عصر ایران - تئوری دومینو (Domino Theory) در دهۀ 1950 در جریان ویتنام شکل گرفت. شورای امنیت ملی ایالات متحدۀ آمریکا، در سال 1954 با انتشار اعلامیهای دربارۀ حوادث آسیای جنوب شرقی، به این نکته اشاره کرد که بسط ید کمونیسم در این منطقه از جهان، ممکن است به از دست رفتن کل آسیای جنوب شرقی منتهی شود.
در این اطلاعیه آمده بود: «اینک ضروری است که دومینوی ویتنام جنوبی را قائم نگهداریم تا جلوی این فاجعه را در سراسر منطقه بگیریم.»
مهرههای بازی دومینو در صورتی که با فاصلۀ کم به دنبال هم چیده شوند، با وارد شدن کمترین فشار به مهرۀ اول، بقیه نیز فرو میریزند. بر این اساس، واژۀ "تئوری دومینو" در جریان جنگ ویتنام از سوی آمریکاییها ابداع شد. منطق نهفته در این واژه، توجیهگر مداخلۀ نظامی آمریکا در جنوب شرقی آسیا بود.
در واقع پس از کمونیستی شدن چین، کره به دو کشور شمالی و جنوبی تقسیم شد و کرۀ شمالی نیز کمونیستی شد. سپس ویتنام نیز به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد و بخش شمالیاش به اردوگاه کمونیسم پیوست. دولت ایالات متحده نگران بود که اگر ویتنام جنوبی هم کمونیستی شود، نوبت به لائوس و کامبوج و تایلند و مالزی و اندونزی و برمه و ... هم میرسد.
آمریکاییها تا پایان سال 1953 موفق شده بودند با کمک نیروهای نظامی سازمان ملل متحد، کرۀ جنوبی را از درافتادن به ورطۀ کمونیسم نجات دهند و اطلاعیۀ شورای امنیت ملی آمریکا در سال 1954، در واقع دلالت داشت بر تکرار مقاومت علیه کمونیسم، ولی این بار در ویتنام.
با این حال تئوری دومینو در شرق آسیا عملا چندان موثر واقع نشد؛ زیرا ویتنام جنوبی هم نهایتا در دهۀ 1970 در اختیار کمونیستها قرار گرفت و سپس لائوس و کامبوج هم کمونیستی شدند. اگرچه عملکرد فجیع کمونیستها در کامبوج موجب سقوط رژیم پلپوت شد و تحریمهای گستردۀ آمریکا علیه ویتنام، موجب تغییر رویۀ کمونیستهای حاکم بر این کشور و احیای روابط ویتنام و آمریکا در سال 1995 شد.
اما نکتۀ مهم این است که تئوری دومینو نتوانست مانع کمونیستی شدن ویتنام جنوبی و لائوس و کامبوج شود. هر چند که مدافعان این تئوری میگویند در غیاب جنگ آمریکا با ویتنام و مداخلات نظامی پراکندۀ آمریکا در لائوس و کامبوج، روند کمونیستی شدن شرق آسیا ممکن بود ادامه یابد و به تایلند و اندونزی و مالزی و ... هم برسد.
با وجود ناکامی نسبی تئوری دومینو در شرق آسیا، منطق این تئوری در خاورمیانه نیز مبنای عمل دولت ایالات متحده قرار گرفت و دکترین آیزنهاور تجلی کامل استفاده از تئوری دومینو در قبال خاورمیانه بود.
شکل برعکس تئوری دومینو نیز در موج سوم دموکراسی محقق شد. یعنی رژیمهای کمونیستی در کشورهای اروپای شرقی یکی پس از دیگری سقوط کردند و نهایتا اتحاد جماهیر شوروی نیز فروپاشید. پدیدهای که ساموئل هانتینگتون آن را تسلسل نامیده است. یعنی فروپاشی یک رژیم غیردموکراتیک در یک منطقه، ممکن است سرآغاز فروپاشی سایر رژیمهای دموکراتیک در همان منطقه شود. چنانکه در بهار عربی شاهد چنین رخدادی بودیم.