روزنامه همشهری با سیدخلیل سجادپور خبرنگار پیشکسوت روزنامه خراسان که برای اولین بار قتل های سعید حنایی را فاش کرد و لقب «قاتل عنکبوتی» را به وی داد گفتگویی انجام داده که در ادامه می خوانید:
ماجرای خانه امن پلیس چه بود؟
این ماجرا خود مثنوی هفتاد من کاغذ است و یک کتاب قطور می شود که اگر توفیقی باشد، شاید کتابی در این باره بنویسم اما حکایت به اسفند سال ۷۹ بازمی گردد که تعداد زیادی از کارآگاهان و افسران ورزیده آگاهی با تشکیل گروهی ویژه تحقیقات خود را برای دستگیری عاملان این قتل ها آغاز کردند چرا که تصور می کردند باندی مخوف در پشت پرده این قتل ها قرار دارد و هیچ کس فرضیه فردی معمولی را مطرح نمی کرد.
درج این اخبار و تجزیه و تحلیل های جرایم فشار مضاعفی را به پلیس وارد کرده بود. از طرف دیگر جو رعب و وحشت در جامعه و پیگیری های مسئولان رده بالا، نیروهای انتظامی را در تنگنای سختی قرار داده بود. هر نوع سوژه و فرضیه ای بلافاصله مورد توجه قرار می گرفت اما هیچ نتیجه ای نداشت.
بررسی های کارشناسی پلیس با توجه به موقعیت جغرافیایی جرم نشان می داد که قاتل در منطقه حاشیه شهر و در بخش شمال شرقی اقدام به جنایت می کند و اجساد را شبانه به مناطق مختلف انتقال می دهد. به همین دلیل مقرر شد تا چندین گروه عملیاتی در مسیر صدمتری فجر مستقر شوند و همه زنان خیابانی را تحت نظر بگیرند که سوار خودروهای سبک و سنگین می شوند و بدین ترتیب قاتل را شناسایی کنند اما باز هم تلاش ها بی نتیجه ماند.
زمانی که سردار اسکندر مومنی به سمت فرمانده انتظامی خراسان منصوب شد، دستور ویژه ای صادر کرد. همه امکانات و نیروهای پلیس به کار گرفته شدند به گونه ای که ۵۰۰ تیم عملیاتی از بسیج، سپاه و نیروهای آموزش دیده نهادهای دیگر به همراه افسران و درجه داران بخش های مختلف نیروهای انتظامی مانند موادمخدر، اطلاعات، مبارزه با مفاسد و... تشکیل شد و آن ها هر روز از ساعت ۱۶ تا اوایل صبح در قالب گروه های دو نفره وارد صدمتری می شدند و هر جنبده ای را زیر نظر می گرفتند.
در همین حال و حدود سه ماه قبل از دستگیری قاتل، نیروی انتظامی کشور، بودجه ای را برای کشف این پرونده اختصاص داد و بدین ترتیب افسران ورزیده آگاهی استان خراسان و مشهد در حالی یک تیم محرمانه عملیاتی تشکیل دادند که تعدادی از افسران کارآزموده آگاهی تهران، کرمان و... نیز به این گروه منتخب پیوستند چرا که هرکدام از این کارآگاهان پرونده های مهم و حساس را در کشور کشف کرده بودند.
با همان بودجه و پس از چند روز جست و جو، خانه ای ویلایی دارای زیرزمین در اطراف میدان استقلال مشهد اجاره شد که هیچ کس جز فرماندهان رده بالا و ۱۶ افسر زبده عملیاتی از آن خبر نداشت. از نیروهای آگاهی سروان حمید رزمخواه (در سال های اخیر و در سمت رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی بازنشسته شد)، سروان محمدرضا غلامی (او نیز در سال های اخیر در سمت رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به درجه بازنشستگی نائل آمد) مرحوم سرهنگ مروی و... از جمله این گروه ۱۶ نفره در خانه امن بودند که به طور شبانه روزی در آن مکان فعالیت می کردند و حق رفتن به منازلشان را هم نداشتند.
