عصر ایران - یحیی سنوار، که بیش از یک سوم عمر را در زندان های اسرائیل سپری کرده بود و زندگی اش سراسر مبارزه با اشغالگری بود، سرانجام در درگیری با نظامیان اسرائیلی به شهادت رسید. هر چند قبل از او، بسیاری دیگر از رهبران و اعضای حماس شهید شده بودند ولی نحوه شهادت و نوع انتشار خبر و تصاویرش در واپسین لحظات زندگی اش، او را به اسطوره تبدیل کرد. در این نوشتار، از منظر نمادشناسی اشاره ای داریم به این موضوع که چرا آخرین لحظات حیات او بیش از همه زندگی اش از او یک نماد ساخت:
اولین تصویر منتشر شده از پیکر بی جان "یحیی سنوار" او را "افتاده بر خاک" نشان نمی داد بلکه سنوار را "ایستاده در میان آوار" نمایش می داد، به بیان خلاصه، تصویر جنازه او، نه افقی که عمودی بود که از منظر نشانه شناسی، ایستادگی را به ذهن متبادر می کند.
او در حالی شهید شد که لباس رزم بر تن داشت و نه در پناهگاه که در درگیری مستقیم با نظامیان اسرائیلی. کشته شدن در میدان جنگ، در میان همه ملل و فرهنگ ها، امری مقدس گونه تلقی می شود و کشتگان جنگ، مورد احترام ویژه قرار می گیرند.
سنوار هنگام شهادت تنها بود. گویا دو تن از همراهانش در درگیری با نظامیان اسرائیلی به شهادت رسیده بودند و فرمانده بزرگ حماس، در حالی که یکه و تنها می جنگید شهید شد. تنهایی فرمانده در هر نبردی، بار عاطفی ماجرا را تشدید می کند.
او قبل از شهادت، مجروح شده بود و یا تنی زخمی به نبرد ادامه داد. تصاویری که از پیکر وی منتشر شده است، نشان می دهد که دست راست او به شدت زخمی شده بود و او بالای زخم را با سیم، بسته بود تا خونریزی تشدید نشود. در آخرین لحظات نیز که گویا آخرین تیرهای کلاشنیکفش را شلیک کرده بود، وقتی کوادکوپتر اسرائیلی به او نزدیک شد، چوبی را که در دست داشت به سمت آن پرتاب کرد. او به معنای واقعی کلمه تا آخرین گلوله، تا آخرین قطره خون و تا آخرین نفس و به تنهایی جنگید. تصویری که از آخرین لحظات زندگی او ثبت شد، یک سکانس کامل و اثرگذار سینمایی بود و سنوار را ماندگارتر کرد.
حکایت سنوار ، روایت تصویری تقابل "تن و تانک" بود؛ گزارش ارتش اسرائیل و فیلم منتشره از شلیک گلوله تانک به سمت سنوار، موید این ماجرای خونین و حماسی است.
لحظه شلیک تانک به سمت سنوار را در این ویدئو ببینید
وسایل به جا مانده از او، مانند تفنگی که آنقدر کار کرده بود که سنوار با چسب برق، برخی اجزایش را به هم چسبانده بود، خشاب های خالی، کتاب ادعیه و تسبیح و عطر او ، مکمل تصویر شهادتش بود.
اسرائیلی ها، پیکر او را به جایی نامعلوم بردند و اگر پیکر و قبر او نیز برای همیشه ناپیدا باشد، خودش می شود یک اسطوره ناپیدا که همه جا هست و اگر جنازه اش را بازگردانند، آرامگاهش می شود نمادی از یک قهرمان که برای وطنش زیست، برای وطنش جنگید و برای وطنش کشته شد.
و چقدر سکانس پایانی زندگی سنوار، شبیه این شعر معروف محمود درویش است:
محاصره را محاصره کن
راه فراری نیست
بازوان قطع شده ات را بردار
و دشمنت را با آن بزن
راه فراری نداری
من در کنارت افتاده ام؟
مرا بردار و با من دشمنت را بزن
که اکنون آزادی، آزاد
آنطور که دشمن گفته و تصاویر نشان میدهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما اینگونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بیکس و البته شجاع و نترس. جوانهای دشمن محاصرهاش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پلهها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بیرمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک اینها را عقب راند.
شکستگی استخوانها و خونریزی، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهرهاش را با چفیهای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد.
تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خونریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایش به شهادت رسیده است.
فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونلها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.
عجب دکوراسیون عجیبی برای پایانبندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا... حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانهای از خوشحالی در آنها نیست؛ چهرههایشان بهتزده است.
ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیمهایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیمها، گلستان است و خوشا به حال اینان.
همیشه، خورشید در سپیدهدم خود، از میان خون برمیخیزد. آنان که سرخی شفق را میبینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.
کتابچهٔ اذکار کنار اسلحه و ساعت کاسیو... و مردی که در حال نبرد کشته شده نه در پناهگاهی زیر زمینی. آن تصاویر خیلی الهامبخش بود و من تقریبا مطمئنم برای انتشار آن پشیمان خواهند شد یا شاید این مسئله نتیجهٔ ناهماهنگی باشد. شاید هم بعدا بخواهند ادعا کنند که شهادت سنوار «هدفمند» بوده نه اتفاقی! اما آب ریخته را نمیشود برگرداند.
تنهایی وجراحت وخستگی شدید شهید سنوار آدمو یاد امام حسین ع میندازه
فکر نکنی بچه ام که زود تحت تاثیر قرار میگیرم! نه! در چهارمین دهه زندگیم.
واقعا از دیشب دنیا برام بی ارزش شده و مرگ آسان. جدی کل این دنیا چقدر میارزه؟!
به خدا سوگند که مرگ به این زیبایی ارزشش از پادشاهی در دنیا بیشتره
چه کار کردی یحیی!!!
هر کسی که در برابر اشغالگران میهنش بایستد و کشته شود مسلمان باشد یا کافر، شایسته احترام است
این بهترین مثال برای ایشان بود
مبارز قابل احترام
عجب خطای استراتژیکی کرد اسراییل که این فیلم حماسی تراژیک رو پخش کرد. اسطوره کردن سنوار را با دست خودشان
تو را نمی شناختم ولی دلم میخواهد بیشتر بشناسمت ولی آرزو دارم چون تو بمیرم.....
قطعا شهادت سنوار ضربه بسیار مهلکی به صهیونیست ها میزنه من که این جنگ برایم مهم نبود و اصلا دنبال نمیکردم حالا یک سنوارم و هزاران سنوار دیگه به وجود آمدن تا بلای جان اسرائیل شوند
سکانس پایانی وحشتناک ولی تصویری تاثیر گذار در آینده ک این جنگ رو مسیرشو برا فلستینی ها تغییر میده الگو میشه یحیی سنوار برا جوانهای فلستینی
یحیی سنوار الگوی جوانهای فلستینها شد با نحوی مردنش ن هنیه و نه کسی دیگه فقط یحیی
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاد
روحت شاد مررررررررد
از امروز به بعد سنوار الگوی من است در زندگی
کربلاوتنهایی وجراحت حضرت اباعبدالله الحسین وخیل دشمن وشهادت باعزت وهیهات منا الذله حضرت رو پیش روی انسان تداعی میکنه.
السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک با مولانا یا صاحب الزمان عجل علی ظهورک
آمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و آلمان و تمام آن کشورهایی که به هرنحو دنبال محو و نابودیش بودند ، اکنون در چشم جهانیان سرشکسته و خار و ذلیل شدند ، چه نابودی و شکستی بالاتر از این ؟