صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۸۰۷۹۸
تعداد نظرات: ۸۲ نظر
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۹ - ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ - 07 February 2015

«کافه گفت و گو»/ آنچه از پدر آموختید...

در کافه امروز درباره پدرها صحبت می کنیم و این که مهم ترین چیزهایی که از پدرمان آموختیم چه بود؟ این را با هم به اشتراک می گذاریم.
پدر و مادر از نعمت های بی بدیل الهی است که فارغ از نژاد و دین و فرهنگ در همه کشورها نزد افراد جایگاه والایی دارند.

در آموزه های دینی و اخلاقی نسبت به رعایت احوال والدین سفارش های فراوانی شده و بر حقوق و احترام آنان تاکید بسیاری شده است. بخش عمده ای، از آنچه ما در طول زندگی یاد می گیریم، رهین آموزش های مستقیم و غیر مستقیم پدران مان است.

در کافه امروز درباره پدر ها صحبت می کنیم و این که مهم ترین چیزهایی که از پدرمان آموختیم چه بود؟ این را با هم به اشتراک می گذاریم.

 




تا ساعت 14 منتظر دریافت نظرات و پیام های شما هستیم.

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۸۲
در انتظار بررسی: ۴۵
غیر قابل انتشار: ۰
احمد
۱۳:۵۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم با این که فقط شش کلاس سواد داشت، ولی در دروان کودکی برایم وقت می گذاشت و داستان می خواند. این عامل مهمی شد که در زندگی ام به خواندن کتاب و مطالعه علاقه زیادی پیدا کنم. علاقه ای که با وجود گرفتاری های زیاد این روزها، هنوز در وجودم باقی مانده. چیزهای دیگری که از پدرم یادگرفتم، نظم، دقت و پشتکار بود. او در به سرانجام رساندن کارهایی که قصد انجام آن ها را می کرد پشتکار عجیبی داشت. روحش شاد.
یکی ازاردبیل
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
ازپدرم انساینت ،قاطعیت،حق گویی وحق خواهی آموختم وسعی می کنم کپی برابراصل پدرم باشم.
همیشه قدردان زحماتشم برخلاف برادرانم که چشم به مال او دارند.
هیچ وقت ازپدرم چیزی نخواسته ام.
نوکرشم تااخرعمر.
وهمچنین مادرم که وجود نالایق مرا 9ماه با خودحمل کرد.
چاکرهمه پدرومادرها
ناشناس
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
صبر
درستکاری و صداقت
و از همه مهم تر مدیریت تو شرایط بحرانی زندگی را از پدرم اموختم
و به وجودش افتخار میکنم چون مثل یک کوه پشت بوده همیشه
حسن
۱۳:۴۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم به من سادگی را آموخت. یاد گرفتم که خدا را نه فقط در سجاده و کنج مسجد بلکه در دل طبیعت بجویم.
مریم
۱۳:۴۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم مرد مستبد ، خودرای، عصبانی و خسیسی است که این ویژگی هاش باعث شده من پا روی خیلی خواسته هام بزرام . خیلی کارها رو از کودکی انجام ندم .حتی حالا که درآمد دارم حق خرج کردن اونو به دلخواه خودم ندارم و مرتب درامدمو چک میکنه و نصیحت به پس اندازم خرج نکردن . و اگر برخلاف میلش حرف بزنم یا کاری بکنم قیامت میکنه و منو به باد فحش و ناسزا میگیره . البته نه من . بقیه اعضای خانواده و مادرم همینطور.پدر خوب در تقویت اعتماد به نفس و حتی موفقیت های فرد داره . خدارو شکر که مادرم برخلاف پدرم زن مهربان و صبور و دست و دلبازی بود و کمبودهای زندگیمونو جبران میکرد .
کاظمی
۱۳:۳۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
با سلام:خدا بیامرز پدر ما (آقاجون) که پارسال فوت کرد خیلی چیزا به ما یاد داد اونم با عمل ونه با زبون اما فقط دو نکته خیلی مهم رامیگم اولا انجام دادن درست کارها و ثانیا عدم انتظار و توقع از دیگران روحش شاد .
رضا
۱۳:۳۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
با انکه 50سال دارم و بدرم 10سال است فوت شده حفره خالی قلبم هنوز که هنوز است خالی است زیرا انسانیتم چه خوب و چه بد از او دارم خدا رحمتش کند و روح ایشان را از من راضی و دعاگو کند
محروم از سایه پدر
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدر من درستکار و راستگوترین فردی بود که من دیدم.متاسفانه به همین خاطر همیشه مورد هجمه دیگران بود و اغلب تنها. خوشبختانه من هم عین پدرم هستم تا پای جان هم که شده راست میگم و خیانت نمیکنم رفتار دیگران در قبال خودم هم برام مهم نیست.متاسفم که مردم ما ریا و چاپلوسی رو، سیاست و مدارا می نامند.
zahra
۱۳:۲۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
نذار کسی حقتو پایمال کنه
محمد جواد
۱۳:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدر، محکمترین نخ ریسمون زندگیه!
الهه
۱۳:۰۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
احترام به دیگران، صداقت، مهربانی.. خدایش بیامرزد
محسن
۱۳:۰۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
نجابت و حيا آموختم
ناشناس
۱۲:۵۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
کتک
ناشناس
۱۲:۴۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم چیزهای مثبت زیادی به من آموخت و من هم خیلی چیزها از او اکتساب کردم. اما همیشه دلم میخواست این آموزه‌ها خالی از تحکم و خشونت باشد.
مهتاب
۱۲:۴۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
از پدرم مهربانی و گذشت رو آموختم. مهربانی و گذشتش به وسعت دریا بود. روحش شاد.
زهرا مهدوی
۱۲:۴۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم همیشه بر راستی و درستی و صداقت و پایبندی به ارزشهای اخلاقی تأکید داشته اند. از ایشان در عمل هم همین را دیدم و آموختم. بعلاوه دامنه دوستان ایشان بسیار وسیع بوده است. از استاد دانشگاه و افراد فرزانه که جزو چهره های ماندگار کشور هستند تا افراد کارگر . از مسیحی تا مسلمان و روحانی. از جوان تا همسن های خودشان و اساتیدشان تا زمانی که در قید حیات بودند. همیشه در حد توان از دیگران دستگیری کرده اند. به عنوان مشکل گشای دوست و فامیل شناخته می شدند. از استخدام و انتقال و کمک برای ازدواج و اعطای وام گرفته تا کمک برای راه اندازی دو دانشگاه مهم کشور. دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه امیرکبیر. حیف که روز به روز توانایی شان تحلیل می رود و شمع وجودشان کم نور می شود.
ياور
۱۲:۳۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
من از پدرم مهرباني زكاوت و هشياري- راه و روش زندگي سالم و درست - محبت كردن- مفيد بودن- دست گيري- نرم زباني- راست گويي -جان فشاني براي خوانواده -خندين -دور از غصه بودن- تفريح و ورزش- آرامش خاطر داشتن -خطر كردن- اقدام به موقع كردن- وقت شناسي- احترام گذاشتن - فعال بودن- كار كردن براي كسب روزي پاك- اعتقاد داشتن- سخت گير نبودن- جدي بودن به موقع- منظم بودن- دانا بودن- علم آموختن- اهل عمل بودن- با خوانواده بودن و بينهايت چيز هاي ديگر را آموخته ام و بسيار خواهم آموخت.

