عتیق رحیمی نویسنده و کارگردان افغانستانی که امسال یکی از داوران جشنواره کن است در گفتوگویی درباره منبع الهام خود در ادبیات و سینما و تفاوتهای سینما و ادبیات میگوید.
به گزارش ایسنا، زندگی عتیق رحیمی که در یک خانواده ثروتمند و صلحطلب افغانستانی متولد شد، در سن ۱۱ سالگی پس از کودتای دولتی در این کشور و دستگیری پدرش تغییر کرد. از آن زمان، عتیق رحیمی بهطور پیوسته مفاهیمی چون بیعدالتی، سانسور و ممنوعیت را در آثارش چه در نویسندگی و چه پرده سینما زیر سوال برده است. او که امسال یکی از اعضای هیات داوران بخش مسابقه اصلی هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن است، در گفتوگویی در مورد روند خلاقیت خود صحبت میکند.
به سادگی میتوان گفت زندگی، این یک منبع الهام است. من معتقدم که برای یک رمان، همیشه یک ارتباط با زندگی وجود دارد، اما نه زندگی در حال حاضر. بلکه این شامل چیزی است که من تجربه کردهام، دیدهام، تصور کردهام و شاید هم خواب دیدهام. سپس، من به زمان نیاز دارم تا آن را روی کاغذ بیاورم. سینما متفاوت است و حتی زمان بیشتری میبرد. آنچه ما در آن قرار میدهیم زندگی، اتفاقات، خوشبختی، بدبختی و ... است. در ذهنم منتظر لحظهای هستم که چیزهای مادی، غیرمادی شوند، آنوقت است که خلق آغاز میشود. امروز که من با شما صحبت میکنم، نمیتوانم بلافاصله درباره آن بنویسم زیرا شما در مقابل من هستید. این مکالمه باید وارد ذهن من شود، تا حدودی غیرمادی شود، مانند چیزی که دیگر وجود ندارد.
وقتی مینویسم، چند تار موی باقیمانده خود را هم میکنم. در حالی که در سینما، اینگونه نیست و شرایط سادهتر است، چون در اطراف من، یک تیم کامل وجود دارد که من تردیدها، عصبانیتها، شادی و خوشحالیهای خود را در صحنه فیلمبرداری با آنها به اشتراک میگذارم. شما آنجا روی صندلی کارگردان خود هستید و دستور میدهید، فریاد میزنید، ضربه میزنید و غیره. در سینما، منیت تا حدودی بر همه چیز فائق میشود.
بله، زیرا حتی در نوشتن، بازیگران را تصور میکنیم، حتی اگر در نهایت آنها نباشند. وقتی مینویسیم، تصاویری در سرمان داریم، فیلمبردار، صدا، موسیقی و همه اینها. ما تنها نیستیم. البته برای نوشتن خود را منزوی میکنم. من نمیتوانم تردیدم را در مورد یک کلمه با کسی در میان بگذارم. گاهی برای نوشتن یک جمله دو یا سه روز تلاش میکنم.
من همیشه مینویسم. فکر میکنم حتی وقتی اینجا صحبت میکنم، بخشی از من است که مینویسد... وقتی از ژان کلود کاریر، استاد، دوست و پدر معنویام میپرسیدم که چگونه توانسته روی پروژههای زیادی کار کند، همیشه میگفت: "من کارگرانی نامرئی دارم." او این کارگران نامرئی را به عنوان ارث به من واگذار کرد.
ما نمیتوانیم در مورد سینمای افغانستان صحبت کنیم، زیرا فرصت ایجاد هویت سینمایی را نداشتهایم. برای فیلمبرداری فیلم من «زمین و خاکستر» در سال ۲۰۰۳، ساخت این فیلم به خوبی پیش رفت، زیرا کشور برای اولین بار از وحشت طالبان بیرون آمده بود. نوعی انرژی وجود داشت، بازگشت به زندگی. سپس برای فیلم «سنگ صبور» در سال ۲۰۱۳، این شانس را نداشتم و فیلم را در کازابلانکا فیلمبرداری کردم، اما برای صحنههای بیرونی، میخواستم در افغانستان فیلمبرداری کنم، زیرا کوههای کابل را در هیچ جای دیگری نمیتوانید پیدا کنید. من با یک تیم خیلی کوچک رفتم و به همه گفتم که درحال ساخت مستند هستم، با این حال من را تهدید کردند. فیلم بعدیام را در رواندا فیلمبرداری کردم، در جستوجوی چیزی که مرا آزار میدهد، که به فاجعه جنگ و مکانیسم نفرت میپردازد. عشق ادبیات خودش را دارد، اما کتابهای کمی درباره نفرت و تولد آن وجود دارد.
وقتی در فرانسه بودم برادر بزرگم را در جنگ از دست دادم. من نمیتوانستم عزاداری کنم و این عزا مرا آزار میدهد. اما اکنون، میخواهم در نهایت از آن گذر کنم و داستان دیگری بگویم.
پوچ بودن انسانها، چه چیز جالبتر از این است؟ چه در عشق، حتی در جنگ، در رویدادهای اجتماعی و غیره. این موضوعی است که عمیقاً من را تحت تأثیر قرار میدهد.
بله حتما. در واقع، روز اول به او گفتم: «از تو بدم میآید.» پرسید: چرا؟ چون من دو سال بود که با یکی از دوستانم فیلمی مینوشتم که همان مضامین فیلم «فورس ماژور» را در بر میگرفت. و باید از نو شروع کنیم!
عتیق رحیمی نویسنده و کارگردان فارسیزبان افغانستانی-فرانسوی است که در سال ۲۰۰۸ جایزه معتبر ادبی گنکور فرانسه را برای رمان «سنگ صبور» دریافت کرد. همچنین اقتباس سینمایی از رمان «سنگ صبور» ساخته این چهره افغانستانی به عنوان نماینده افغانستان در جوایز اسکار ۲۰۱۳ معرفی شده بود. عتیق رحیمی در سال ۲۰۰۴ اولین فیلم خود را براساس رمان «خاک و خاکستر» کارگردانی کرد که در جشنواره کن جایزه بخش «نوعی نگاه» را کسب کرد.
او در هفتادمین جشنواره فیلم برلین در سال ۲۰۲۰ برای فیلم «بانوی رود نیل» جایزه خرس بلورین بهترین فیلم بخش نسل را دریافت کرد.
«هزارخانه خواب و هراس»، «بازگشت تصوری»، «لعنت به داستایوفسکی» و «سقاها» از جمله دیگر آثار داستانی عتیق رحیمی هستند.