عصر ایران؛ مهرداد خدیر- فیلم «خانه پدری» را نه در جشنوارۀ فجر سال 1389 - خارج از بخش مسابقه - توانستم ببینم نه در آبان و آذر 1398که به صورت موقت از توقیف به درآمده و نمایش داده شد و نه مایل بودم بعدتر از شبکههای ماهوارهای تماشا کنم چون بدون اجازۀ تهیه کننده و کارگردان نشان میدادند.
یکشنبه شب و در شامگاه 9 مرداد 1401 اما به صورت اتفاقی باخبر شدم تلویزیون صدای آمریکا ( این که تلویزیون باشی ولی نامت صدا و تأکید کنی مربوط به آمریکاست ولی داعیۀ ایران داری هم موضوع قابل تأملی است) ضمن ارتباط با کارگردان - کیانوش عیاری- و منتقد شناخته شدۀ سینما - جواد طوسی- «خانۀ پدری» را پخش میکند.
حضور کارگردان یعنی از او که حالا مالک فیلم هم هست اجازه گرفته یا خریدهاند و مثل شبکههای دیگر دزدی نیست و جواد طوسی هم یعنی اسباب دردسر فیلمساز نخواهد شد و از سخنان تند و سیاه هم خبری نخواهد بود.
یک وجه مثبت دیگر این که آقای طوسی سابقۀ دههها کار قضایی و حقوقی دارد و با پرونده هایی از نوع مضمون فیلم «خانه پدری» مواجهه داشته است.
همین که هر دو در ایران هستند و مصاحبه کردند و فیلم هم کامل پخش شد جالب بود مضافا با این اطلاعات که در ساخت فیلم و در آغاز نیروی انتظامی مشارکت داشته تا حد 50 درصد ولی بعد که زمزمهها برخاسته پا پس کشیده و حالا صددرصد فیلم متعلق به خود عیاری است؛ هر چند چون به شکلهای مختلف پخش و دیده شده و اکران آن بسیار محدود بوده و بعد هم دوباره توقیف شده عواید چندانی برای او نداشته است.
گویا قرار بوده فیلم به صورت محدود به نمایش درآید و علت اصلی توقیف مجدد همزمانی با وقایع آبان 98 بوده است.
داستان فیلم البته بسیار تکاندهنده است؛ این که پدری با اطلاع اغلب اعضای خانواده دختر خود را به دلایل ناموسی یا زدودن آنچه خطا می نداشته و بی آن که فرصت توضیح دهد به قتل برساند و در واقع زنده به گور و همان جا در زیر زمین هم دفن کند و چند نسل نیز در همان خانه زندگی کنند.
برای مخاطب این پرسش پدید میآید مخالفت با مشمون فیلم از چه روست در حالی که در این سالها خبرهای واقعی از این نوع جنایت خانوادگی را شنیدهایم؟ از رومینا که با داس پدر در شمال ایران کشته شد تا پدر بابک خرم دین که فرزند خود را در مرکز کشور و در شهرک اکباتان مثله کرد تا آن جنایت در اهواز و جنوب ایران که مردی سر بریدۀ زن جوان خود را در شهر میچرخاند و به این جنایت مباهات می کرد و می خواست به هم محله ای ها بگوید دیگ غیرت او همچنان جوشان است.
با این وصف وقتی در عالم واقع این جنایت ها رخ میدهد حساسیت بر سر یک قصه که معلوم است واقعی نیست و داستان است بر سر چیست؟
خود کارگردان هم توضیح داد که جنایتی در اهواز در دهۀ 50 خورشیدی جرقۀ اولیه در ذهن او بوده و سالها بعد ترجیح داده فضای قصه در تهران باشد و از 1308 خورشیدی تا قریب 60 سال بعد در زمان جلو بیاید.
دلیلی حساسیت توضیح داده نشد اما جواد شمقدری معاون سینمایی در دولت احمدینژاد از فیلم به مثابۀ «جنایت فرهنگی» یاد کرد در حالی که در واقع «فرهنگ جنایت» را توضیح داده و مسعود فراستی هم گفت «ضد ایرانی» است چون تصویری سیاه ارایه میدهد و نگفت زمان وقوع جنایت در دورۀ رضاشاه است.
به نظر میرسد حساسیتها بر سر این بوده که پدرخانواده یا قاتل مردی سنتی - و نه الزاما مذهبی- است و چه بسا که اگر یک شازده قاجار بود و دست به چنین جنایتی میزد یا ظاهر مذهبی نداشت و کارگردان نشان میداد اهل نوش و مستی است شاید نیمی از مشکل حل میشد اما عیاری در همین برنامه گفت این جنس خاص از تعصب را در خانوادههای سنتی می توان جُست و البته سنت طابقالنعل بالنعل با مذهب نیست.
شاید هم تعبیر «خانه پدری» را برخی استعارهای از ایران تصور کردند و لابد زیاد پای برنامه ای با همین عنوان در شبکۀ علیرضا نوری زاده می نشینند که چنین احساسی به آنها دست داد چندان که برخی در نیمۀ دهۀ 60 خورشیدی هم شمارۀ 18 یا پلاک ساختمان فیلم "اجارهنشینها"ی داریوش مهرجویی را شمارۀ ایران در سازمان ملل دانستند و گفتند استعاره از ایران است.
اما هم مهرجویی و هم عیاری امتحان پس دادهاند و در کارنامۀ دومی اتفاقا همکاری با صدا وسیما کم نیست: سریالهایی چون "روزگار قریب" و "هزاران چشم".