پدرم معلم و مدير بازنشسته است.
خدا پدر و مادر همه را حفظ كند.
ناشناس
۱۲:۲۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
دستهای گرم و قصه های قشنگش در تاریکی شب در دوران کودکی همه چیز من بود. او بیشتر از هر چیز توجه به مستمندان را به من آموخت. ولی افسوس که خدا آن نگاه و دستها را در زمان نوجوانی و جوانیم از من گرفت و یک دنیا اشک و حسرت 27 سال است که مرا همراهی می کند.
فرهاد
۱۲:۲۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
بوديم و كسي پاس نمي داشت كه هستيم
باشد كه نباشيم كه بدانند كه بوديم
يك پدر
ناشناس
۱۲:۱۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدر من هیچوقت توی زندگی ما نبود، از زمانی که یادم میاد همیشه از 6 صبح تا 8 شب کار می کرد و وقتی میومد هم فقط می خوابید. جمعه ها هم کوه و بعدش هم خواب. هیچوقت یادم نمیاد پدرم راهنمایی و یا نقش خاصی توی تربیت یا زندگی ما داشته باشه، وقتی هم بازنشسته شد اینقدر فاصلمون زیاد بود که هیچکدوم نمی تونست بفهمه دیگری چی میگه. شاید مسخره به نظر بیاد ولی وقتی توی خیابون می بینم پدری دست گردن بچش انداخته و دارند با هم گپ می زنند حسودیم میشه که چرا هیچوقت ما از پدر هیچ محبتی ندیدیم. پدرم مرد خیلی خوبیه ولی برای دیگران!
حسين
۱۲:۱۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
کودکیهایم با خاطراتی از پدر سپری شد. خاطراتی که از روزگاری نه چندان دور حکایت می کرد.
روزهایی که بوی خون میداد و خمپاره و ترکش و جنگ...
روزهایی که خارش گال داشت کنار بخاری نفتی و خنك نسيمي زیر پنکه ای با پره های آهنین ...
روزهایی که هر روز در خیابان اصلی شهر پیکری پاک بر سر دستها به سرعت می گذشت...
روزهایی که روزی از آنها برادرم بر سر این دستها رفت...
(و من به چشم خویش دیدم دعای پدرم را بر سر مزارش که دیری نخواهد پایید که من نیز به سوی تو خواهم آمد)
و آخرین بار وقتی پدرم می رفت دیگر پشت سرش را نگاه نکرد. می گفتند کسی که به سفر می رود و پشت سرش را نگاه نمی کند دیگر برنخواهد گشت.
و همین شد...
در آغاز فصل رویش که زمین پر بود از شکوفه های گیلاس و هلو ...
خبرش را از یکی از همبازیهایم شنیدم که در گوش همسایگان به پچ پچ افتاده بود...
اما او آمد. پدرم بر سر دستها برگشت. ولي این بار با چهره ای گشاده و به دور از خستگیهای زندگی و با تنی آسوده...
دیگر مادرم مانده بود و یادگارهایی از پدرم...


