عصر ایران؛ اهورا جهانیان - در خبرها آمده است که پاری سن ژرمن پس از ناامیدی از تمدید قرارداد با مسی، خرید هری کین را در دستور کار قرار داده است. چنین خبری به خوبی نشان میدهد چرا پاری سن ژرمن علیرغم پول کلانی که خرج میکند، در فوتبال اروپا به جای درخوری نمیرسد.
مدیران پاری سن ژرمن تصور میکنند خریدهای نجومی و قطار کردن کلی ستاره در تیمشان، کوتاهترین راه به سوی موفقیت است. در حالی که طی چند سال اخیر دقیقا چنین سیاستی داشتهاند و نتیجهای هم نگرفتهاند.
تیم خوب، لزوما ستارهسرا نیست. حضور یک ستاره در تیم، باید مفید باشد. البته غرض فایدۀ فوتبالی است. یعنی فایده در میدان مسابقه. وگرنه میتوان هری کین را خرید و پیراهنش را به شکلی انبوه فروخت و پول کلانی هم به جیب زد.
اما اگر قرار است خرید یک ستاره یا بازیکن بزرگ فایدۀ مهم و مدتداری در میدان مسابقه داشته باشد، یعنی حضور آن بازیکن تفاوتی معنادار در تیم ایجاد کند، باید ملاحظاتی غیر از ترکاندن یک بمب خبری یا فخرفروشی نیز در میان باشد.
حضور لیونل مسی در پاری سن ژرمن تفاوت معناداری در بازی این تیم ایجاد نکرده. یعنی این تیم بعد از مسی بهتر از قبل مسی نشده. چرا؟ جدا از اینکه مسی انگیزۀ چندانی برای گلکاشتن با پاری سن ژرمن نداشت، غالبا دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند.
بازیکن محوری پاری سن ژرمن کیلیان امباپه بود و این تیم نمیتوانست در ترکیب و بخصوص در خط حمله دو بازیکن محوری داشته باشد. تا قبل از مسی، محور بازی پاری سن ژرمن، امباپه بود. وقتی که مسی آمد، معلوم نبود چه کسی محور بازی این تیم است.
در دهۀ 1950 دو بازیکن آمریکای جنوبی، ژنرالهای بزرگی در تیمهای خودشان بودند: دی استفانوی آرژانتینی و دیدیِ برزیلی. دی استفانو ژنرال رئال مادرید بود و این تیم را چند بار به مقام قهرمانی اروپا رسانده بود. دیدی هم در فلومیننزه و بوتافوگو و مهمتر از این دو، در تیم ملی برزیل ژنرال و بازیساز بزرگی بود.
دیاستفانو
پس از درخشش برزیل در جام جهانی 1958، رئال مادرید به فکر خرید دیدی افتاد و سرانجام یکسال از جام جهانی، موفق شد این هافبک برجسته را، که نقشی اساسی در قهرمانی برزیل در جام جهانی ایفا کرده بود، از بوتافوگو بخرد.
دیدی
اما دیدی نتوانست در مادرید همان بازیکن همیشگی باشد؛ چراکه او باید بازیکن محوری تیم میبود و به عنوان ژنرال و بازیساز، به بازی رئال مادرید سر و شکل میداد، ولی چنین نقشی در رئال مادرید بر عهدۀ دیاستفانو بود.
در نتیجه دیدی فقط یکسال در مادرید ماند و پس از سپری کردن یک فصل کمفروغ (با 19 بازی و 6 گل)، دوباره به بوتافوگو در برزیل بازگشت.
از این دست مثالها در تاریخ فوتبال فراوان است. مثلا میلان با نقش محوری مارکو فان باستن، تیم بسیار موفقی بود و نیازی به یک فوروارد تمامکنندۀ دیگر نداشت. اما درخشش ژان پیر پاپن در مارسی در اوایل دهۀ 1990 و کسب توپ طلا توسط پاپن در 1991 میلان را وسوسه کرد برای خرید پاپن.