بله، اگر به جای مرد سنتی یک شازده قاجار بود یا به زمان حال نمیآمد شاید سوء تعبیر نمیشد اما اتفاقا در عصر کنونی زنان را اهل تحصیل و فعالیت اجتماعی نشان میدهد و مشخص نیست چرا فیلم اسیر سلیقهای شد که آن را به انکار و تخطئۀ غیرت دینی متهم میکند و مگر غیرت دینی در کشتن خودسرانۀ فرزند تجلی میکند؟
نقد فیلم کار خوبی است اما وقتی نمایش داده شود. بحث قصاص نشدن پدر به خاطر قتل فرزند یا بخشودن خود به عنوان ولی دم با این فیلم درگرفت که اساسا گرفتار قانون نشده درگذشت یا در اخبار واقعی چند سال اخیر؟
تصور کنید اگر پدر بابک خرم دین به خاطر کرونا نمرده بود و حکم اعدام او چون ولی دم بود صادر نمی شد. چقدر چالش در افکار عمومی درمی گرفت. کیانوش عیاری اما اساسا سراغ این مضمون نرفت و خشونت خانوادگی را نقد کرد.
جایی کسی گفته بود چون دختر به پدر می گوید بعد از کشتن من جواب خدا را چه میدهی اعتقادات را زیر سؤال برده حال آن که جمله ای پر کاربرد است و هر انمسانی در مواجهه با کسی که قصد قتل یا سرقت دارد طرف مقابل را از خداوند انذار می دهد تا شاید منصرف شود.
این یادداشت اما دربارۀ فیلم نیست. آنچه بیش از داستان فیلم چه در عالم خود فیلم و چه نمونه های واقعی آزار دهنده بود سیمای کارگردانی در اندازه و آوازۀ کیانوش عیاری بود که نگران بود سخنی نگوید که سریال «87 متر» او هم در صدا و سیما دچار مشکل شود.
یک روزنامه نگار قدیمی در مراسمی می گفت هر روز را با این دلهره شروع کردم که نگهبان از ورود من جلوگیری کند. نسل بعد هر روز را با دلهرۀ توقیف و بازداشت به سر کردند در حالی که کار خلاقه و هنری نیاز به جوشش دارد.
ملاحظات اولیه را و حتی حکم توقیف پس از حوادث آبان 98 را میتوان درک کرد ولی می شد به نقد و بررسی سپرد.
چرا که فیلم نه بنیان خانواده را سست میکند و نه به ارزشهای خانواده توهین روا میدارد. اتفاقا نشان می دهد زنان دیگر با مرد همداستان نیستند. شاید گفته شود پدرایرانی را تضعیف میکند اما اگر پدر رومینا این فیلم را دیده بود احتمال داشت در کشتن قوی شود یا ضعیف؟ میتوان حدس زد از قتل منصرف می شد.
دل آدم برای کارگردان و سرمایهای که برنگشته میسوزد و البته برای بازیهای بسیار درخشان خصوصا مهران رجبی و مهدی هاشمی که قبلا در روزگار قریب هم با کیانوش عیاری کار کرده بودند.
هر دیدگاهی که به داستان فیلم داشته باشیم و آن را بپسندیم یا نه شک نکنید در آینده این فیلم بارها و بارها برای دانشجویان سینما آموزش داده میشود تا فوت و فنها و میزانسن را از آن بیاموزند و ببینند چگونه میتوان در یک فضای ثابت فیلمی را پیش برد بی احساس ملال مخاطب.
سیمای مضطرب دختر قبل از مرگ را میتوان به حساب قصه گذاشت و به خود تسکین داد جدی نگیر، اینها همه فیلم است. اما چهرۀ کیانوش عیاری را که مات و مبهوت به فیلم خود نگاه میکرد، نه. در حالی که دوست داشت روی پردۀ نقرهای و در سینما ببیند و منتقدان نقد کنند و حتی بتازند و اصلا متهم کنند. اما اول نشان داده شود. نشان بدهند و فحش بدهند و چرا نمایش محدود وقتی هیچ نکتۀ بدی را آموزش نمیدهد. مرد، هم فقط یک نفر است و نماد نیست.
تسکین درد کارگردان، نمایش فیلم از یک شبکۀ ماهوارهای فارسی زبان و این بار نه بدون اجازه که با حضور دورادور خود او نبود. سخنان جواد طوسی بود که خواستار رفع سوء تفاهمها میشد و آن قدر طولانی شد که از نقد فیلم فراتر رفت و به مرثیهای دربارۀ تنگ شدن نگاه مدیران فرهنگی تبدیل شد. نه عیاری و نه مجری هم سخنان او را نبریدند.
بهترین راه به دست آوردن دل کارگردانی که امثال او فراوان نیستند شاید نمایش سریعتر سریال «87 متر» باشد چون در این روزگار ریزش مخاطب که شبکۀ یک سریال «روز دهم» را برای بار دهم و شبکۀ آیفیلم «مختارنامه» را برای بار پنجاهم پخش میکند یک سریال تازه آن هم به کارگردانی کیانوش عیاری به نفع خود صدا وسیماست.
در تمام مدت احساس می کردم کارگردان اگر چه حسب ظاهر ساکت است اما انگار خود او همان دختری است که دفن شده و مجال بروز استعداد ندارد یا با خود زمزمه می کند: نازک آرای تنِ ساقه گلی که به جانَش کِشتم و به جان دادمش آب، به برم می شکند. راستی! چند تا کیانوش عیاری در سینمای ایران داریم؟
جرم اما چیست؟؟ واقعا عدالت کجاست؟ حق الناس (در اینجا تهیه کننده و کارگردان و عوامل فیلم) چه میشود؟ که با مجوز فیلمی را بسازی و بعد به سلیقه ای در اقلیتی ، جلو پخش و قضاوت مردم را بگیرند!