مهمترين چيزي كه به من ياد داد: صداقت، استقامت و زير بار حرف زور نرفتن!
محسن زاده
۱۲:۰۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
از پدرم آموختم:
1. راستی و صداقت
2.رک گویی
3. اعتقاد شدید به حلال و حرام و عدم خوردن مال مردم و بیت المال
4. تازمانی که کاملاً در مورد رفتار و گفتار یک نفر *حتی گفته های مادرت در مورد همسرت *اطمینان کامل پیدا نکردی قضاوت و رفتار خاصی انجام نده
آرمان
۱۲:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
جالبه دیروز پنجمین سالگرد پدرم بود, و امروز بحث کافه گفتگو در مورده پدره.
وقتی پدرم فوت کرد حس کردم پشتم خالی شد. هر چی دارم از پدر و مادرم دارم.
خسرو
۱۱:۵۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم بسیاز خشن ونامرد بود.
تنها خاطرات بد ودعوا واوقات تلخی های شدید ازاون بیادم هست.معتادهم بود. مادرم وما شش فرزند شامل 4 پسرو2دختر رو ازخونه بیرون کرد وما 10 سال از بدترین روزها وسالهای عمرمون رو گذروندیم .آخرش هم مادرم رو طلاق داد.اثرات بد اون دوران الآن هم روی همه ما هست.
از پدرم فقط تلخی یاد گرفتم وهیچ چیز مثبتی ازش یادنگرفتم وبیادندارم.
حمید
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
من پدرم دو خصلت داشت یکی عصبانیت و دیگری صداقت و رک گویی، سعی کردم از اولی درس بگیرم و عصبانی نشم و دومی خوب رو فرا بگیرم
ناشناس
۱۱:۴۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم بجای اینکه کسب وکارش را وسعت دهد و برای آینده بچه هایش فکر کند بخودش فکر کرد و دوباره ازدواج کرد یعنی زن دوم گرفت در نتیجه هم محبتش چند قسمت شد و هم مال ودارائیش ،و تجربه بزرگ شدن در این شرایط بمن آموخت که من وقتی بزرگ شدم از این اشتباهات نکنم و هرگز هم نکردم.
ناشناس
۱۱:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدر از يك چوب كبريت هم باشد براي آدم ستون است.
آحسینی
۱۱:۴۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
از پدرم یاد گرفتم که می شود برای وطن و پاسداری از مرز ایران عزیز جانفشانی کرد.می شود جانت را کف دست گذاشت و به دل دشمن زد،چون پای ناموس در میان است.
ناشناس
۱۱:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
جمایت بی قید و شرط، گذشت از خطاهای دیگران و آینده نگری
محمد
۱۱:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
حیف !
میدانم که دیگر بر نمیداری از آن خاک گران سر تا ببینی خردساله سالخوره خویش را کین زمان چندان شجاعت یافته است تا بگوید....
راست میگفتی پدر...
ناشناس
۱۱:۳۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
نمیدونم خودخواهی رو ازش اموختم یا به ارث بردم
خلیلی
۱۱:۳۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
من از پدرم آموختم مشکلات مرد؛مال خودش است.کسی نیست دست او را بگیرد.اما او باید دست همه را بگیرد.
خیری
۱۱:۳۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
من آشتی دادن اطرافیان را از پدرم یاد گرفتم .
محسن فشارکی
۱۱:۳۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
هیچ وقت برای خوشامد کسی کار نکن. همیشه کار رو بکن که دونفر راضی باشند.
اول خدا
دوم وجدانت
ناشناس
۱۱:۳۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
از مادرم خیلی چیزا یاد گرفتم ولی از پدرم تقریبا هیچی
ناشناس
۱۱:۲۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
