در این مقاله پژوهشی آمده بود «لرزهخیزی ناشی از مخازن سدها در طول ساختوساز، آبگیری و پر شدن آن چرخهای تکرار شده و قابل مشاهده در سرتاسر جهان بوده و هرچند پس از راهاندازی سدها شبکه مونیتورینگ بهبود یافت اما با توجه به زمینلرزههای بزرگی که در منطقه رخ داده به نظر میرسد نرخ لرزهخیزی محلی به طور قابل توجهی پس از پر شدن مخزن سدها افزایش یافته است».
آنها دریافتند سطح آب و نرخلرزهخیزی رابطه مستقیم دارند که "با اثر تثبیت تنش ناشی از گرانشی که بارگذاری آب بر گسلهای محلی تحمیل میکند" قابل تفسیر است.
به بیان سادهتر در جاهایی که گسل وجود دارد بارگذاری آب این گسلها را تحریک میکند. این یک بحث تخصصی است و جای طرح جزییات آن در این نوشته نیست اما در کشوری با خطر جدی زلزله و این همه دانشگاه و دانشجو چند نفر زلزلهشناس داریم و اگر در ایران این ادعا تایید شود آیا تاثیری بر سدسازیهای ما دارد؟ درباره ترکیه هنوز اطلاعات، دقیق و قطعی نیست ولی تاثیر سدسازیها را در ایران هم جدای زلزله بر دریاچه ارومیه میتوان دید.
نکته قابلتأمل در آن پژوهش این است که در مطالعه خود از اصطلاح "لرزهخیزی ناشی از مخزن" (RTS) برای زمین لرزههایی استفاده کردهاند که در نزدیکی سد آتاتورک رخ داده بودند زیرا این منطقه بین گسلهای تکتونیکی فعال قرار دارد و احتمالاً تنشهای زمینساختی پس زمینهای در اندازه و بزرگی لرزهها نقش دارند. از انتشار نتایج این پژوهش یک سال و نیم بیشتر نمی گذرد و از زلزله کمتر از 10 روز.
انتقاد از سدسازیهای بلندپروازانه به خاطر آن است که با مدعای توسعه و استفاده بیشتر از منابع آب قابل توجیه نیست چون در چارچوب رؤیاهای عثمانی جدید و فشار بر همسایگان و خاصه عراق و استفاده از ابزار آب قابل تحلیل است و اگر انتخابات آتی ریاست جمهوری در ترکیه رقابتی و واقعی باشد مهمترین نقد به اردوغان همین موضوع یا ادعا خواهد بود.
چهاردهم: اکثر قریب به اتفاق قربانیان در ترکیه و سوریه مسلمان بودند. هنوز بازماندگان با امید یافتن عزیزانشان بر ویرانهها نماز میخوانند و آوای قرآن برای تسلای مصیبتدیدگان شنیده میشود. به همین خاطر در ایران در این فقره از زبان برخی مبلغان مذهبی نمیشنویم که این زلزله تاوان گناهان مردمان آن مناطق بوده است خاصه وقتی عزیزان خودمان در خوی گرفتارند. به عکس یک خاخام ارشد یهود چنین مدعایی علیه مسلمانان ترک و سوری مطرح کرده که البته سخت مورد طعن و لعن قرار گرفته است. او ویرانههای ناشی از زلزله را مانند شکافتهشدن دریای نیل و غرق شدن نیروهای فرعون تشبیه کرده! هنگامی که قوم موسی به سوی کنعان در حرکت و فرعونیان در تعقیب آنان بودند.
پانزدهم: برخی محافل و رسانهها در ایران با نگاه ایدیولوژیک ابتدا کوشیدند بر سوریه بیشتر تمرکز کنند اما زود دانستند این سوریهای بیچاره در شمار پناهندگان مخالف بشار اسد یا در مناطق نزدیک به ترکیهاند که این بار به مصیبتی بزرگتر گرفتار شدند. آقای رییسی هم در نطق 22 بهمن ابتدا از سوریه گفت و بعد ترکیه. حال آن که ابعاد فاجعه در ترکیه وسیعتر است ولی این هم نشان میداد نگاه ایدیولوژیک چگونه همه جا خود را نشان میدهد.
شانزدهم: هر چند در ایران باور به «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» پررنگ است و کمک به هموطنان در خوی طبعا ترجیح دارد اما ابعاد زلزله ترکیه چندان مهیب است که تنها گفته شد کمک به آنها موجب فراموشی به خوی نشود و این بار به عکس مایۀ تاسف بود که چرا وضعیت اقتصادی و روابط سیاسی و مدیریت در ایران اجازه نداد نقش فعالتری در یاریرسانی به ترکیه داشته باشیم. با نگاه کاسبکارانه هم هر قدر در این ماجرا فعال باشیم در روز واقعه که کاش هرگز رخ ندهد آنان به ما کمک خواهند کرد. پس جدای جنبههای انسانی سرمایهگذاری برای خودمان هم هست و جای دوری نمیرود.
هفدهم: با این همه زندگی یک جریان قوی است. در همان تصویر مشهور مصیبت دیدهای که دست دختر مرده خود را گرفته و رها نمیکند ولی دست دیگر را در جیب گذاشته تا یخ نزند و به هر رو چشم به زندگی دارد. جدال مرگ و زندگی قصۀ کهنۀ بشر است و مرگ دیگران اتفاقا قدر زندگی را بیشتر نشان میدهد اگرچه وقتی از عزیزان باشند ادامۀ آن را تلخ میکند.
