عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: ماجرای جمع شدن تعدادی جوان و نوجوان شیرازی در روز جهانی اسکیت در زمین اسکیت بازی و انتشار فیلم آن اتفاق جالبی است که واکنشها به آن، نسبت به اصل ماجرا از اهمیت بیشتری برخوردار است. اگر خوب دقت کنیم، احتمالاً این افراد پس از شنیدن بازتابهای این رویداد تعجب کرده و از خود خواهند پرسید، مگر ما چه کردهایم که این همه برای رسانهها و حکومت مهم شده است؟ ما جز رفتار روزانه خود مرتکب چه عمل خلافی شدهایم؟
این پرسش نقطه محوری است. اینکه بخشی قابل توجهی از مردم و نسل جدید زندگی عادی خود را میکنند، و در عین حال این سبک زندگی برای دیگران بسیار عجیب و غیر منتظره است. در حقیقت آنان سالها است که در حوزه خصوصی و یا عرصه عمومی خود این گونه زندگی میکنند، در همین مراسم نیز به صورت فردی یا دو و سه نفری حضور دارند، هیچ کدام به دیگران توجه چندانی ندارند، جمعی هستند که افرادش جدا از یکدیگرند، چنین وضعی را همه ما در خیابان و پارک و بازار میبینیم.
همچنین از وجود این سبک از زندگی در محیطهای خانوادگی اطلاع داریم، و از نظر آن جوانان، اینها جزیی طبیعی و روزانه از زندگی آنان است. به همین علت هم در نگاهشان و رفتارشان هیچ چیزی جز طبیعی بودن این رفتار دیده نمیشود ولی هنگامی که این گروههای جدا از یکدیگر در یک محیط عمومی یا حتی خصوصی جمع شوند و فیلم آن تهیه و سپس منتشر شود، از نظر حکومت و برخی از عناصر اجتماعی و سیاسی بار معنایی دیگری پیدا میکند. باری که اصلاً در نگاه آن نوجوانان وجود ندارد.
این وضع محصول تعارض این دو نگاه است. این وضعیتی است که سیاستهای رسمی ایجاد کرده است. چگونه؟ از یک سو تأکید میکند که کاری به داخل خانه شما نداریم ولی در عرصه عمومی باید چنین و چنان باشید و فلان رفتار را رعایت کنید. از سوی دیگر جامعه را به نحوی سیاستزدایی کرده و در نتیجه رابطه جوان و نوجوان را با حکومت و مقررات آن قطع کرده است.
برخلاف اغلب جوانان دهه هفتاد و هشتاد، که خود را در ارتباط با امر عمومی و سیاست، هویتیابی و تعریف میکردند، جوانان و نوجوانان دهه ۱۳۹۰ و این دهه، به کلی با این امر قطع رابطه کردهاند، و نمیداند که ارزشهای رسمی چیست که حتی بخواهد آن را رعایت کند. آنان با نهادهای اصلی جامعه قطع رابطه کرده و در خود فرو رفتهاند.
و بالاخره کار حکومت شده نادیده گرفتن و حتی تکذیب این سبک از زندگی و یا ارتباط دادن آن به توطئههای دیگران. نتیجه این عوامل، بیاطلاعی حکومت از آن چیزی است که در بطن جامعه رخ داده یا در حال رخ دادن است. گمان میکنیم که واقعیت جامعه همان است که ما آن را توصیف میکنیم.
علت این ناآگاهی از درون جامعه، سیاست نادرست حاکم بر رسانههای رسمی کشور است. این بخش از مردم و جامعه در صداوسیمای کشور و رسانههای رسمی جایگاهی ندارند و زندگی و علایق آنان در رسانه رسمی بازتاب پیدا نمیکند، و این رسانهها فقط زندگی نوع خاصی از گروهها را به رسمیت شناخته و بازتاب میدهند، لذا کسانی که فقط از رسانه رسمی استفاده میکنند، دنیا را با یک چشم بسیار بسته و محدود میبینند.
البته در نقطه مقابل هم کسان دیگری هستند که دنیا را فقط از برخی رسانههای مخالف میبینند. آنان نیز به نحو دیگری سوگیری پیدا میکنند. در هر صورت هنگامی که چنین فیلمی منتشر میشود دنیای رسانهای گروه اول، یعنی طرفداران رسانههای رسمی فرو میریزد، به همین علت به جای آنکه آن را یک امر عادی و ناشی از بیاطلاعی خود تلقی کنند، دنبال «سرتیم» میگردند و در صدد سیاسی و امنیتی کردن ماجرا برمیآیند.
اگر از این فیلمها از زندگی خصوصی این نسل در خانههایشات پخش شود نیز همین اندازه بازتاب دارد، زیرا کار فیلم همین است که این تضادها را نشان دهد. تضادهایی که محصول زندگی ریاکارانه است. هنگامی که میگوییم کاری به زندگی شما در خانه نداریم، فقط در فضای عمومی چنین وچنان باشید، آن هم به این علت که ما چنین میخواهیم، ریاکاری را نهادینه کردهایم.
نسلهای قبلی با این ریاکاری زندگی کردهاند ولی نسل جدید صادقتر از آن است که چنین ریاکاری را سرلوحه رفتارش قرار دهد. یک بار دیگر فیلم را ببینید تا متوجه طبیعی بودن بیش از حد رفتار این نوجوانان دهه هشتادی شوید.
بهتر است از برگزار کنندگان تشکر کنید که چشمها را به این واقعیتها آشنا کردند. جلوگیری از برگزاری چنین برنامههایی فقط آنها را پنهان میکند. اگر نمیترسید باب گفتگو با این نسل را در صدا و سیما باز کنید. ایستادن در برابر آنان نتیجهای ندارد.