عصر ایران؛ هومان دوراندیش - مدیر کل توسعۀ گردشگری داخلی اعلام کرده است: «مجموع آمار اقامت شبانۀ مسافران نوروز از 26 اسفندماه 1400 تا 13 فروردینماه در اقامتگاههای رسمی 50 میلیون و 633 هزار و و 296 نفرشب بوده است.»
از این عده، حدود 6 میلیون مسافر در ایام عید وارد استان بوشهر شدند. 6 میلیون نفر به مشهد سفر کردند و بیش از 12 میلیون نفر نیز به مازندران. سایر افراد هم قاعدتا به گیلان و استان فارس و ... رفته بودند طی تعطیلات نوروزی.
این یادداشت، یادداشتی دربارۀ چند و چون سفرهای نوروزی مردم ایران نیست بلکه این سفرهای پرشمار را از منظری سیاسی مینگرد.
کثرت سفرهای نوروزی در ایران دلالتهای سیاسی و فرهنگییی دارد که اپوزیسیون و حکومت باید به آنها توجه کنند. دلالت فرهنگیاش، میل به خوشباشی در جامعۀ ایران است. خوشباشی اگرچه در فرهنگ رسمی کشور پسندیده نیست، ولی در تار و پود جامعۀ ایران تنیده است.
البته مردم ایران از این حیث تفاوتی با مردم سایر کشورهای جهان ندارند. زیستن در این دنیا، فینفسه، گره خورده است به رنج و ملال. خوشباشی برای بسیاری از مردم، راهی به رهایی موقت از این رنج و ملال است. تفاوت ایران و اکثر کشورهای دنیا در این است که در کشور ما بسیاری از خوشیها ممنوع شده و به همین دلیل خوشباشی بوی جرم میدهد.
سختگیری با توجیه مذهبی با مردمی که انبوهی از فشارهای اقتصادی و غیراقتصادی را تحمل میکنند و آشکارا از هر فرصت کوچک و اندکی برای کمی خوشبودن استفاده میکنند، جدا از اینکه بوی طالبانیسم میدهد و ذاتا روا نیست، فقط به کار مشروعیتزدایی بیشتر از ساختار سیاسی موجود میدهد.
اما از این نکته که بگذریم، دلالت سیاسی سفرهای کثیر نوروزی، چیزی جز این نیست که جامعۀ ایران برخلاف تصور بسیاری از نیروهای انقلابی خارج کشور "جامعهای در آستانۀ انقلاب" نیست.
اپوزیسیون خارج کشور، حجم چشمگیر نارضایتیهای داخلی را دال بر استعداد وقوع "شرایط انقلابی" در جامعۀ ایران میداند. اما مردمی که در این شرایط سخت اقتصادی، فرصت مسافرت و لذت بردن از زندگی را از دست نمیدهند، آیا واقعا حاضرند قید زندگی و لذتِ بودن را بزنند و به خیابانها بیایند به قصد براندازی حکومت (چندان که اپوزسیون خارجنشین القا میکنند)؟
اگرچه هیچ کس به درستی نمیداند در بطن جامعه چه میگذرد، و در هر جامعهای هم استعدادهای متضادی وجود دارد که ممکن است یکی از آنها ناگهان محقق شود، ولی در بحث از وقوع یا عدم وقوع شرایط انقلابی، باید به "احتمال غالب و قوی" توجه کرد نه "احتمال مغلوب و ضعیف".
در ایران دست کم سه دهه است که آموزههای لیبرالیستی ترویج میشود. بها دادن به "جان" و لذت بردن از "زندگی"، ارکان اساسی فرهنگ لیبرالیستیاند. آن دورانی که چهار تا چریک [...] احساساتی، خودشان را به فنا میدادند و قهرمان خلقالله میشدند سپری شده است[...]
البته هر فرد و گروهی حق دارد مطابق صلاحدید خودش عمل کند، اما اگر مخالفت با جمهوری اسلامی بدل به شغل مخالفان خارج کشور نشده باشد، آنها باید به این واقعیت توجه کنند که این چند ده میلیون ایرانیِ سفرکرده در تعطیلات نوروزی، حاضر نیستند همسر و فرزند و عمر و جان شان را قربانی وقوع تحولات سیاسی بکنند. آن هم تحولات سیاسییی که چشمانداز چندان روشنی هم ندارد.
62 درصد از مردم تهران در تعطیلات نوروز در سفر بودند. یعنی بیش از 5 میلیون و 500 هزار نفر از جمعیت 9 میلیون نفری تهران. آیا پایتختی که این همه مسافر نوروزی دارد، حاضر به یراق نشسته تا به فرمان اپوزیسیون انقلاب کند؟ بعید به نظر میرسد!