یک ویژگی فراموش نشدنی پدرم این بود که اهمیت خاصی به اقوام می داد. چیزی که متاسفانه نسل جدید برایش کمتر اهمیت قائل هستند. او مادرش را که عمرش بیش از صد سال بود نگهداری کرد و همواره یاری دهنده برادر، خواهرش بود و حقیقتا به هیچ کس اجازه نمی داد که در این مورد دخالت کند. این شاید از بهترین خصوصیات او بود. خدایش بیامرزد.
حسن
۱۱:۲۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدر يعني پشتوانه در روز مبادا براي من كه خوب بوده هميشه مارو نصيحت ميكنه كم خرج كن پولات رو نگه دار براي روز مبادا
وحيد
۱۱:۱۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پس از شكست بلندشم. و زندگي خودم رو فداي ارزوهاي فرزندانم بكنم.
محمد
۱۱:۱۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
صبر و تلاش
و تسلیم نشدن.
آذری
۱۱:۱۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
خیلی راحت نوشتیم بابا نان داد ! بی آنکه بدانیم بابا برای نان ، همه جوانیش را داد .برای شادی روح همه باباهای دنیا که دیگه پیش ما برنمیگردند یه دسته گل به زیبائی سوره حمد بفرستید .
کاملیا
۱۱:۱۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
من پدرم را 5 بهمن ماه امسال از دست دادم ،نام پدرم عزیز بود و واقعاً برای همه عزیز بود ،همه بدرستکاری از اایشان یاد میکنند انسان بسیار بزرگی بود ، بی ادعا ،ارامشی خاص در وجودش بود و همیشه برای همه طلب خیر و برکت می کرد .از خوشی دیگران خوش بود و غصه کسانی را می خورد که مشکل داشتند.بسیار خوشنام ،من امید دارم که بتوانم مانند پدرم باشم وتا روزیکه زنده ام بوجود پدر از جان عزیزترم افتخار میکنم.
سعید
۱۱:۰۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
من از پدرم صبوری را
اموختم چون او در سالهای آخر عمر خود هر چه داشت وگاشته بود را از دست داد و بعد هم خودگشی کرد .الان یکی از موفق ترین انسانهای ایران شاید باشم در هر زمینه ای اقتصادی و اجتمایی و خانواده ....او باخت که ما از زندگی اش بزرگترین درس های امید و حیات را فراگرفتیم ...روحش شاد
یه دختر که امیدش به خداست
۱۱:۰۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
وقتی تیترو خوندم اشک تو چشام جمع شد...
من از نکرده های پدرم و نداشته های خودم یاد گرفتم که یک پدر واقعی چطور باید باشه!
حکایت من حکایت " ادب از که آموختی" هست...
بین من و پدرم یک دنیا فاصله ست...
پدر من فقط اسم "پدر" رو یدک میکشه، تابحال طعم محبت پدری رو نچشیدم. هیچوقت تو زندگیش سعی نکرد با من رفیق باشه، الانم که هیچ رابطه ای باهم نداریم... خدایا فقط خودت!
ناشناس
۱۱:۰۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
سرم تو کار خودم باشه. اجازه دخالت به کسی در زندگیم ندم. بسیار محتاط باشم. البته علیرغم خصلت خودش مردمی باشم. حقارت نپذیرم.
میثم
۱۱:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
عزت نفس در کار، عشق، زندگی ولو به قیمت هزینه دادن تا پس فردا بدهکار خودت نباشی
ناشناس
۱۱:۰۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدر من بیش از 25 سال است که فوت کرده است. او در بازار تهران کار می کرد اما آنجه از او بخاطر دارم آن است که همیشه ودر همه شرایط اعتقاد داشت که نبایستی یک لقمه حرام وارد زندگی ما بشود و اگرچه تا اخر عمر بر خلاف بسیاری از همکارانش، از نظر اقتصادی رشد خاصی نکرد اما همیشه به این مسئله افتخار می کرد.
فرهاد
۱۱:۰۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدر خداي بر روي زمين
پدرم روحت شاد
میثم
۱۰:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
سه چیز از پدرم اموختم که هیچ گاه فراموش نخواهم کرد

