شب آخر من با یزدان بودم و یزدان مرتب به «مهدی» میگفت که من این خانم را دوست دارم و قصد ازدواج با او را دارم. باید مادر بچههای من بشود و خیلی از من تعریف کرد و با این کارها و حرفها باعث تحریک و جنون «مهدی» شد.
کد خبر: ۱۴۵۹۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۳۰