۰۴ فروردين ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۴ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۲:۳۰
کد خبر ۸۹۴۹۲۳
تاریخ انتشار: ۰۸:۰۰ - ۲۴-۰۴-۱۴۰۲
کد ۸۹۴۹۲۳
انتشار: ۰۸:۰۰ - ۲۴-۰۴-۱۴۰۲

با سعدی در گلستان؛ حکایت سوم: ملک اقلیمی بگیرد پادشاه/ همچنان در بند اقلیمی دگر (+صدای)

عصر ایران؛ ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوبروی، باری پدر به کراهت و استحقار در او نظر می‌کرد، پسر به فراست و استبصار به جای آورد و گفت: ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند. نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر.

شعر را این‌جا با خوانش مهرداد خدیر بشنوید

Video Player is loading.
Current Time 0:00
/
Duration 0:00
Loaded: 0%
0:00
Progress: 0%
Stream Type LIVE
Remaining Time -0:00
 
1x
 

الشاةُ نَظیفَةٌ وَ الفیلُ جیفَةٌ.

 

اقلُّ جِبالِ الارضِ طورٌ و اِنّهُ

لاَعظَمُ عندَ اللهِ قدراً وَ منزلا

 

آن شنیدی که لاغری دانا

گفت باری به ابلهی فربه

 

اسب تازی و گر ضعیف بود

همچنان از طویله‌ای خر به

 

پدر بخندید و ارکان دولت بپسندیدند و برادران به جان برنجیدند.

 

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

 

هر پیسه گمان مبر نهالی

باشد که پلنگ خفته باشد

 

شنیدم که ملک را در آن قرب دشمنی صعب روی نمود چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند اول کسی که به میدان در آمد این پسر بود گفت

 

آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من

آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری

 

کانکه جنگ آرد به خون خویش بازی می‌کند

روز میدان و آن که بگریزد به خون لشکری

 

این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت چون پیش پدر آمد زمین خدمت ببوسید و گفت

 

ای که شخص منت حقیر نمود

تا درشتی هنر نپنداری

 

اسب لاغر میان به کار آید

روز میدان نه گاو پرواری

 

آورده‌اند که سپاه دشمن بسیار بود و اینان اندک جماعتی آهنگ گریز کردند پسر نعره زد و گفت ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید سواران را بگفتن او تهور زیادت گشت و به یک بار حمله آوردند شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد.

 

برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند خواهر از غرفه بدید دریچه بر هم زد پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت محالست که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند

 

کس نیاید به زیر سایه بوم

ور همای از جهان شود معدوم

 

پدر را از این حال آگهی دادند برادرانش را بخواند و گوشمالی به واجب بداد پس هر یکی را از اطراف بلاد حصه معین کرد تا فتنه بنشست و نزاع برخاست که ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.

 

نیم نانی گر خورد مرد خدا

بذل درویشان کند نیمی دگر

 

ملک اقلیمی بگیرد پادشاه

همچنان در بند اقلیمی دگر

برچسب ها: سعدی ، حکایت
ارسال به دوستان
بلیط هواپیما فلای تودی
آیا شما هم «برآمدگی داروین» دارید؟ این اثر باقی‌مانده از تکامل شاید زمانی برای شنیدن بهتر مفید بوده باشد! شهادت یکی از رهبران حماس در حمله اسرائیل نماد پزشکی در ایران باستان !(+عکس) ترتیل جزء بیست و سوم قرآن کریم با صدای استاد محمد صدیق منشاوی (صوتی) بازداشت 7 نفر در کردستان / اتهام : فعالیت تبلیغی علیه نظام در پوشش جشن‌های نوروزی از طرز تهیه پودر کاری و خواص آن چه می دانید؟! سریع‌ترین جاسوس جهان؛ تصاویری از ساخت اس آر-71 "پرنده سیاه" اینتگرا تایپ آر: نماد اصالت و عملکرد در دنیای خودروهای ژاپنی (+عکس) ویلای "کند-کاو" ؛ زیبایی های رتبه اول گروه مسکونی تک‌ واحدی جایزه معمار (+عکس) ظرافت سبز و قهوه‌ای در آفرینش یک حشره(عکس) وزیر دفاع آمریکا: ترامپ مذاکره با ایران را ترجیح می دهد مرسدس ضدگلوله پلیس آلمان؛ W126 با مسلسل MP5 در دل درب ها! (عکس) هشدار وزیر ارشاد درباره تحریک گسل‌های قومی و مذهبی در ایران پلیس آذربایجان غربی: بازداشت فردی در حاشیه عزاداری امام علی (ع) تاثیر پویش «نه به تصادف»؛ فصل تازه‌ای در کاهش تلفات جاده‌ای