هجدهم: از نشانههای زندگی مدرن تبدیل مفاهیم به اعداد است. زلزله بعد از چند روز تبدیل به اعدادی شده و حالا رسانهها تیتر میزنند شمار کشتهها از 40 هزار گذشت و شگفتا که وقتی صحبت از چند صد نفر بود انگار بیشتر اثر میگذاشت که به چند ده هزار نفر رسیده است. کرونا هم به مرور به عدد تبدیل شد. گریزی از اعداد نیست اما هر انسان یک دنیاست و این یک را نباید عدد دانست. دهها هزار دنیا ویران شده است.
نوزدهم: هر بار که زلزله مهیبی رخ میدهد یاد گزارش مشهور جک لندن درباره زلزله 17 آوریل 1906 سانفرانسیسکو تازه میشود. داستاننویس پرآوازه این گزارش را در دوران روزنامهنگاری برای یک هفتهنامه نوشت و "ورودی" آن در ژانر "گزارش حرفهای" روزنامهنگاری مثالزدنی است. آقای قاصیزاده ترجمه آن را در کتاب «تجربههای ماندگار گزارشنویسی» جان کری آورده آورده با عنوان «جای خالی سانفرانسیسکو»:
- «سانفرانسیسکو را از روی نقشه پاک کنید. این شهر دیگر وجود ندارد. چیزی از این شهر غیر از خاطرههایی در ذهن مردم و خانههای ویران در چشمانداز حاشیۀ شهر باقی نیست. بخش صنعتی شهر با خاک یکسان است. از بخش شهری و مسکونی آن چیزی جز آوار و ویرانی به چشم نمیآید. همه کارخانهها، انبارها، فروشگاه های بزرگ، ساختمان روزنامهها، هتلها و بناهای باشکوه نابود شدهاند. غیر از نواری از خانههای ویران در حاشیههای شهر چیزی اینجا ما را به یاد سانفرانسیسکو نمیاندازد».
البته شاید طعنههای جکلندن به ثروتمندانی که شاهد از بین رفتن داراییهاشان بودند و کاری از آنها برنمیآمد با نگاه امروزین پسندیده نباشد چون جای طنز و طعنه در چنین روایتی نیست ولی شروع و پایان آن روایت در یادها مانده. هم وقتی در آغاز میگوید "این شهر دیگر وجود ندارد" و هم در پایان که مینویسد: "شهری که دیگر نیست". او 10 سال بعد از زلزله و در 40 سالگی از دنیا رفت و اگرچه تکاپوهای ساختن را دید اما نبود تا ببیند سانفراسیسکو چگونه دوباره برپا شد و از "نیست"، "هست" برکشید. هستنی که شامل شهر شد و نه آدمیان رفته.
در نمونه ایرانی هم توصیفات جلال آلاحمد دربارۀ مشاهدات خود از زلزلۀ بویینزهرا در اوایل دهۀ 40 خورشیدی بسیار درخشان و تأثیرگذار است و شاید در یکی از بخش های "باغ ادبیات ایران" بیاورم.
و سرانجام و بیستم این که برای زمینی که میلزرد، میغرد یا نفس میکشد مرز معنی ندارد و ترکیه و سوریه و ایران را تفکیک نمیکند و قصد بلایی هم در سر ندارد. چون هم ما بخشی از طبیعتایم هم زمین و هم زلزله.
اگر هم این طور باشد چه اشکالی دارد؟ باید خوش حال باشیم که کیفیت زندگی شان بهتر شده است.
بیش از بیست و چند سال است که از این قلم زیبا بهره و لذت می برم .
در هفته نامه امید جوان و عصر ایران .
برقرار و پاینده باشید .
اصولا مناطق زلزله خیز از هزاران سال قبل همینطوری تشکیل شدند و ارتباطی به سد سازی ندارد. اگر هم تاثیری داشته باشد، بسیار ناچیز است.
حدودا ۶ ساعت قبل از وقوع همان زلزله مقاله ای نوشته بودین در خصوص کشورهای جهان سوم؛ که این عبارت نشانه تحقیر هست و... تو اون مقاله یه نقشه از طبقه بندی کشورها آورده بودین؛ تنها کشور مسلمان و تنها کشور خاورمیانه توسعه یافته (جهان اول) همین ترکیه بود. اگه اونجا ترکیه توسعه یافته بود چرا اینجا میگین جهان سوم؛ پس یه جا چرند میگین و این از ارزش و اعتبار سایت تحلیلی تون میکاهد. لطفا به توضیحاتم دقت کنید.
جناب آقای خدیر از مطالعه متن خواندنی و مفیدتان استفاده کردم
اکثر این مطالب طی این چند روز پس از زلزله های مهیب در ذهن همه می چرخید ولی شما با نوشته ای جامع و با آوردن مثالهای بجا به آن انسجام دادید
انشالله که تعریف و تمجید مضر راهتان نباشد بر همین سیاق اعتدال و خردورزی که در اکثر نوشته هایتان دارید پابرجا بمانید
پاینده باشبد