۰۲ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ دی ۱۴۰۳ - ۲۰:۱۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۹۴۵۹۵
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۷ - ۳۰-۰۳-۱۴۰۲
کد ۸۹۴۵۹۵
انتشار: ۰۸:۳۷ - ۳۰-۰۳-۱۴۰۲

زیدآبادی و نیروی چهارم

زیدآبادی و نیروی چهارم
مطابق این ایده در واقع یک جنبش "نصیحت‌گری ملی" یا "اندرزگویی عمومی" باید شکل بگیرد، بلکه اصول‌گرایان کوتاه بیایند. به این اعتبار، نیروی چهارم دائرمدار "سخن" خواهد بود نه "عمل". و اگر سخن‌گفتن را هم نوعی از عمل بدانیم، عمل نیروی چهارم چیزی نیست جز سخن.

  عصر ایران؛ هومان دوراندیش - احمد زیدآبادی در کانال تلگرامش نوشته است: «تأملات و مشاهدات میدانی من نشان می‌دهد که شمار عظیمی از مردم علاقه‌مند به فعل و فعالیت سیاسی به مراتب مختلف با اصول‌گرایان و براندازان و اصلاح‌طلبان مخالفند و خواهان شکل‌گیری نیروی چهارم در فضای موجود کشورند.»

  آقای زیدآبادی ظهور این نیروی چهارم را به سود کشور دانسته و از علاقه‌مندان به این موضوع خواسته «دربارۀ آن فکر و اظهار نظر کنند.»

  ابتدا باید یادآوری کرد که جناب زیدآبادی در تاریخ ششم خرداد در کانال تلگرامش نوشته بود:

  «در مسیر خانه تا دفتر روزنامه، کم نیستند افرادی که اظهار آشنایی و سپس اظهار نظر و درد‌دل و توصیه و پیشنهاد می‌کنند. اغلب اظهار نظرها از موضعی مأیوسانه و گاه با رویکرد ضد دینی است. آن‌ها بعضا با ایجاد "این‌همانی" بین روحانیون حاکم با بزرگان تاریخ اسلام، تعبیراتی [...] به کار می‌برند که در تاریخ ایران سابقه نداشته است. اینکه این نوع تعابیر .... چه تاثیری بر عواطف من می‌گذارد، وصفش مشکل است. بدبختی این است که تلاش برای نفی "این‌همانی بین آنچه در گذشته اتفاق افتاده و آنچه اکنون جریان دارد، معمولا بی‌اثر است و با واکنش خشمگینانه‌تر روبرو می‌شود. در مواجهه با این رخدادها، در دلم می‌گویم؛ چطور می‌توان یک سرمایۀ هزار ساله از عهد شیخ طوسی تا مرحوم بروجردی را فقط در چند دهه به این راحتی به باد داد...»

  اگر واقعا روحانیون حاکم یک سرمایۀ هزار ساله را به باد داده‌اند، چطور ممکن است شمار عظیمی از مردم با براندازان مخالف‌ باشند؟ حکومت روحانیون محصول همان سرمایۀ هزار ساله است. یعنی مردمی که دیگر دین را قبول ندارند، مخالف کسانی هستند که در پی حذف حکومت دینی‌اند؟! به هر حال یا تحلیل جناب زیدآبادی دربارۀ به باد رفتن سرمایۀ هزار ساله درست نیست، یا مشاهدات میدانی‌ ایشان فاقد دقت است.

  اما از این نکته که بگذریم، باید گفت نیروی چهارمی پدید نخواهد آمد. چون در برابر "وضع موجود" منطقا دو موضع می‌توان اتخاذ کرد: موافقت یا مخالفت.

  موافقان وضع موجود، محافظه‌کارند. مخالفان وضع موجود نیز، بسته به روش مخالفت‌شان، اصلاح‌طلب یا انقلابی‌اند. اصلاح‌طلبان و انقلابیون هر دو در پی تغییر وضع موجودند، اما گروه اول (اصلاح‌طلبان) معتقدند "وضع موجود" اصلاح‌پذیر است و باید تدریجا و مسالمت‌آمیز جایش را به "وضع مطلوب" بدهد.