آزادی در اندیشه

منطق در گفتار

قانون در عمل
مینا
۱۰:۵۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
از پدرم صداقت و درستکاری را آموختم.بی اعتنایی به دنیا و توکل به خداوند...الان 82 ساله است و هنوز هم استوار و پابرجا،آرزوی سلامتی و سربلندیش دعای ثابت هر شب و روزم.
ناشناس
۱۰:۵۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم حتی یه سفر زیارتی خارج از ایران نرفت که من و خواهرم دانشگاه بریم
دستشو میبوسم
منم همین کارو واسه بچه هام میکنم
جاويد
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدر من يك كارگر بازنشسته است و به وجودش افتخار مي كنم و همواره از قرزندان خود مي خواست كه نان حلال سر سفره خودمان بياوريم و ما هم چنين كرديم هر چند كم است ولي بركتي دارد كه نگو و نپرس .
ناشناس
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
اينكه خودش نخورد و نياشامد ولي آينده ي فرزندانش را تامين كند
يعني ايثار
يعني فدا نمودن اهداف كوتاه مدت به اهداف بلند مدت
فرهاد
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
1.صبر
2.مردم داری و احترام به مردم
3.ایمان
ناشناس
۱۰:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
سال 59 که جنگ شد همه زندگی که پدرم در 46 سال زندگیش ساخته بود از دستش رفت او ماند و مادرم و 6 بچه قد و نیم قد و بالاجبار مهاجرت به شهری غریب .زندگی مان از لحاظ مالی شد صفر ،بی یار و یاور .اما او چون کوه ایستاد و زندگی جدیدی را بوجود آورد ،از او یاد گرفتم استقامت در برابر سختیها و در کوران زندگی مبارزه کردن برای موفقیت .زنده باد همه پدرانی که تلاش می کنند تا نسل بعدی زندگی بهتری داشته باشد.
مسعود
۱۰:۴۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
صبر و تلاش
ناصر
۱۰:۴۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
او در عمل به من آموخت:
- هرگز بد کسی را نخواهم،حتی دشمنم را.
- هرچه قدر هم کم،بخشی از درآمدم را به نیاز مند تر از خودم اختصاص دهم.
- آزاده باشم که خدا هیچ کس را بدون روزی نمی گذارد.
روح پدرم شاد که می گفت به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ
ناشناس
۱۰:۴۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
بابام عشقه ، مظلومه می پرستمش
ناشناس
۱۰:۴۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
هیچ
ناشناس
۱۰:۴۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
من از پدرم ايثار و جوانمردي آموختم من آموختم كه با يد خود بسوزم تا فرزندانم محتاج نباشند تا اينده اي بهتر داشته باشند هرچه دارم اول از لطف خدا بوده و زحمت و رنج پدر پدر جان روحت شاد
چیا
۱۰:۳۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
سکوت
آرزو
۱۰:۳۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
من تو زندگی افتخارات زیادی بدست آوردم. تو تحصیل ، شغل ، درامد و همه ی داشته ها و افتخاراتم رو مدیون پدر و مادرم هستم. همه حاصل فداکاری اونها بود از کودکیم تا بزرگسالی . در تمام لحظاتی که هم سن وسالای پدر و مادرم به دلیل کهولت سن در حال استراحت بودن اونها بار بسیاری از مسئولیتهای شخصی زندگیمو به دوش کشیدند تا من بتونم به آرزوهام برسم و من امروز با تمام افتخاراتم بزرگترین افتخارم اینه که دختر پدرم هستم و دوست دارم همه منو به نام ایشون بشناسن نه با عناوین خودم.
مجید
۱۰:۳۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
یه موقع که کوچکتر بودم فکر میکردم پدرم ,چیز شاخصی نداره , اما الان فهمیدم میشه یه انسان کوه فضیلت و صبر و گذشت باشه و کسی نفهمه حتی فرزندش , از پدرم , مثل اون بودن رو دارم یاد میگیرم , اگه بشه البته .
ناشناس
۱۰:۲۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم هیچوقت الگوی خوبی برای من نبود.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۱:۰۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
چرا؟
ناشناس
| |
۱۱:۴۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
یاد گرفتم آن قدر قناعت کنم تا بمیرم!!!
اینکه تو این دنیا نمی تونم به هیچکی تکیه کنم، حتی خودش
محمدعلی
۱۰:۲۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم همیشه می‌گوید: "در رفتار با هر کس همچون آیینه خودش باش"؛ اگر با تو از در نیکی وارد شد به نیکی رفتار کن و اگر بدی کرد اصرار به نیکی با او مکن... توصیه خوبی است اما همیشه کارساز نیست؛ گاه عمل نکردن به آن هزینه های سنگینی دارد و گاه عمل به آن...
ناشناس
۱۰:۲۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
آدم وقتی در سن نوجوانی قرار دارد، فکر می کند خیلی بیشتر از پدرش می فهمد. ولی هر چه سن آدم بالا تر می رود، متوجه می شود که درک و تجربه پدر بسیار بالاتر از خود آدم است. بزرگترین درسی هم که می توان از او آموخت فداکاری، ایثار و از خود گذشتن به نفع خانواده و فرزندان در سختی های زندگی است.
پاسخ ها
محسن
| |
۱۳:۲۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
من موندم اون منفي براي چيه فك كنم دستش خورده وگرنه دوستمون خيلي زيبا پدر رو توصيف كرد ممنونم
آزاده
۱۰:۲۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
همیشه بهم اینو یاد آور میشن:

