عصر ایران؛ مهرداد خدیر- فصلنامۀ «صنوبر» با موضوع طبیعت و محیط زیست در شمارۀ تازۀ خود به کوه و کوهنوردی و کوهستانهای ایران پرداخته و مجموعهای بسیار خواندنی را گرد آورده که مخاطب را غرق لذت و اندیشه میکند و از حال وهوای کوهنوردی به مثابه صرفاً یک ورزش کاملا فاصله دارد.
انگیزۀ این نوشته اما معرفی این مجله نیست و چون حالوهوای نوروزی هم دارد به ایام عید و معرفی ویژهنامههای نوروزی مطبوعات موکول کردهایم. بلکه به خاطر نکات و موضوعات جذاب و بکر و تازهای است که در نشست دوشنبه عصر بخارا -به بهانۀ معرفی این شمارۀ خاص و متفاوت- مطرح شد و دریغ بود اگر با مخاطبان عصر ایران در میان نگذارم با این افسوس مضاعف که این همه بیگانگی با کوه و کوهستان در حالی باشد که قریب نیمی ازاین سرزمین کوهستانی است، ادبیات ما هم سرشار از اشاره به کوه و تاریخ معاصر است و حتی پیشینه فعالیت گروههای سیاسی و غالباً چپ در حالوهوای کوه و کوهستان و گره خورده با آن بوده باشد و پایتخت هم شهری کوهپایهای و برای هر تهراننشینی دستکم توچال در دسترس است و با همۀ اینها اما جز قلیلی دیگران با کوه و کوهستان عجین نیستند یا دستکم چون نویسنده خود چنین است گمان بَرَد دیگران نیز چندان که باید و شاید با کوه و کوهنوردی و کوهستان آشنا نیستند. در سرزمینی با 6000 هزار سال تاریخ و با همین نام «ایران» و با اولین صعودها و هویت و نماد کوه.
در این نشست دیدار با داوود محمدیفر - که در 90 سالگی قبراق و شاداب از کوه و تجربههای آن میگفت- کافی بود که با عباس محمدی آشنا شدم که اطلاعات نابی دربارۀ کوه و کوهنوردی ارایه داد و نوبت به دندانپزشکی به نام دکتر عباسی که رسید دلها را بیشتر ربود وقتی گفت بعد از هر تجربۀ کوهنوردی احساس میکند سبکبال شده و روی زمین نیست و 10 تا 20 سانتیمتر از زمین فاصله گرفته و این تعبیر را کسانی بهتر درمییابند که در تجارب مختلف معنوی در پی این سبکبالی و رهایی از وزناند و جالبترین بخش آنجا بود که گفت بر هرکه توان دارد واجب است یک بار دماوند را دیدن و قدم برآن گذاشتن. حکایت، هنگامی جذابتر شد که دانستیم او استاد داستاننویسی و نوشتن خلاق هم هست و هر بار که به کوه میرود روح خود را بازسازی میکند.
از دماوند گفته شد و نقل گفته داوود محمدیفر جا دارد: «من عاشق دماوندم. نماد ملی ایران، نماد کوهنوردی ایران، اولین کوه دنیاست که صعود شده و آرشها و فرانکها در آن بودهاند و البته هنوز خیلیها فکر میکنند ضحاک در دماوند دربند است.»
البته وقتی به ضحاک در دماوند اشاره شد عباس محمدی توضیح داد کوه در فرهنگ ما با معنویت و عبادت گره خورده و اگر صحبت از زندان ضحاک است به خاطر آن است که در ارتفاع و دور از مردمان نگاه داشته شود وگرنه نگاه منفی به کوه، رومی است و در فرهنگ ایرانی و شرقی و اسلامی کوه جای عبادت و خلوت وروح است و به همنی خاطر از تخریب و آلودگی کوه و سلطه سرمایه هم ابراز تأسف کرد.
او رودخانهها در کوه را به رگهای بدن انسان تشبیه کرد و گفت همانگونه که رگها خون را به بخشهای مختلف بدن میرسانند رودها هم آب را در جایجای کوه روان میکنند ولی ما در کوه، راه و جاده میگشاییم و به آن به چشم مانع توسعه مینگریم و نمیدانیم تمدن در پای کوه شکل میگیرد و نقش متعادلکنندۀ دما را ایفا میکنند چرا که یخچالهای آن تأمین کنندۀ آباند و اگر کوه نبود، زمین دوزخ میشد.
در بخش دیگری هم یادآور شد: داستان های 492 و 493 در افسانۀ «هزار و یک شب» هم به کوه قاف اختصاص دارد و فرشتهای که در آن دنیا را احاطه کرده و زلزله و سختی و گرانی و نیز صلح و فراوانی را به آن نسبت میدهند.
اینها البته افسانه است اما این که اولین میخ فنی در کوهستان را یک نوجوان ایرانی در بیستون فرو کوفته دیگر افسانه نیست. اینکه در سال 835 اولین صعود به یک کوه در سرزمین ما رخ داده نیز.
