صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۰۰۶۳۲۴
تعداد نظرات: ۹ نظر
تاریخ انتشار: ۲۳:۱۷ - ۲۷ مهر ۱۴۰۳ - 18 October 2024

"ایستاده در آوار" ؛ 7 نماد در سکانس پایانی که "سنوار" را اسطوره کرد

اولین تصویر منتشر شده  از پیکر بی جان "یحیی سنوار" او را "افتاده بر خاک" نشان نمی داد بلکه سنوار را "ایستاده در میان آوار" نمایش می داد، به بیان خلاصه، تصویر جنازه او، نه افقی که عمودی بود که از منظر نشانه شناسی، ایستادگی را به ذهن متبادر می کند.

عصر ایران - یحیی سنوار، که بیش از یک سوم عمر را در زندان های اسرائیل سپری کرده بود و زندگی اش سراسر مبارزه با اشغالگری بود، سرانجام در درگیری با نظامیان اسرائیلی به شهادت رسید. هر چند  قبل از او، بسیاری دیگر از رهبران و اعضای حماس شهید شده بودند ولی نحوه شهادت و نوع انتشار خبر و تصاویرش در واپسین لحظات زندگی اش، او را به اسطوره تبدیل کرد. در این نوشتار، از منظر نمادشناسی اشاره ای داریم به این موضوع که چرا آخرین لحظات حیات او بیش از همه زندگی اش از او یک نماد ساخت:

ایستاده در آوار

اولین تصویر منتشر شده  از پیکر بی جان "یحیی سنوار" او را "افتاده بر خاک" نشان نمی داد بلکه سنوار را "ایستاده در میان آوار" نمایش می داد، به بیان خلاصه، تصویر جنازه او، نه افقی که عمودی بود که از منظر نشانه شناسی، ایستادگی را به ذهن متبادر می کند.

کشته شده در جنگ رو در رو

 او در حالی شهید شد که لباس رزم بر تن داشت و نه در پناهگاه  که در درگیری مستقیم با نظامیان اسرائیلی. کشته شدن در میدان جنگ، در میان همه ملل و فرهنگ ها، امری مقدس گونه تلقی می شود و کشتگان جنگ، مورد احترام ویژه قرار می گیرند.

تنها

سنوار هنگام شهادت تنها بود. گویا دو تن از همراهانش در درگیری با نظامیان اسرائیلی به شهادت رسیده بودند و فرمانده بزرگ حماس، در حالی که یکه و تنها می جنگید شهید شد. تنهایی فرمانده در هر نبردی، بار عاطفی ماجرا را تشدید می کند.

نبرد تا آخرین نفس با تنی مجروح

 او قبل از شهادت، مجروح شده بود و یا تنی زخمی به نبرد ادامه داد. تصاویری که از پیکر وی منتشر شده است، نشان می دهد که دست راست او به شدت زخمی شده بود و او بالای زخم را با سیم، بسته بود تا خونریزی تشدید نشود. در آخرین لحظات نیز که گویا آخرین تیرهای کلاشنیکفش را شلیک کرده بود، وقتی کوادکوپتر اسرائیلی به او نزدیک شد، چوبی را که در دست داشت به سمت آن پرتاب کرد. او به معنای واقعی کلمه تا آخرین گلوله، تا آخرین قطره خون و تا آخرین نفس و به تنهایی جنگید. تصویری که از آخرین لحظات زندگی او ثبت شد، یک سکانس کامل و اثرگذار سینمایی بود و سنوار را ماندگارتر کرد.

 

تن و تانک

 حکایت سنوار ، روایت تصویری تقابل "تن و تانک" بود؛ گزارش ارتش اسرائیل و فیلم منتشره از شلیک گلوله تانک به سمت سنوار، موید این ماجرای خونین و حماسی است. 

 

لحظه شلیک تانک به سمت سنوار را در این ویدئو ببینید

یادگاری ها

 وسایل به جا مانده از او، مانند تفنگی که آنقدر کار کرده بود که سنوار با چسب برق، برخی اجزایش را به هم چسبانده بود، خشاب های خالی، کتاب ادعیه و تسبیح و عطر او ، مکمل تصویر شهادتش بود.

پیکر ناپیدا

 اسرائیلی ها، پیکر او را به جایی نامعلوم بردند و اگر پیکر و قبر او نیز برای همیشه ناپیدا باشد، خودش می شود یک اسطوره ناپیدا که همه جا هست و اگر جنازه اش را بازگردانند، آرامگاهش می شود نمادی از یک قهرمان که برای وطنش زیست، برای وطنش جنگید و برای وطنش کشته شد.