حالا دیگر اوضاع تغییر کرده بود با وجود همه فشارهای گوناگون و مصاحبه های تند جناح های سیاسی، گروه خانه امن به تجزیه و تحلیل های اطلاعاتی پرداختند و فرضیه های متفاوتی را بررسی کردند. با توجه به قتل های زنجیره ای، فرضیه نیروهای نظامی یا جنایت با تفکرات خاص مذهبی یا یک جناح سیاسی در اولویت کاری آنان قرار داشت ولی قتل ها دیگر شکل هفتگی به خود گرفته بود و هیچ سرنخی به دست نمی آمد.
افراد زیادی به اتهام روابط نامشروع از قشرهای مختلف اجتماعی نیز در این ماجرا دستگیر شدند چرا که قرار بود ۵۰۰ گروه عملیاتی مستقر در صدمتری فجر، همه افراد مظنون را دستگیر کنند و به نیروهای پلیس آگاهی مشهد تحویل بدهند. آن ها نیز در صورتی که اندک ظنی به افراد دستگیر شده داشتند، بلافاصله آن ها را مخفیانه به «خانه امن» می فرستادند تا مورد بازجویی های تخصصی قرار بگیرند.
امکانات پلیسی هم همان لوازم سنتی کشف جرم بود و آن ها باید به صورت میدانی فعالیت می کردند اما این گروه هم قسم شده بودند تا دستگیری عاملان این جنایت های مخوف از «خانه امن» نروند!
هر فرضیه ای که توسط یکی از اعضای گروه مطرح می شد، بلافاصله زیر ذره بین کارشناسی قرار می گرفت و همه ابعاد ریز و درشت آن تجزیه و تحلیل می شد. اما باز هم رها شدن جسدی دیگر همه نقشه ها و فرضیه ها را به هم می ریخت.
کار به جایی رسید که نیروهای ۱۶ نفره به یکی از عوامل انتظامی مشکوک شدند چرا که او خیلی سریع در صحنه های کشف اجساد حضور می یافت و گاهی نیز اولین بار خودش ماجرا را به همکارانش گزارش می داد.این افسر ارشد نیز زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفت و به شدت کنترل می شد اما بعد از دستگیری قاتل تازه مشخص شد که او براساس تیزهوشی کارآگاهی در صحنه ها حضور داشت.
غلامی و رزمخواه که از افسران زبده آگاهی بودند، شبانه در کنار یکدیگر و با چشم هایی که از بی خوابی به سرخی گراییده بود، همچنان در نقش قاتل فرو می رفتند تا به تجزیه و تحلیل ماجرا بپردازند. هر شب تعداد زیادی از مظنونان مورد بازجویی های ویژه قرار می گرفتند ولی هیچ حاصلی نداشت.
سردار مومنی (که هم اکنون دبیر شورای مبارزه با موادمخدر ریاست جمهوری است) گاهی در کنار این گروه تخصصی کنسرو لوبیا یا غذای آماده می خورد تا همکلام با همکارانش شود. در آخرین روزهای تیر بود که ناگهان سرنخ عجیبی پیدا شد و قاتل با همین سرنخ مهم به دام افتاد.
از پشت پرده دستگیری عامل قتلهای عنکبوتی چه میدانید؟ و ماجرای فرار یک زن خیابانی از چنگ عنکبوت چه بود؟
در حالی که همه توان پلیس در حاشیه شهر و به ویژه صدمتری فجر به کار گرفته شده بود، یک شب نیروهای رزمی – عملیاتی، دو مرد پرایدسوار را تعقیب کردند که یکی از زنان خیابانی را سوار کرده بودند. وقتی آن زن به پلیس مشهد انتقال یافت با عصبانیت فریاد زد، «قاتل را رها کرده اید، فقط ما بدبخت ها را دستگیر می کنید؟» این جمله شک نیروها را برانگیخت.
