۰۲ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۱۹۱۱۶
تاریخ انتشار: ۱۶:۲۶ - ۲۸-۰۸-۱۴۰۲
کد ۹۱۹۱۱۶
انتشار: ۱۶:۲۶ - ۲۸-۰۸-۱۴۰۲

«از نُدوشن تا نیشابور» / به مناسبت بازگشت پیکر دکتر اسلامی ندوشن به میهن

«از نُدوشن تا نیشابور» / به مناسبت بازگشت پیکر دکتر اسلامی ندوشن به میهن
جلای وطن نکرده بود. جانش ایران بود و این در آثارش جاری است. رفته بود برای دیدار فرزندان اما بیماری مانع برگشتش شد. پزشکان پرواز طولانی را به صلاح ندانستند. درگیر بستر بیماری ماند تا درگذشت. 

   عصر ایران؛ امید جهانشاهی- جلای وطن نکرده بود. جانش ایران بود و این در آثارش جاری است. رفته بود برای دیدار فرزندان اما بیماری مانع برگشتش شد. پزشکان پرواز طولانی را به صلاح ندانستند. درگیر بستر بیماری ماند تا درگذشت. پیکرش اما امانی در آرامگاهی آرام گرفت تا وقت آن درآید که بازجوید اصل خویش و بازگردد به موطن، به خاک ایران؛ تا عاشق فرهنگ و ادب ایران در جوار عارفان و شاعران باشد، بزرگانی چون عطار و خیام و در شهر تاریخی نیشابور هم آغوش خاک پاک شود.

«از نُدوشن تا نیشابور» / به مناسبت بازگشت پیکر دکتر اسلامی ندوشن به میهن

    دکتر اسلامی ندوشن به نیشابور علاقه خاصی داشت. و مگر می شود همه عمر عاشقانه در فرهنگ و ادب ایران بکوشی و بنویسی و با شهری که از نمادهای تاریخی و فرهنگی تمدن ایرانی است، بیگانه باشی.

  کتاب صفیر سیمرغ دکتر اسلامی ندوشن در سفرنامه‌نویسی، اثری است هم درس‌آموز و هم به نثر ستودنی؛ مثل کتاب روزها که از آثار تحسین شده ایشان در زیبایی و روانی نثر است. در پیشکش‌نامه صفیر سیمرغ، آنرا به ایران تقدیم می‌دارد: «به‌ ايران‌، با كويرها و كوهسارها و خرابه‌‌هايش. جهان‌ بگشتم‌ و آفاق‌ سربه سر ديدم،‌ به‌ جان‌ تو اگر از تو عزيزتر ديدم.»

   سفرنامه نیشابور در این اثر به روشنی رابطه خاصی که با این شهر «پرشکوه و نازنین و پرخاطره» دارد را نشان می دهد:

« تا چشم کار می‌کند خاک است که جا به جا بیشه‌ها پوشش سبزی روی آن کشیده است. خود خاک در حدی زیبا و نوازش‌دهنده است که آدمی می‌تواند بگوید که اگر این مقدار سبزی هم نبود، آدم هوس می‌کرد که این خاک بی‌فرش و سرشار را در آغوش گیرد. فردای آن روز که صبح نزدیک شد به خیابان بین خیام و عطار رفتم تا دمیدن آفتاب را تماشا کنم ...

کمتر شهری را در سراسر ایران می توان یافت که به اندازه نیشابور عبرت انگیز و پرخاطره و بارور باشد. شهر پرشکوه و نازنینی که روزگار مانند پهلوانان تراژدی، بزرگترین عزت ها و بزرگترین خواری ها را بر او آزموده است ... 
 
نیشابور واقعی را در خارج شهر کنونی باید جست. من در آنجا ساعت ها یله شدم. مانند کسی که بیرون از دنیای موجود در میان خاطره ها راه می رود. حالت کسی را داشتم که از هوا مست شده است و سبکی و منگی خاصی در خود احساس می کند. چون بر خاک و سبزه پای می نهادم گفتی حرکتی در آنها بود و ناله ای از آنها بر می خواست. گفتی روحی گنگ و فسرده و دردمند در زیر آنها پنهان مانده بود. احساسی وصف ناپذیر بود ...

