عصر ایران - واژۀ تیتوئیسم در اشاره به مشی سیاسی مارشال تیتو، رهبر کمونیست یوگسلاوی به کار میرود. اساس سلوک سیاسی یوسیپ بروز تیتو، استقلال در برابر شوروی و تلاش برای تحقق "کمونیسم ملی" بود.
امروزه با فروپاشی شوروی و یوگسلاوی، طبیعتا تیتوئیسم منتفی شده است ولی واژۀ تیتئوئیسم دلالت دارد بر نوعی یوگو-نوستالوژی. یوگسلاوی بدون تردید بهترین کشور کمونیستی دنیا در دوران پس از جنگ جهانی دوم بود چراکه حد قابل قبولی از آزادی و رفاه در این کشور وجود داشت.
کسانی که در دهههای 1940 تا 1960 میلادی در یوگسلاوی به دنیا آمدند، در سه دهۀ اخیر که یوگسلاوی فرو پاشیده، با حسرت از کمونیسم ملی و مقبول دوران تیتو میکنند و تیتوئیسم آنها به معنای دلتنگی برای دوران وحدت و رفاه و آزادی در یوگسلاوی است.
تیتو به عنوان دبیر کل اتحادیۀ کمونیستهای یوگسلاوی، سپس به عنوان نخستوزیر و سپستر به عنوان رئیسجمهور، از سال 1939 تا 1980نقش سیاسی مهمی در یوگسلاوی داشت.
مارشال تیتو
او پس از اتمام جنگ جهانی دوم و در دوران نخستوزیریاش، با دیکتاتوری استالین مخالفت کرد و حاضر نشد یوگسلاوی مثل سایر کشورهای اروپای شرقی، زیر یوغ شوروی قرار گیرد. او بر "کمونیسم ملی" تاکید داشت و مخالف دیکته شدن راه رسیدن به کمونیسم، از سوی استالین و کرملین به ملت یوگسلاوی بود.
در واقع تیتوئیسم دلالت دارد بر سیاست داخلی و خارجی مارشال تیتو در یک بازۀ زمانی تقریبا چهل ساله. استقلال از شوروی یا هر قطب کمونیستی دیگری، مبنای این سیاست بود ولی در کنار این مورد، باید به کنترل نقش حزب کمونیست و پلیس سیاسی، آزادی سفر و توسعۀ توریسم، بهرهبرداریهای کوچک و فردی در زمینۀ کشاورزی، فعالیت شوراهای کارگری، خودگردانی مؤسسات اقتصادی، مبارزه با گرایشهای تجزیهطلبانه، برقراری روابط نزدیک با کشورهای در حال توسعه و حضور پررنگ در جنبش عدم تعهد، به عنوان ویژگیهای تیتوئیسم اشاره کرد.
نقش مخرب و مخوف حزب کمونیست و پلیس سیاسی در شوروی و کشورهای اقماریاش، به خوبی ارزش ممانعت تیتو از تکرار چنان وضعی را در کشور تحت حاکمیت خودش (یوگسلاوی) نشان میدهد.
همچنین مشکلات عدیدۀ شهروندان شوروی برای سفرهای داخلی در کشورشان، آزادی سفرهای داخلی در یوگسلاوی را برای شهروندان این کشور بسیار با ارزش کرده بود. از این حیث، سفرهای خارجی در یوگسلاوی نیز بدون محدودیت ویژهای انجام میشد و مردم یوگسلاوی برای سفرهای خارجیشان با هزار و یک مانعِ ناشی از بدبینی حکومت مواجه نبودند.
اگرچه کمونیسم در قرن بیستم نتوانست جامعهای باز پدید آورد، ولی کمونیسم ملی مارشال تیتو تا حدی به مرزهای جامعۀ باز نزدیک شده بود و دست کم آزادی اجتماعی چشمگیری در این کشور برقرار بود.
مشهور است که جنبش کارگری فقط در کشورهای دارای نظام سرمایهداری وجود دارد و حکومتهای کشورهای سوسیالیستی اجازه نمیدادند چیزی به نام جنبش کارگری شکل بگیرد زیرا خودشان مدعی بودند نمایندۀ راستین کارگران هستند.
به همین دلیل شوراهای کارگری در شوروی و سایر کشورهای بلوک شرق، پدیدهای مسخ شده و فاقد آزادی بود. اما در یوگسلاوی، شوراهای کارگری وضع به مراتب بهتری داشتند و فعالیتشان صوری و مصنوعی نبود.
خودگردانی مؤسسات اقتصادی نیز ویژگی مثبت دیگر یوگسلاوی تیتو بود. این خودگردانی در یک جامعۀ کمونیستیِ عاری از دولت نیز باید وجود داشته باشد ولی در جوامع کمونیستی موجود در قرن بیستم، دولت به قدری فربه و توتالیتر بود که چیزی به نام خودگردانی مؤسسات اقتصادی اصلا قابل تصور نبود.
تیتو شوروی را یک کشور امپریالیستی میدانست و معقتد بود باید با این کشور مقابله شود. او سوسیالیسم شوروی را از حیث ستم بر کارگران، کمتر از سرمایهداری نمیدانست و مدافع حرکت تدریجی به سمت "سوسیالیسم بازار" بود.
سوسیالیسم بازار، مبنایش همان خودگردانی مؤسسات اقتصادی و نیز کوچک شدن تدریجی دولت بود. در واقع تیتوئیسم به این آرمان مارکس پایبند بود که جامعۀ کمونیستی، جامعهای عاری از دولت است.
تیتو (سمت چپ) در کنار وینستون چرچیل
اگرچه یوگسلاوی تا رسیدن به چنین مرحلهای، راه درازی در پیش داشت و اصولا در جهان کنونی، هیچ ملتی نمیتواند از حیات خودش دولتزدایی کند، ولی تیتوئیسم به نحو اصولی با خودگردانیِ کارخانهها و معادن و مدیریت این نهادها مستقل از اراده و ادارۀ دولت، موافق بود.
در واقع تیئوئیسم به مثابه سوسیالیسم یوگسلاویایی، سوسیالیسم شوروی را بورکراتیک میدانست و متورم شدن دولت در شوروی را نیز زیر سر بوروکراتهایی میدید که کمونیستهای واقعی هم نبودند ولی برای آنکه کار به دست خودشان باشد، بال و پری روزافزون به دولت شوروی داده بودند.
با توجه به انتقادات اساسی و مکرر تروتسکی از بوروکراسی و بوروکراتها در دوران استالین، مقامات شوروی تیتو را بابت نقدهایش به بوروکراسی شوروی، یک تروتسکیست میدانستند و معتقد بودند مارشال تیتو نیز مثل لئون تروتسکی، از مسیر راستین سوسیالیسم و کمونیسم منحرف شده است.
اگرچه امروزه داوری تاریخ به سود تروتسکی است و استالین فردی قلمداد میشود که شانس مختصر تحقق آرمانهای کمونیستی را با دیکتاتوری و سبعیت بینظیرش از بین برد و چنان کارنامهای برای سوسیالیسم و کمونیسم رقم زد که اکثریت مردم جهان از هر گونه تلاشی برای تحقق این امور در کشورهایشان وحشتزده میشوند.