ژان پیر پاپن
پس از اتمام مسابقات یورو 92، پاپن از مارسی به میلان آمد و دو سال کمفروغ را در میلان سپری کرد. 40 بازی و 18 گل. در حالی که پاپن از حیث چارچوبشناسی و هدر ندادن حتی کوچکترین فرصت گل، از فان باستن هم بهتر بود. او از این حیث، احتمالا بهترین مهاجم 40 سال اخیر فوتبال جهان بوده. کافی است بازیهای مارسی و تیم ملی فرانسه در سالهای 1989 تا 1992 دوباره نگاه کنیم تا این مدعای ظاهرا ثقیل را تایید کنیم.
هر چه بود، پاپن در میلان آنی نبود که باید میبود؛ چراکه او نباید در کنار فان باستن بازی میکرد. بعدها باجو نیز با پیوستن به میلان مرتکب اشتباه پاپن شد. یعنی در تیمی قرار گرفت که نمیتوانست بازیکن محوری آن تیم باشد؛ در حالی که درخشش دائمی او در یوونتوس در گرو نقش محوریاش در یووه بود.
پاپن و فان باستن
اگرچه رئال مادرید کهکشانیها در آغاز این قرن مثال نقضی در این زمینه است، یعنی زیدان و فیگو در خط میانی و رونالدو و رائول در خط حمله توانستند به خوبی در کنار هم بازی کنند، ولی این یک مورد استثنایی بوده. قاعده این است که یک تیم نمیتواند دو بازیساز یا دو مهاجم هدف داشته باشد.
خرید هری کین از سوی پاری سن ژرمن، بعید است که گرهای از کار این تیم باز کند. حتی احتمالا هری کین را هم در سن 30 سالگی وارد دوران نزول و افول خودش خواهد کرد. آیا هری کین این قدر باهوش است که از وضعیت مسی در پاریس درس بگیرد و از بازی کردن در کنار امباپه و در تیم بیپرنسیب پاری سن ژرمن که هر سال یک مربی عوض میکند، پرهیز کند؟ باید دید.
ناصر الخلیفی، مدیرعامل پاری سن ژرمن، با نگرش قطریاش به فوتبال، در مجموع فکر میکند پول زیاد برای ساختن یک تیم عالی کفایت میکند. قطریها با پول و رشوه میزبانی جام جهانی را بدست آوردند، خلیفی هم با پول کلانش نیمار را از سال 2017 به پاری سن ژرمن آورده و او را در سراشیبی دوران فوتبالش قرار داده. از خرید مسی هم که نفعی نبرد و حالا بدون اینکه بخواهد، در پی تخریب هری کین است.
ناصر الخلیفی
یک تیم عالی لزوما نباید سرشار از ستاره باشد. چلسی مورینیو در دهۀ اول این قرن، بازیکنانی داشت که هیچ کدام ستاره نبودند ولی تحت رهبری مورینیو، ابتدا در کنار هم یک تیم شگفتانگیز را تشکیل دادند و سپس به ستارههای برجستۀ فوتبال انگلیس و اروپا تبدیل شدند.
اینترمیلان مورینیو نیز تیمی ستارهمحور نبود ولی قهرمان اروپا شد. بایرن مونیخ نیز بدون خریدهای نجومی پاری سن ژرمن، همیشه جزو چند تیم برجستۀ فوتبال اروپا بوده.
ناصرالخلیفی اگر میخواهد تیمش تیم شود، ابتدا باید بتواند به یک مربی قابل اعتماد کند. او یکی از بهترین مربیان اروپا را در اختیار داشت (توماس توخل) ولی فقط دو سال با او کار کرد چراکه توخل با اینکه پاریسیها را برای اولین بار به فینال اروپا آورده بود، نتوانست در فینال بایرن را شکست دهد.
توماس توخل
خلیفی او را اخراج کرد که سال بعد با یک مربی دیگر قهرمان اروپا شود ولی الان دو سال است که تیمش در مرحلۀ یکهشتم نهایی لیگ قهرمانان اروپا حذف میشود. او فقط دنبال نتیجه است، آن هم در کوتاهمدت. در غیاب اصول و پرنسیب، چنین نگرشی به فوتبال عمدتا به کار تباه کردن ستارههای بزرگ میآید. ولو که نهایتا یک قهرمانی اروپا هم لابلای این همه ریختوپاش مالیِ برآمده از "بیگانگی با فوتبال"، نصیب پاری سن ژرمن شود.