   گروه دوم (انقلابیون) وضع موجود را اصلاح‌ناپذیر می‌داند و در پی نابودی دفعی و ناگهانی آن است. اما چرا دفعی و ناگهانی؟ برای پرهیز از آنچه کار بیهوده و اتلاف وقت ملت می دانند. انقلابیون ضمنا معتقدند که تغییر و نابودی وضع موجود با مقاومت مدافعان آن مواجه می‌شود؛ بنابراین قائل به امکان تغییر مسالمت‌آمیز نیستند.

  اگرچه انقلابیون معمولا رویاپردازند، اما از حیث پذیرش این واقعیت که موافقان وضع موجود برای حفظ آن تلاش خواهند کرد (چراکه منافعشان در گرو بقای وضع موجود است)، رئالیست‌اند. نمی‌توان از یک نیروی اجتماعی یا سیاسیِ قدرتمند که مشی غیردموکراتیکی هم دارد، انتظار داشت بدون مقاومت دست از منافعش بشوید و داشته‌هایش را، به صرف مطالبۀ دیگران، با آن‌ها قسمت کند.

  اگر قرار بود چنین نیرویی به چنین مطالبه‌ای تن دهد، اساسا وضع موجود "نامطلوب" نمی‌شد که کسی به فکر از بین بردن تدریجی یا ناگهانی آن بیفتد.

به هر حال موضع "نیروی چهارم"، منطقا یا موافقت با وضع موجود است یا مخالفت با آن. در صورت موافقت، نیروی چهارم به نیرویی محافظه‌کار بدل می‌شود و در کنار اصول گرایان قرار می‌گیرد. اما در صورت مخالفت، نیروی چهارم بسته به اینکه چگونه می‌خواهد وضع موجود را به وضع مطلوب بدل کند، تدریجا و غالبا بی‌خشونت و یا دفعتا و غالبا باخشونت، از حیث روش تحول‌خواهی، اصلاح‌طلب یا انقلابی خواهد شد.

نکتۀ دیگر، معنا و دلالتِ عبارتِ "وضع موجود" است. وضع موجود قاعدتا در اشاره به دو چیز به کار می‌رود: 1- سیاست‌های موجود 2- نظام سیاسی موجود.

 در ایران امروز، اصول‌گرایان هم معتقدند وضع موجود نامطلوب است. اما منظور آن‌ها این است که شرایط اقتصادی و فرهنگی نامطلوب است و این وضع را عمدتا ناشی از سیاست‌های اتخاذشده از سوی نهادهای انتخابی در 34 سال اخیر می‌دانند.

مثلا آن‌ها علت وخامت شرایط اقتصادی را عملکرد دولت روحانی می‌دانند. نامطلوب بودن شرایط فرهنگی جامعه را نیز ناشی از رشد غرب‌گرایی در میان مردم می‌دانند و این غرب‌گرایی را هم محصول سیاست‌‌های دولت‌های هاشمی و خاتمی و روحانی می‌دانند. بنابراین اصول‌گرایان یا راستگرایان، خودشان را محافظه‌کار نمی‌دانند چون در 34 سال اخیر غالبا منتقد وضع موجود بوده‌اند.

  اما اگر "وضع موجود" دلالت داشته باشد بر نظام سیاسی موجود، در این صورت اصول‌گرایان مدافع وضع موجودند و محافظه‌کار محسوب می‌شوند. تکلیف براندازان هم که روشن است: آن‌ها با دفاع از روش‌های انقلابی، خواهان "سرنگونی" نظام سیاسی موجودند.

 اصلاح‌طلبان نیز به دو گروه تقسیم می‌شوند: گروه اول صرفا در پی تغییر سیاست‌های موجود است، گروه دوم در پی تغییر یا "دگرگونی" نظام سیاسی موجود است (اصلاحات ساختاری). گروه دوم از جمهوری اسلامیِ بدون ولایت فقیه و مجلس خبرگان و شورای نگهبان دفاع می‌کند.

