گوناگون جهان اسلام را اجمالا بررسی می‌کند.

او در پیوست دوم کتاب، به تاریخچۀ سنت تصوف و عرفان نظری می‌پردازد و رد پای این سنت را در جهان عرب، ترکیۀ عثمانی، هند اسلامی، آسیای جنوب شرقی، چین و ایران پی‌ می‌گیرد.

نصر در پایان این پیوست، ببا اشاره به مخالفت برخی فقها، متکلمان، فیلسوفان و حتی عرفا با عرفان نظری می‌نویسد:

«تیتوس بورکهارت یکی از صاحب‌نظران برجسته در زمینۀ مابعدالطبیعۀ سنتی و جاودان‌خرد در قرن بیستم و کسی که باب فهم ابن عربی را در غرب گشود، روزی به راقم این سطور گفت که وقتی در جوانی برای نخستین بار به فاس (مراکش) رفته بودم، کتاب فصوص را برداشتم و نزد استادی رفتم تا این متن اساسی معرفت یا عرفان را نزد او فرا گیرم. استاد پرسید این کتاب که زیر بغل گذاشته‌ای، چیست. گفتم فصوص است. استاد لبخندی زد و گفت: کسانی که آن قدر باهوش هستند که فصوص را بفهمند، نیازی به فراگیری آن ندارند و کسانی که آن قدر باهوش نیستند که آن را بفهمند، صلاحیت فراگیری آن را ندارند.»

با این حال نصر در دفاع از عرفان نظری و ضرورت آموزش آن می‌نویسد:

«این مجموعه مکتوبات وسیع از ابن عربی و قونوی و تا... جلال‌الدین آشتیانی و حسن‌زادۀ آملی، حاوی دانشی بسیار غنی است و تنها این دانش می‌تواند عمیق‌ترین پاسخ‌ها را برای مسائل مبرم فکری، معنوی و حتی عملی دوران معاصر فراهم سازد. نفس حضور آن به انسان‌ها کمک می‌کند تا از خطاهای ذهنی که امروز ما را احاطه کرده‌اند، خطاهایی که پیامدهایشان اینک هستی‌مان را تهدید می‌کنند، بپرهیزند.»

اینکه آرای قونوی و حسن‌زادۀ آملی می‌توانند عمیق‌ترین پاسخ‌ها را برای مسائل مبرم فکری و عملی دوران معاصر فراهم کنند، ادعای بزرگی است که البته نصر از عهدۀ اثبات آن برنمی‌آید. اما نکتۀ اساسی این است که "مسائل مبرم دوران معاصر" را چه بدانیم؟

قاعدتا پاسخ نصر به سؤال فوق، متفاوت از پاسخ دانشمندان علوم طبیعی است. اگر پاسخ فیزیکدانان و زمین‌شناسان و زیست‌شناسان و کیهان‌شناسان را مبنا قرار دهیم، بعید است که عرفان ابن عربی و عرفای اقماری‌اش، پاسخی به مهم‌ترین مسائل فکری و عملی دوران معاصر در چنته داشته باشند.

عرفان و تصوف نام‌های زیبایی‌اند که بر مجموعه‌ای از آراء و مشی‌های صحیح و سقیم نهاده شده‌اند. انسان معاصر، اگر واقعا معاصر باشد، واجد تفکر انتقادی است و تصوف را هم مثل هر پدیدۀ فکری و عملی دیگری، با تیغ دقیق این تفکر جراحی می‌کند تا سره و ناسره‌اش را بازشناسد.

کتاب نصر یکسره عاری از نگاه انتقادی به تصوف است و آن را شربتی می‌داند که دوای بسیاری از دردهای آدمیزاد است. داشتن چنین نگاه مریدانه‌ای به تصوف، خودش بالاترین گواه "معاصر نبودن" است. چنین نگاهی را مریدان فلان عرف قرن پنجم هجری هم داشتند. اما ما الان در قرن پانزدهم هجری زندگی می‌کنیم و نمی‌توانیم تصوف را یکسره دوا و شفا بدانیم و درباره‌اش چنان سخن بگوییم که گویی از قرن پنجم تا پانزدهم هجری، تاریخ بشر هزار سال جلو نیامده است.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200