اکنون با اعتماد به نفس و قاطعیت میتوانیم گفت ایران، افتخار کوهنوردی دنیاست و پژوهشگر آلمانی که در آموزش و پرورش آن سامان بلند آوازه است از پیوند ایرانیان با کوه و کوهستان گفته و نوشته و ابراز شگفتی کرده که چرا یونانیها قدر قدر قهرمان خود را میدانند ولی ایرانیها چندان از آریو برزن که درکوه در برابر اسکندر در زاگرس ایستاد یاد نمیکنند.
احتمالا شما هم با نویسندۀ این سطور همداستان شدهاید که چرا این مفاهیم را به فرزندان ما در این آموزش و پرورش یاد نمیدهند تا هر بار که رشته کوهی میبینند به آن ببالند و از تاریخ آن بدانند و با نام قله های آن اشنا شوند و مهم تر از همه بدانیم این تمدن با رشته کوه البرز و زاگرس شکل گرفته است و گمان نکنیم کوه، میان بخشی با قسمتی دیگر فاصله انداخته چندان که کسانی را پشت کوهی لقب بدهیم.
دوستی که به کشورهای همسایه شمالی رفته بود میگفت در سواحل شمالی دریای خزر دانستم آن همه لطافت و زیبایی که در شمال ماست و در آنجا به آن دل انگیزی نیست تنها به خاطر دریای خزر نیست به سبب رشته کوه البرز است که ابرهای آبستن را وامیدارد در همان منطقه ببارند و به یقین اگر البرز نبود شمال ایران هرگز اینگونه سبز و زیبا و شاداب نبود ولی دریغ که تنها از دریا میگوییم و از نقش کوه نه.
به بیان روشنتر تمام حیات ما در فلات ایران با کوه همبسته و پیوسته است و داستان، فراتر از آن است که به یک رشتۀ ورزشی فروکاهیم. بدون رشتهکوه زاگرس هرگز تمدن بینالنهرین شکل نمیگرفت چرا که زاگرس است که رطوبت دریای مدیترانه و سودان را مهار کرد و بارش را وامدار آنایم.
اشارات دیگر دربارۀ کوه و کوهنوردی را به نوبت معرفی «صنوبر» موکول میکنم. مجلهای که با همت سترگ «مانیا شفاهی» و راهنمایی علی دهباشی منتشر میشود و اگر یارانهها و خریدها در بخش فرهنگ بهسامان بود به جای بودجههایی که به نشریات غیر واقعی اختصاص مییابد باید از «صنوبر» حمایت میشد چرا که بیش از برخی نهادهای مدعی فرهنگی موثر است ولی تا آن زمان نباید منتظر ماند و خوانندۀ همین مطلب با خرید این مجله میتواند چنین کند و خوشا که با نام سجاد بهزادی هم در فصلنامه رو به روشدم؛ هم او که برای عصر ایران هم مینویسد.
وقتی مایی که در تهران زندگی میکنیم شاید سال تا سال پا به توچال نگذاریم و گاه یادمان برود در شهری کوهپایهای روزگار را به سر میکنیم از دیگران چگونه میتوان توقع داشت؟ اگر بدانیم همین تپههای قیطریه خاستگاه تمدنی 3000 ساله بوده نگاهی متفاوت به کوه و ارتفاعات پیدا میکنیم و تمثیل یکی از سخنرانان هم ملموس بود. این که وقتی به بالای توچال میرسی که 2000 متر با سطح زمین اختلاف دارد مثل این است که بالای برج خلیفه دوبی رفتهای و با آسانسور بازگشتهای و دوباره رفتهای. آن دو هزار متر اختلاف اما در وجه مادی و شکل تمثیلی قضیه است. تجربه معنوی اما همان حس 10 یا 20 سانتیمتر است که انگار جسم ما از روی زمین فاصله گرفته است!
وجه معمایی داستان همین است که خود کوه، پای دربند است اما کوهنورد را رها میکند و به پرواز درمیآورد. باقی حکایت بماند برای روزی که صنوبر را در ویژهنامههای مطبوعات معرفی کردیم. اگر تا آن روز کوله ها را بسته و به الوند و توچال و دماوند رفته باشید احساس و تجربه های خود را ذیل همان مطلب به اشتراک گذارید و زیر همین نوشته هم اگر تجارب و خاطرههاتان را با ما و مخاطبان در میان بگذارید حس و حال مورد نظر را منتقل کردهاید.
بطوری که شما با کمترین فاصله به یک پیست اسکی عالی(توچال) و پارک ملی جذاب با گونه های جانوری مختلف میرسید
ممنون برای این مطلب عالی.
بنده هم از قشنگ ترین ساعات زندگیم، زمان هایی هست که میرم توچال. و توچال اونقدری برام عزیزه که گویا یه انسان عزیزه.
یک شب رو در قله توچال بوده ام. اونجا ساعتی رو به نماز خوندن در بیرون از چادر گذروندم. حس کردم این لحظات مشخص نیست کی دوباره تکرار بشه. و البته هنوز تکرار نشده.
امروز بعد از ماه ها ورزش نکردن و کوه نرفتن متوجه شدم قندم به پیش دیابت رسیده. مجدد باید کوهنوردی رو شروع کنم.
گونه ای پرواز و پریدن در قلمرو بی انتهایِ آسمان از پَرشگاه سِتُرگ کوهستان که تو را بی نهایت متصل میسازد...
تارنمای senobatmag و شماره تماس 22556889 همچنین 09204845003