آری زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست

گر برافروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست

ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
ناشناس
۱۰:۲۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
صداقت و پشتکار
سعید
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم به تازگی فوت شد. کسب روزی حلال و برکت خدا به روز حلال را از وی آموختم.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۱:۲۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
خدا رحمتشون کنه
رضا
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
روزنامه نگاری آب و نون نمیشه برات
جعفر
۱۰:۲۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم بسیار بر صداقت تاکید می کرد و یک بار که به او دروغی گفتم، بی لحظه ای درنگ ، سیلی محکمی بر گوشم نواخت و من طعم تلخ دروغ را چشیدم و سعی کردم از آن پس دروغ نگویم. آن سیلی ، یکی از مهم ترین وقایع زندگی ام بود و آن درس ، از مهم ترین درس های زندگی.
ناشناس
۱۰:۲۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدر ، خانه ای بزرگ با حیاطی پر از گل و درخت ، گرمای تابستون و حوض پر از آب ، صفایی داره خونه بابا البته با حضور گرم پدری که افق نگاهش به بلندی آسمونه ، ازش یاد گرفتم که دیوارهای زندگیمو بالا ببرم تا هرکسی توش سرک نکشه .
و همیشه فقط یک جمله ورد زبونشه :انسان باش .
ناشناس
۱۰:۱۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
پدرم فوت شده وقتی 3 سالم بود ولی نبودش هم چیزای زیادی به من آموخت ...
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۰:۵۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
براشون طلب آمرزش دارم
ناشناس
۱۰:۱۶ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
قناعت
ناشناس
۱۰:۱۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
گشاده دستی و راستگویی و چاپلوسی نکردن
ناشناس
۱۰:۰۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
صبر....
محسن
۱۰:۰۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
نجابت و حيا آموختم
پاسخ ها
مفید
| |
۱۲:۵۸ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
محسن جان روی صحبت من فقط شما نیستی.
ولی خوبه که یاد بگیریم کلیشه ای به این مسایل نگاه نکنیم.
همونطور که پدر خوب زیاد داریم پدران بد هم کم نیستن. منتها نمیدونم چرا این نوع پدر یا مادرها همیشه سانسور میشن و بدترین پدر و مادر رو هم بالاجبار باید ارج بنهیم. من از نسل سوم هستم و از والدینم شاکیم به دلایل زیاد. منتها فرهنگ عمومی به زور میخواد به من بقبولونه که پدر و مادر بد نداریم و نمیدونم بحث عاق والدین و بهشت زیر پا و ...
خلاصه سعی کنیم سیاه یا سفید نبینیم این روابط رو. خیلی از جوونا هستن و من میشناسم که پدر و مادر درست و حسابی نداشتن.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200