مجلۀ فرهنگی و هنری که به سنت فصلنامه ها در قطع کتاب منتشر می شود و حتی اکنون که نه سه ماه یک بار که هر دو ماه انتشار می یابد و به «دوماهنامه» بدل شده قطع خود را حفظ کرده است.
بخارا اما بیش از آن که یادآور چهره های شاخص فرهنگ و ادبیات و تاریخ ایران باشد که در آن قلم می زنند یا پیشتر می نوشتند و چهره در نقاب کشیده اند و جملگی سرآمدان این عرصه هایند، حکایت پایمردی و همت مدیر و سردبیر آن «علی دهباشی» است که بارها دربارهاش نوشتهام یک تنه یک بنیاد است و میترسم او را با انواع دستگاه های بودجهخوار بیبازده مقایسه کنم تا مبادا حسادتی برانگیخته شود واز اندک امکان و کمکی که شاید گاهی متوجه آن میشود مضایقه کنند.
هر چند بخارای 130 با عنوان ویژه نامه نوروزی منتشر نشده اما همین که تاریخ فروردین و اردیبهشت 1398را بر پیشانی دارد به این معنی است که «نوروزی» است. دلیل محکمتر اما سرودۀ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در برگردان دعای تحویل سال ( یا مقلب القلوب و الابصار) است؛ دعایی که هیچ کس نمی داند از کیست و برخی به ذوق سرشار ایرانی نسبت می دهند و کسانی که بیمناک از میان رفتن عید ایرانی بودند و به صرافت قرار دادن دعایی به زبان عربی افتادند تا به لطف آن از حساسیتها بکاهند.
به یاد سخن معلم دوران کودکی در دبستان سال های آغازین دهۀ 50 میافتم؛ مدرسه ای مذهبی و متفاوت با مدارس دوران رژیم گذشته که چندان با نوروز میانه شان نبود و عید ایرانی را در رقابت با اعیاد اسلامی (قربان و فطر) و هم اسلامی هم شیعی (غدیر) میدانستند و از چهارشنبه سوری و سیزده بدر آشکارا بد میگفتند.
اولی را خرافی و برگرفته از آیین زرتشت میدانستند و به آتش پرستی نسبت میدادند. گرچه بعدها دانستم زرتشتیان، نور را گرامی میدارند. در روز، خورشید را میستایند و در شب آتش برمی افروزند نه آن که بپرستند و نخبگانشان به آیهای در قرآن کریم اشاره میکنند که «الله»، نور آسمان ها و زمین توصیف شده است.
سیزده بدر نیز از انگ خرافه دور نبود و نحس دانستن آن را به سُخره میگرفتند و بعدتر دانستم درسیزده به «در» ، این «در» می تواند به معنی «دشت» هم باشد. کما این که میگوییم «در و دشت».
باری، در نگاه معلم از نوروز تنها دو رکن مقبول بود: یکی دعای تحویل سال و دیگری «صلۀ رحم» و اصرار داشت نگوییم «دید و بازدید» و از همان تعبیر دینی «صلۀ رَحِم» یا «ارحام» استفاده کنیم و البته افسوس میخورد که معلوم نیست دعای تحویل سال از کیست.
در برگردان دکتر شفیعی کدکنی نیز که خود پژوهنده ای سترگ است نشانی از نام سُراینده به زبان عربی نیست و خود دعای تحویل سال را ذیل عنوان «تحویل» چنین برگردانده است:
ای ز تو نورِ دل و دیدار ما
گردشِ اندیشۀ بیدارِ ما
ای ز تو رویان، زمستان و بهار
ای تو گردانندۀ لیل و نهار
ای ز تو تغییر حال و سال ها
حال ما را کُن تو خوش تر، حال ها
شروع «بخارا» بهانه ای برای اشاراتی شد که قصد داشتم در قالب گفتاری مستقل بیاورم.
یاد نوروز اما در «بخارا» محدود به همین فقره نیست. میلاد عظیمی نیز در بخش «آویزه ها» گفتار نخست را به نوروز اختصاص داده و نوشته است: « از بچگی برای آمدن نوروز، روز شماری می کردم. همۀ اسفند را به شوق عید و بهار خوش بودم. پیر شدم و هنوز این خیال کودکانه با من است. امروز با خیال نورزو از خواب پاشدم. الکی خوش بودم. ببین که روز خوش ما خیال پرورد است. کتاب " زبان، فرهنگ، اسطوره" را که مجموعه ای از مقالات خانم دکتر ژاله آموزگار است گشودم تا بریا چندمین بار مقالۀ نوروز را بخوانم.»