بنابراین اصلاح‌طلبان هم در قبال مسئلۀ "بقای جمهوری اسلامی" به دو گروه محافظه‌کار و غیرمحافظه‌کار تقسیم می‌شوند. گروه اول (به رهبری محمد خاتمی) تحت هر شرایطی مدافع بقای جمهوری اسلامی‌ است. این گروه، اکثریت جناح اصلاح‌طلب را تشکیل می‌دهد.

اما گروه دوم، که در واقع لایه‌ای است متشکل از چهره‌هایی پراکنده اما موثر، نظرا آمادگی عبور از جمهوری اسلامی را دارد ولی به دو شرط از این "گذار" دفاع می‌کنند: اول اینکه مسالمت‌آمیز باشد، دوم اینکه با کنش‌گری و تحت رهبریِ خودشان رقم بخورد. این گروه خودش را در هدف "انقلابی" و در روش "اصلاح‌طلب" می‌داند.

 البته انحصارطلبی را هم باید جزو ویژگی‌های این گروه دوم دانست؛ زیرا این گروه در صورتی از تحقق هدف انقلابی‌اش دفاع می‌کند که خودش در کار تحقق آن هدف باشد. اگر گروه دیگری، ولو با روش مسالمت‌آمیز در پی تحقق آن هدف باشد، این دسته از اصلاح‌طلبان در کنار دستۀ اول اصلاح‌طلبان می‌ایستند.

 دکتر بشیریه در کتاب "دیباچه‌ای بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران" به این نکته اشاره کرده است که پاره‌ای از اهداف اصلاح‌طلبان در چارچوب جمهوری اسلامی قابل تحقق نیست. اصلاح‌طلبانی که در پی تحقق چنین اهدافی‌اند، همان رادیکال‌هایی هستند که خودشان را در هدف "انقلابی" و در روش "اصلاح‌طلب" می‌دانند. اکثر اصلاح‌طلبانی که طی دو دهۀ اخیر از کشور خارج شده‌اند و نیز چهره‌هایی مثل مصطفی تاج‌زاده و سعید حجاریان و علیرضا علوی‌تبار از این قبیل‌اند.

نیروی چهارمی که احمد زیدآبادی در پی آن است، هر موضعی که در قبال وضع موجود داشته باشد، از تقسیم‌بندی‌های فوق خارج نخواهد بود. چه وضع موجود را "سیاست‌های موجود" بدانیم، چه آن را "نظام سیاسی موجود" بدانیم.

  وانگهی، نوشته‌های احمد زیدآبادی کاملا دلالت دارند بر اینکه او مدافع بقای "نظام سیاسی موجود" است. از این حیث او در کنار خاتمی و اکثریت اصلاح‌طلبان قرار می‌گیرد. اما وضع سیاسی مطلوب زیدآبادی، قطعا فراتر از این است.

  بنابراین او در شرایط ایده‌آل می‌تواند مثل تاج‌زاده مدافع "جمهوری اسلامیِ روحانیت‌زدایی‌شده" باشد. اما در این صورت هم زیدآبادی همچنان در کنار اصلاح‌طلبان رادیکال قرار دارد. یعنی در هدف انقلابی است و در روش اصلاح‌طلب.

  زیدآبادی قطعا انقلابی به معنای برانداز نیست. محافظه‌کار به معنایی که دربارۀ اصول‌گرایان صدق می‌کند هم نیست. یعنی او مدافع بخش عمدۀ "سیاست‌های موجود"، که برآمده از نهادهای انتصابی‌اند، نیست. مشکلات اصلی کشور را هم ناشی از سیاست‌های غربگرایانۀ نهادهای انتخابی طی 34 سال اخیر نمی‌داند.