 خیام که نامدارترین سراینده‌ بی‌اعتباری دنیاست، گویی تقدیر خواسته است که نیشابور تجسمی از شعرهای او باشد، گویی شهری با آن همه زیبایی و غنا به ویرانه ای پهناور تبدیل شده است تا در تایید آنچه او گفته بود، بینه ای قرار گیرد ...»

   نیشابور قبل از اسلام هم جایگاهی برجسته و ویژه داشت. در دوره ساسانیان، یکی از مراکز اصلی ضرب سکه بود و آتشکده آذربرزین مهر، یکی از سه آتشکده بزرگ و مهم زردشتیان مربوط به این شهر است. پس از اسلام، با شکوفایی و رونق صنایع مختلف از جمله نساجی، نیشابور هم بسیار توسعه یافت.

   صنایع مختلفی از آهنگری و فلزکاری تا شیشه گری و نساجی وجود داشته است و در این میان سفالگری در اوج بوده است و جایگاهی ویژه داشته است. هر صنعتی در دوره ای برجسته می شده است برای مثال در دوره سلجوقیان در نساجی به اوج می رسد. اما همیشه سفالگری جایگاهی ویژه داشته است. علاوه بر صنعت، نیشابور از لحاظ کشاورزی نیز دشتی خوش آب و هوا و حاصلخیزی دارد. این شهر از مراکز تجاری عمده در طول تاریخ و محل عبور کاروان های تجار شرق و غرب بوده است.

    کانون تجارت بودن نیشابور باعث شکوه و تنوع فرهنگی هم شده بود و از این رو مدارس و خانقاه های متعدد و مساجد باشکوه و حتی کلیساهای متعدد داشته است. این برخورداری و تنعم نشان از نظامی دیوانی و مسبوق به سابقه تمدنی در این کلان شهر قدیمی دارد که به حق از یادگارهای نمادین تمدن ایرانی نام گرفته است. هم از این رو، نام نیشابور به نوعی یاداور وقار و تمدن ایرانی هم است.

    در آثار ادبی و تاریخی متعددی می توان از آن سراغ گرفت و در این میان نمی توان از تاریخ بیهقی یاد نکرد و آن ماجرای مشهور بردار کردن حسنک که امید می‌برد «مرا دعای نیشابوریان بسازد» و نساخت و هنگامه بردار کردن «همه زار زار می‌گریستند خاصه نیشابوریان»

  در همین کتاب صفیر سیمرغ آرزو می‌کند که «چه خوب بود دانشگاهی برای مطالعه در فرهنگ و تمدن و تاریخ و هنر ایران، در این جا ایجاد می‌گردید؛ با توجه به این امر که در خراسان از لحاظ فرهنگ و تمدن و تاریخ، بارورترین سرزمین ایران بوده است، و نیشابور، طی قرن‌ها مهم‌ترین مرکز فرهنگی این سرزمین به شمار می‌رفته، و نیز با توجه به این امر که نیشابور، موقعیت جغرافیایی و طبیعی ممتازی دارد، ایجاد چنین مؤسسه‌ای در آن از هر شهر دیگر مناسب‌تر است.
 
  گذشته از گشادگی افق و خوشی هوا، خلوت نیشابور بهترین فرصت را به معلم و دانشجو و محقق می‌دهد، تا دور از هیاهو و زرق و برق شهرهای بزرگ، به تحقیق و تحصیل و تفکر و تأمل پردازند.»  
 
امیدوارم خانواده، دوستان و اصحاب فرهنگ و تاریخ، این خواست استاد را هم به جد پیگیری کنند و مرکزی برای پژوهش در فرهنگ و تاریخ و تمدن ایران در نیشابور دائر شود. روانش شاد. 

ارسال به دوستان