پیداست که بخارای 550 صفحه را در یک نوشتار نمی توان معرفی کرد.غرض شریک سازی در لذت خواندن است و سپاس از زحمات علی دهباشی و آنان که او را همراهی می کنند و چند یادآوری و نقل.
مثلا این که دکتر نصرالله پورجوادی هم دربارۀ نوروز نوشته با عنوان « عهد الَست در نوروز و مهرگان».
اما اگر این نوشته شما را به خرید بخارا و مطالعۀ نسخۀ کاغذی یا نسخۀ الکترونیک و ارزان تر در «فیبیدو» ترغیب نمی کند ( این دومی را در موبایل و لپ تاپ هم می توان همراه داشت و پس از دانلود نیاز به اینترنت ندارد)، دریغ است یکی از یادداشت های دکتر یزدان منصوریان در بخش یادداشت های یک کتابدار را نقل نکنم چون می تواند شما را در خواندن و نوشتن، به کار آید:
« در قلمرو مطالعه، آزادیِ خواندن، نخستین امتیازی است که همگان باید از آن برخوردار باشند... فراتر از آن می توان از آزادی در چگونگی خواندن نیز سخن گفت. به این معنی که خواننده نباید خود را موظف به تمام و کمال یک اثر بداند. چه بسا خواندن یک فصل یا حتی یک صفحه از یک کتاب در موقعیتی خاص برای ما کافی باشد. زیرا مطالعۀ یک کتاب، الزاماً به معنی خواندن تمام متن نیست. هر اثر همچون ظرف آبی است که هر کس به میزان تشنگی خود از آن می نوشد.»
یادداشت دیگر به «رنج نوشتن» پرداخته و یادآور شده کتاب های متعددی منتشر شده که دربارۀ روش هایی است که نویسندگان به کار می برند تا بر این رنج، چیره شوند.
یکی از انها اثری خواندنی است با عنوان «عادت و آداب روزانۀ بزرگان» به قلم « میسن کری» که شامل « تجربۀ زیستۀ نویسندگان مشهور» است و «حسن کامشاد» به فارسی برگردانده و مثلا مارگارت مید نویسندۀ آمریکایی خود را مقید کرده بود هر روز 5 صبح از خواب برخیزد و تا هنگام صبحانه هزار کلمه بنویسد.
(این نویسنده قبل از خواندن بخارا و این مقاله خود را موظف کرد هر روز در 1000 تا 1500 کلمه یکی از ویژه نامههای نوروزی را معرفی کند و این نوشته همین حالا دقیقا 1000 کلمه شد!)
در حال و هوای نوروز مقالۀ «پیشینۀ هفت سین در ایران» به قلم مجید دهقانی، هم قابل توجه است و مستنداتی که آورده و به داستان هفت شین هم اشاره کرده و در پایان البته این نتیجه: «هیچ منبع تاریخی دربارۀ هفت شین نیافته و تا کشف آن، برای هفت شین اصالت قایل نیستم. در شیراز نیز سفره ای مشهور به هفت میم، در نوروز رایج بوده که آن هم پیشینۀ کهنی ندارد و بیشتر ساختۀ ذوق شیرازی های سدۀ اخیر است.»
بخارا در هر شماره از «سایه اقتصادینیا» نیز مطالبی درج میکند. سبک نوشتاری و نثر خانم اقتصادینیا از آن رو که ویراستاری بسیار حرفهای است،برای آنان که به دنبال درست و پیراسته نوشتن اند می تواند الگو و معیار باشد.
(در) در صحبتهاي روزمره مردم ما( جويم لارستان) به معناي بيرون هم هست
مثلا من يادمه سركلاس تو بچگي ميگفتيم اقا بريم در؟ يعني بيرون
واگه ميگفتيم اقا بريم بيرون يه جوري نگامون ميكردن كه انگارمثلا ميخوايم اداي شهريا رو در بياريم