تا وقتی هم که تهران از درِ انقلاب در نیاید، هیچ انقلابی در ایران پیروز نخواهد شد. حتی اگر پیروز هم شود، چیزی جز نکبت و بدبختی بیشتر رقم نخواهد خورد. انقلابهای شرقی، یعنی انقلابهایی که از شهرهای کوچک و پیرامونی آغاز میشوند و به سمت مرکز میآیند، بسیار خشونتبار و غیر دموکراتیک از آب درمیآیند. انقلاب چین و انقلاب کوبا، دو نمونۀ مشهور انقلابهای شرقیاند.
اینکه جمعیت قابل توجهی از مردم ایران در تعطیلات نوروزی در مسافرت بودند، اینکه بسیاری از نخبگان و تحصیلکردگان ناراضی ترجیح میدهند کشور را ترک کنند تا اینکه در کشور بمانند و رفتار سیاسی انقلابی پیشه کنند، تا حد زیادی نشان میدهد نارضایتیهای جامعۀ ایران چندان مؤید این مدعای اپوزیسیون خارج کشور نیست که "ایران کشوری در آستانۀ انقلاب است". دست کم چنین مدعایی از "احتمال غالب" خبر نمیدهد.
بگذریم از اینکه اپوزیسیون خارج کشور نقش نیروهای داخلی مخالف انقلاب را نادیده میگیرد برای اینکه مردم را تشجیع کند به گام نهادن در وادی انقلاب. یعنی در گفتارهای سیاسی اپوزیسیون خارجنشین، چنین وانمود میشود که اگر بخش قابل توجهی از مردم ناراضی متقاعد شوند به انقلاب کردن، انقلاب رقم خواهد خورد.
اما همان نیروهایی که در برابر اصلاحات ایستادگی کردند، با شدت و قوت بیشتری در برابر انقلاب نیز ایستادگی خواهند کرد. و این کاملا طبیعی است و اگر جز این باشد عجیب است.
ثبت اقامتهای نوروزی به میزان 50 میلیون نفرشب نشان میدهد ایرانیان میخواهند زندگی کنند. کسی هم که میخواهد زندگی کند، از فرهنگ مبارزه و کنش انقلابی فرسنگها فاصله دارد. هر چقدر هم که از وضع موجود ناراضی باشد.
جان کلام اپوزیسیون خطاب به این مردم دوستدار "زندگی"، این است که اگر شما انقلاب نکنید، همین اندکمجال زندگی را هم از دست خواهید داد. اما پاسخ جامعۀ ایران به این سیاسیون حرفهای مقیم خارج، چیزی جز این نیست که سرکۀ نقد به از حلوای نسیه.
اندکمجال "زندگی"، در جریان وقوع انقلاب قطعا از دست خواهد رفت ولی حتی اگر وضع موجود ادامه یابد، آن "مجال اندک" کموبیش باقی خواهد ماند. هیچ چیز مهمتر از نفس زیستن نیست. کسانی که در اروپا یا آمریکا نشسته و مردم داخل کشور را به انقلاب فرامیخوانند ولی خودشان جرات نمیکنند از کنار ایران هم عبور کنند، مبادا که به سرنوشت روحالله زم دچار شوند، باید بدانند که مردم عادی هم خوش ندارند به سرنوشت روحالله زم دچار شوند و به همین دلیل از ایفای نقش پیادهنظام تشکلهای سیاسی خارج کشور پرهیز میکنند.
رشد فرهنگ لیبرالیستی و بالارفتن سطح تحصیلات دانشگاهی در ایران سه دهۀ اخیر، به قدری بوده که کمتر کسی خوش دارد زندگیاش را هیزم آتش تحولات سیاسی کند و با گذشتن از حق حیات و امنیت خودش، جاده صافکن مشتی انقلابیِ حرفهای مقیم غرب شود. و دقیقا به همین دلیل است که این "انقلابیون حرفهای" (به قول لنین)، فاقد نفوذ کلام و قدرت بسیج سیاسی در جامعۀ ایراناند.
قطعا انتقادات این انقلابیون غربنشین محترم، در یکی دو ماه آینده نیز ادامه خواهد یافت ولی اکثریت مردم ایران منتظرند تعطیلات پایان ماه رمضان و اواسط خرداد از راه برسد تا چند روزی را در سفر به "خوشی" سپری کنند و قدر "زندگی" را بدانند؛ ولو که فرصتِ کوتاهِ زیستن، دشواریهایش بیش از پیش شده باشد.