او از کدام قاتل سخن می گفت! زن جوان که «مژگان» نام داشت، بلافاصله با تماس یکی از افسران آگاهی به «خانه امن» انتقال یافت. این زن که دیگر به شدت خمار بود، مورد بازجویی قرار گرفت و راز مهمی را فاش کرد.
او گفت: حدود ۱۰ روز قبل در اطراف میدان شهید فهمیده منتظر یک خودرو بودم که مرد موتورسواری به سراغم آمد و ادعا کرد مقداری برنج کوپنی و روغن در منزل دارد که استفاده نمی کنند. او سپس از من خواست بر ترک موتورسیکلت بنشینم و به خانه اش بروم ولی من که ماجرای قتل های عنکبوتی را شنیده بودم، از ترس به او پاسخ منفی دادم و سوار موتورسیکلت نشدم.
در همین هنگام فردی که نگهبان فضای سبز در آن محل بود ماجرا را پرسید که من هم برایش بازگو کردم ولی آن نگهبان بدون این که نامی از آن مرد موتورسوار ببرد، گفت: او را می شناسم، آدم خوبی است! حتما قصد داشته برنج های کوپنی را به تو بدهد!
خلاصه چند روز بعد دوباره همان مرد موتورسوار به سراغم آمد و پیشنهادش را تکرار کرد. این بار با اطمینان ترک موتورسیکلت نشستم و به طرف منزل او رفتیم. در نزدیکی محل از من خواست با چادر چهره ام را بپوشانم که کسی حرف و حدیث درست نکند! وقتی وارد اتاقی شدم که در طبقه بالای ساختمان بود از من خواست چادرم را پهن کنم و همه لباس، کیف و کفش و هر آن چه را همراهم دارم، درون آن بریزم که اگر کسی از راه رسید همه را با هم جمع کنم و تکه ای از لوازم داخل اتاق نیفتد! من هم به توصیه اش عمل کردم!
با این جمله مژگان دیگر همه چیز لو رفت و لبخندی بر لبان کارآگاهان عملیاتی نشست چرا که هنگام کشف اجساد، همه لوازم و لباس های مقتولان کنار جسد درون چادر قرار داشت و اظهارات او با واقعیت های صحنه جرم مطابقت می کرد.
زن جوان ادامه داد: اما زمانی که به قصد ارتباط کف اتاق نشستم ناگهان او را دیدم که از پشت سر با روسری به من حمله ور شد. بلافاصله چرخیدم و ضربه ای به نقطه حساس بدنش وارد کردم. او از شدت درد به خود پیچید و من هم که به شدت ترسیده بودم، با عصایی که آن جا بود شیشه پنجره را شکستم و تنها چادرم را از زیر لوازم بیرون کشیدم. او فریاد می زد، شوخی کردم! ولی باورم نمی شد تا این که با فریادهای من ترسید و من از همان پنجره بیرون پریدم و در حالی که چادر را دور خودم پیچیده بودم، وحشت زده به خانه رفتم اما ترسیدم در این باره به کسی چیزی بگویم چون پای خودم گیر بود.
همزمان با اظهارات این زن، بی درنگ گروهی از کارآگاهان او را سوار خودرویی با پلاک شخصی کردند و به محلی بردند که مدعی بود از آن جا گریخته است اما مژگان به خاطر ترس و وحشتی که بر او مستولی شده بود، هیچ خیابانی را به یاد نداشت و فقط از یک درخت توت بزرگ سخن می گفت.
کارآگاهان «خانه امن» او را چندین ساعت به نقاط مختلف بردند ولی نتوانست حتی محیط را شناسایی کند. این بود که گروه عملیاتی بلافاصله به سراغ نگهبان فضای سبز رفتند که به مژگان گفته بود آن مرد موتورسوار را می شناسد. حالا دیگر عامل قتل های عنکبوتی در یک قدمی کارآگاهان ورزیده پلیس خراسان بود ولی آن نگهبان هم در آن جا حضور نداشت.