  او اتفاقا با این سیاست‌ها به نحو اصولی موافق است، ولی می‌گوید جناح راست یا اصول‌گرا باید چنین سیاست‌هایی را اتخاذ یا اجرا کند. او حضور اصلاح‌طلبان در عرصۀ سیاست رسمی را مزاحم اتخاذ و اجرای چنین سیاست‌هایی از سوی اصول‌گرایان می‌داند.

 چنان‌که گفتیم، زیدآبادی در شرایط ایده‌آل مدافع اهدافی است که اصلاح‌طلبان رادیکال از آن دفاع می‌کنند. تحقق این اهداف معنایی ندارد جز تغییر ساختار جمهوری اسلامی. در شرایط فعلی اما، زیدآبادی مدافع اهدافی است که اصلاح‌طلبان محافظه‌کار از آن دفاع می‌کنند تحقق این اهداف یعنی تغییر سیاست‌های جمهوری اسلامی.

  اما تفاوت زیدآبادی و هر دو لایۀ مذکور جناح اصلاح‌طلب در این است که زیدآبادی مادام که سیاست‌ها و رویه‌های جمهوری اسلامی تغییر نکرده، فعالیت سیاسی با هدف کسب قدرت اجرایی یا تقنینی از سوی غیراصول‌گرایان را عملی بیهوده و حتی مضر می‌داند و نصیحة‌الملوک‌نویسی و نقد و گفت‌وگو را تنها راه‌های مفید برای اصلاح وضع کشور قلمداد می‌کند.

  به هر حال هر طور که حساب کنیم، معلوم نیست که نیروی چهارم مد نظر جناب زیدآبادی قرار است چه موضعی در قبال "سیاست‌های موجود" یا "نظام سیاسی موجود" اتخاذ کند که نه محافظه‌کار باشد نه اصلاح‌طلب نه انقلابی.

 نیروی چهارم اگر هم‌سو با احمد زیدآبادی باشد، یک نیروی "اصلاح‌طلب محافظه‌کار" خواهد بود. یعنی می‌گوید "سیاست‌های نظام" تغییر کند اما "نظام سیاسی" تغییر نکند. تنها وجه تمایز این نیرو این است که تغییرطلبی و اصلاح‌طلبی‌اش صرفا از طریق نقد و نصیحتِ اصولگرایان پیگیری خواهد شد. یعنی در قیاس با اصلاح‌طلبان، "عیار مسالمت" در روش سیاسی‌اش بالاتر است.  

  در واقع یک جنبش "نصیحت‌گریِ ملی" یا "اندرزگوییِ عمومی" باید شکل بگیرد، بلکه اصول‌گرایان کوتاه بیایند و کشور را از لبۀ پرتگاه عقب بکشند. به این اعتبار، نیروی چهارم دائرمدار "سخن" خواهد بود نه "عمل". و اگر سخن‌گفتن را هم نوعی از عمل بدانیم، عمل نیروی چهارم چیزی نیست جز سخن.

 بنابراین آن "شمار عظیم مردم علاقه‌مند به فعل و فعالیت سیاسی"، تا اطلاع ثانوی، یعنی تا تغییر سیاست‌ها و رویه‌های رایج در نظام جمهوری اسلامی، باید صرفا به نقد و نصیحت اصول‌گرایان و "روحانیون حاکم" اکتفا کنند و صرف استفاده از کلام و کلمه را مصداق فعل و فعالیت سیاسی بدانند.

  و اگر فعالیت سیاسی یا همان نصایح سیاسی نیروی چهارم (یعنی "مردم مخالف با اصولگرایان و براندازان و اصلاح‌طلبان") موثر افتد، این نیرو ممکن است همان هدف اصلاح‌طلبان رادیکال را دنبال کند. یعنی تغییر ساختار نظام سیاسی. ولی معلوم نیست که این هدف هم صرفا با تکیه بر نقد و نصیحت پی‌گیری خواهد شد یا با تکیه بر کنش‌گری سیاسی کلاسیک و متعارف.  

ارسال به دوستان