عصرایران ؛ مصطفی داننده - متولدین دهه شصت که نگارنده این مرقومه هم یکی از آنهاست، ویژگیهای عجیب و غریبی دارند که در نسلهای بعد و قبل از آنها نمیشود مثل آن را پیدا کرد. یکی از این ویژگیها این است که متولدین این دهه، دوست ندارند که بپذیرند بزرگ شدهاند.
بزرگترین متولد دهه شصت یعنی کسی که در سال 60 به دنیا آمده است الان 43 سال دارد و کوچکترین متولد این دهه که در سال 69 به دنیا آمده 34 سال دارد.
متولدین دهههای قبل از شصت وقتی در این سنها بودند یک خانواده را اداره میکردند و شبیه مردان جاافتادهای بودند که سالها تجربه دارند. به طور مثال قیافه مرحوم حسن جوهرچی در سریال «در پناه تو» را به یاد بیاورید. یک جوان دانشجو که قشنگ شبیه مردان جاافتاده بود.
دهه شصتیها در برابر این بزرگ شدن مقاومت میکنند و اگر میان آنها باشید میبینید که هنوز در این سن و سال دوست دارند، بازی کنند، شوخی کنند و به اصطلاح ادای جوانان 20 یا نهایتا 25 ساله را در بیاورند.
شوخیهایی که 20 سال پیش شما از یک مرد یا زن 34 ساله و یا 43 ساله شاهد نبودید. مثلا در یک مهمانی آنها جدی مینشستند و حرفهای جدی میزدند و به فرزندان خود میگفتند این کار را بکن یا نکن. همان کارها را بعضی وقتها همین الان در برخی مهمانیها انجام میدهیم که فرزندانمان با خود فکر میکنند که چه پدر یا مادر سرخوشی دارند.
ما دهه شصتیها وقتی از یکی از خودمان پستی را قبول میکند و یا در انتخاباتی برنده میشود، با تعجب به همدیگر نگاه میکنیم که مگر میشود ما هم در این کشور مسئول شویم، ما که هنوز بزرگ نشدهایم.
شاید این ویژگی به خاطر این است که ما وقت کافی برای جوانی کردن نداشتهایم. ما همیشه از کودکی با محدودیت بزرگ شدهایم. رفتیم مهمانی دست به میوههای نزنید. وقتی مهمانها رفتند اگر شیرینی ماند، آن وقت شما هم شیرینی بخورید. تو جمع بلند نخندید. نرید تو حیاط با بچهها بازی کنید و لباسهای عیدتان را کثیف کنید.
در جوانیها که مدام در صف بودیم. صف کنکور، صف کار، صف سربازی و ... شاید جوانترهای امروزی باور نکنند اما ما برای کنکور دفترچه فیزیکی پر میکردیم و صف میایستادیم تا از طریق اداره پست، آن را پست کنیم.
ما در این سن و سال با همه مشکلاتی که داریم، هنوز هم میتوانیم برای جام رمضان تیم بدهیم و فارغ از دنیا، فوتبال بازی کنیم. در جمعهای متولدین دهه شصت، مدام حرف از خاطرات است. مدام حرف از محدودیتهاست.
همه اینها باعث شده است تا ما دهه شصتیها در برابر بزرگ شدن مقاومت کنیم. هیچ نسلی مثل ما، پیگیر دیدن کارتون یا همان انیمیشن نیست. هیچ نسلی مثل ما نمیتوانددر 40 سالگی با یک کنسول بازی و یک فوتبال شب را به صبح برساند.
خیلی دوست دارم و ببینم که 50 و 60 سالگی ما چگونه است. یا در آن زمان هم همچنان به دنبال جوانی کردن هستیم یا نه؟ که فکر می کنم هستیم و آن زمان هم شبیه میان سالها و پیرمردان نخواهیم بود.
ما متفاوت هستیم و این تفاوت هم به خاطر سختیهایی است که کشیدهایم. ما تا آخر عمر هم دوست نداریم قبول کنیم که بزرگ شدهایم.