زمان به تندی سپری می شد و یک جسد دیگر هم روی دست کارآگاهان مانده بود تا این که تحقیقات نامحسوس میدانی نشان داد که یکی از بستگان نزدیک مرد نگهبان در تاسیسات کوهسنگی مشغول کار است. آن ها بلافاصله عازم کوهسنگی مشهد شدند و با راهنمایی آقای مهندس، به مرد نگهبان دست یافتند.
او مدعی شد مرد موتورسوار سعید نام دارد و به شغل بنایی مشغول است ولی فقط کوچه ای را در کوی امیرالمومنین(ع) می شناسد که سعید در آن جا زندگی می کند ولی نمی داند در کدام منزل اقامت دارد.
خیلی زود کدهای رمزآلود در تلفن ها و بی سیم های پلیس سر و صدا به راه انداخت، رمزهایی که فقط گروه ۱۶ نفره و برخی از فرماندهان ارشد از آن اطلاع داشتند. دقایقی بعد منزل شناسایی شد اما نتیجه مشورت های کارشناسی کارآگاهان این بود که باید او را به شیوه ربایش دستگیر کنند تا دیگر عاملان یا افراد پشت پرده این ماجرا در جریان دستگیری سعید حنایی قرار نگیرند چرا که پلیس هنوز هم بر این عقیده اصرار داشت که قتل ها کار یک نفر نیست!
حدود ساعت ۱۳ سوم مرداد بود که گروه ۱۶ نفره پس از صرف یک ناهار مختصر سوار مینی بوس شدند و به سمت بولوار ذوالفقار حرکت کردند. وقتی سعید حنایی با موتورسیکلت وارد کوچه شد به طرز ماهرانه و با یک شیوه پیچیده اطلاعاتی، او را سوار خودرو کردند و در حالی که هنوز در شوک فرو رفته بود به «خانه امن» در اطراف میدان استقلال هدایت کردند.
هنوز هیچ کس از ماجرای دستگیری عامل قتل های عنکبوتی خبر نداشت که در بازرسی از جیب های او، تعدادی شماره های پلاک انتظامی خودروها بیرون آمد. در میان این شماره ها حتی پلاک خودروهای نظامی و انتظامی هم وجود داشت که تخلف کرده بودند.
با آن که پلیس فرد عجیبی را در خانه امن نگهداری می کرد اما او خیلی خونسرد پشت میز کوچکی نشست که مقابلش سرهنگ مروی قرار داشت. یکی از افسران آگاهی، بلافاصله در تن ماهی را باز کرد و درون بشقاب چینی گلدار ریخت.
سعید حنایی این متهم ۳۹ ساله در حالی که تکه نان بربری را از کنار میز برمی داشت، با نگاهی بی معنی گفت: ناهارم را بخورم بعد توضیح می دهم. زمانی که ماجرای اولین قتل را بازگو کرد، بی درنگ سروان رزمخواه برگه کاغذی را مقابلش گذاشت و خودکاری هم به دستش داد.
سروان غلامی هم بلافاصله سوار خودرو شد و به سراغ سردار مومنی رفت که هر دو با چهره ای اگر چه خسته اما شادمان به «خانه امن» بازگشتند و این گونه سعید حنایی راز ۱۶ جنایت از قتل های عنکبوتی را در حالی فاش کرد که من تا آن روزماجرای ۲۱ قتل مشابه را در روزنامه خراسان نوشته بودم اما عاملان سه قتل دستگیر شدند و حنایی هم صحنه قتل و رها کردن ۱۶ جسد را در حضور مقام قضایی و کارآگاهان بازسازی کرد ولی سرنوشت قتل های مشابهی که قاضی منصوری به سال ۷۸ اشاره کرده بود، همچنان در پرده ابهام ماند.