و چقدر سکانس پایانی زندگی سنوار، شبیه این شعر معروف محمود درویش است:
محاصره را محاصره کن
راه فراری نیست
بازوان قطع شده ات را بردار
و دشمنت را با آن بزن
راه فراری نداری
من در کنارت افتاده ام؟
مرا بردار و با من دشمنت را بزن
که اکنون آزادی، آزاد

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۹
در انتظار بررسی: ۷
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۰۰:۱۹ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
من نه طرفدار جمهوری اسلامییم و نه حماس و این جور چیزا ولی آدم که هستم و می فهمم کسی که در وطن خودش توسط دشمنی که وارد خاکش شده کشته می شه تروریست نیست بلکه مدافع وطنه و بهش احترام می ذارم حالا هر کی می خواد باشه
کزومرث
۰۰:۱۴ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
اگر شاعر بودم غرا ترین قصیده عمرم را در وصفش می سرودم و اگر هنرمند بودم تمام هنرم را در ساخت تندیس پاک و مطهرش می ریختم
ناشناس
۰۰:۰۷ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
بسیاری متعجب هستند که چرا ارتش اسرائیل این تصاویر را پخش کرد. پاسخ در ویژگی های شخصیتی و روانی نتانیاهو می باشد . هر چه جنگ جلو تر می رود دنیای ذهنی نتانیاهو از دنیای خارج از محدوده اسرائیل فاصله می گیرد و بیگانه می شود. نتانیاهو می خواست با پخش این تصاویر ، خود را در بین صهیونیست‌ها به یک قهرمان که می تواند همه خواسته‌های جامعه صهیونی را جامه واقعیت بپوشاند نشان دهد او به جامعه جهانی کم توجه شده است. ان شاالله همین مختصات روانی نتانیاهو در آخر شکستی تاریخی به اسرائیل تحمیل نماید .
ناشناس
۰۰:۰۶ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۸
واقعا یک سکانس تاثیر گذار سینمایی بود که اگر حماس می خواست نمی تونست مثلشو بسازه ولی اسراییل این خطا رو کرد و فیلم رو منتشر کرد و سنوار تاریخی شد
ناشناس
۲۳:۵۴ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۷
سروها ایستاده می میرند
هر کسی که در برابر اشغالگران میهنش بایستد و کشته شود مسلمان باشد یا کافر، شایسته احترام است
صامت
۲۳:۴۲ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۷
مگه چند بار توی زندگی تفکر آدم دچار تحول میشه؟ برای من یکیش دیشب بود
فکر نکنی بچه ام که زود تحت تاثیر قرار می‌گیرم! نه! در چهارمین دهه زندگیم.
واقعا از دیشب دنیا برام بی ارزش شده و مرگ آسان. جدی کل این دنیا چقدر می‌ارزه؟!
به خدا سوگند که مرگ به این زیبایی ارزشش از پادشاهی در دنیا بیشتره
چه کار کردی یحیی!!!
ناشناس
۲۳:۳۲ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۷
چقدر برای هدفش استقامت کرد .
عکس مهتاب
۲۳:۲۹ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۷
انتشار آن تصویر و تصاویر بعد از آن اشتباه محض صهیونیست‌ها بود.
کتابچهٔ اذکار کنار اسلحه و ساعت کاسیو... و مردی که در حال نبرد کشته شده نه در پناهگاهی زیر زمینی. آن تصاویر خیلی الهام‌بخش بود و من تقریبا مطمئنم برای انتشار آن پشیمان خواهند شد یا شاید این مسئله نتیجهٔ ناهماهنگی باشد. شاید هم بعدا بخواهند ادعا کنند که شهادت سنوار «هدفمند» بوده نه اتفاقی! اما آب ریخته را نمی‌شود برگرداند.
ناشناس
۲۳:۲۷ - ۱۴۰۳/۰۷/۲۷
سکانس پایانی قهرمان

آن‌طور که دشمن گفته و تصاویر نشان می‌دهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما این‌گونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بی‌کس و البته شجاع و نترس. جوان‌های دشمن محاصره‌اش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با  تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پله‌ها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بی‌رمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک این‌ها را عقب راند.

شکستگی استخوان‌ها و خون‌ریزی‌، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهره‌اش را با چفیه‌ای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد.

تک‌تیرانداز دشمن به پیشانی‌اش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خون‌ریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعای‌ش به شهادت رسیده است.

فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونل‌ها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.

عجب دکوراسیون عجیبی برای پایان‌بندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا... حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانه‌ای از خوشحالی در آن‌ها نیست؛ چهره‌های‌شان بهت‌زده است.

ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیم‌هایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیم‌ها، گلستان است و خوشا به حال اینان.

همیشه، خورشید در سپیده‌دم خود، از میان خون برمی‌خیزد. آنان که سرخی شفق را می‌بینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200