سال نو مبارک و پر از تبسم های نوستالژیک
امیدم کودک درون تمامی بانوان و آقایان سرزمینم در هر سن و سالی همینطور بازیگوش و شاد بماند
دهه شصت ، دهه خاصی در تاریخ سرزمین ماست ، روزگار جنگ و بمب و مشقات اجتماعی و کوپن و.... و نسلی که تا چشم باز کرد ، کودکی نکرده ، جوان شده بود و چه ها که بر دوره گذشت
روز و روزگار بیشتر بکام تون بشه آن شاالله و شادی و سلامتی و خیر افزون ،???
خب اون منم?
این حرفهای شما دقیقا احساس درونی خیلی از دهه شصتی هاست که به زبان آوردن و بیانش یکمی سخته
من متولد شصتم برادرم بیست سال ازم بزرگتره همیشه انگار اون یه مرد جاافتاده بود و من کودک
هنوز دلم درس خوندن می خواد با اینکه دکترا دارم هی رشته عوض می کنم هنوز دنبال رویاهای کودکی ام
هم استادم هم دانشجو دل نمی کنم از درس خوندن
تو کلاسمون از بچه های دهه هفتادی و هشتادی شیطون ترم همکلاسیام میگن تو نباشی کلاس خوش نمیگذره
" ما دهه شصتیها بزرگ نمیشویم؛ یعنی دوست نداریم بزرگ شویم!
'ما دهه شصتیها وقتی از یکی از خودمان پستی را قبول میکند و یا در انتخاباتی برنده میشود، با تعجب به همدیگر نگاه میکنیم که مگر میشود ما هم در این کشور مسئول شویم، ما که هنوز بزرگ نشدهایم.'"
موافقم
سال نو مبارک.
چقدر زیبا. به نظرم میشه در مورد دهه شصتی ها ساعت ها صحبت کرد و مطلب نوشت. ممنون از عصر ایران.
حسرت همه چی، من اول فروردین ۴۱ ساله شدم ولی نفهمیدم کی اینقدر بزرگ شدم، یهو چشم باز کردم دیدم جزو میانسال ها شدم، همش استرس بمباران، جنگ، امتحان، کنکور، دنبال کار گشتن
واقعا چی کشیدیم ما. باور کنید توی کهنسالی هم استرس جا گیر آوردن توی خانه سالمندان داریم. حیف شدیم ما
بله واقعا درسته. دقیقا همینه که نوشته شده. بنظرم چون یه دهه شصتی مقاله را نوشته درست حرف دل خودش و همه ی ما را زده
اما در کل با توجه به این که شاید بدون دستکاری غیر عادی به رشته ی تحریر آمده بود مطالب و مفاهیم منتشر شده دارای ارزش و قابل تقدیر هستند
بنابراین، جای گفتن دست مریزاد برای نویسنده محترم را دارد.
تندرست و موافق باشند.
بسیار عالی
فکر میکردم خودم اینجوریم و هر وقت بهم میگفتن مثلاً یکم جدی باش میگفتم خوب من نمیتونم و اینجوریم دیگه دست خودم نیست.هنوز یه سکه مسی پنج تومانی دارم که زمان خودش خیلی بود برای ماها.
یاد باد آن روزگار که بی شیله پیله تر هم بودیم...
بقول مرحوم فتحعلی اویسی الان که نیمه عمر رو رد کردیم دوس داریم از ثانیه ثانیه عمرمون به بهترین شکل استفاده کنیم...
اون موقع از سر ادب به بزرگترها احترام میذاشت اما الان اون احترام رو از کوچکتر ها نمی بینه
چقدر توصیف حال من بود.
صف نفت
صف کوپن قند و شکر و ...
صف شیر یارانه ای (شیشه ای...)
و صف و صف و صف ...
و فیلمهای نوستالژیک سالهای دور از خانه (اوشین), از سرزمین شمالی، و. ... در اواخر دهه ۶۰ و سربداران، دلیران تنگستان، ... در اوایل دهه ۶۰
ولی باور میکنید تمام کارتونا رو میشینم با دختر ۵ سالم میبینم خیلی هم با ذوق میبینم اون خسته میشه پا میشه من تا آخر میبینم??
متن جالبی بود
خیلی لذت بردم و کلی خاطره
سپاس از نویسنده
من یه دهه شصتی ام واقعا حرف دلمو فقط اینجا تونستم پیدا کنم