عصرایران؛ مهدی جم - «فلاح مرتضوی» به خاطر شباهت به چارلی چاپلین برای مردم محبوب شده است. اگرچه شباهت و عشق او به چارلی چاپلین - کمدین افسانهای سینما - به بهای جدایی او از همسرش بوده اما با همان عشق کنار مردم می ایستد و عکس میگیرد تا لبخند را بر چهره آنان بنشاند.
طلاق به قیمت چارلی
«47 ساله و اهل دهدشت کهگیلویه و بویراحمد هستم اما در یاسوج زندگی میکنم. در خانواده فقیری بزرگ شدم؛ خانواده ای که آه در بساط نداشت. چهار برادر و هفت خواهرم دارم؛ یکی از برادرانم دکترای روانشانسی دارد، یکی در نیروی هوایی ارتش است؛ سومی گچکار است و آخری در حوزه علمیه قم.. برادر بزرگم و همینطور خانواده خوشحالاند از اینکه در شرایط بد اقتصادی و فشار زندگی، مردم را شاد میکنم ولی همیشه میگویند: "سعی کن از زندگی عقب نمانی".
سال 78 بعد از فوت پدرم، برادر بزرگم سرپرستی خانواده را بر عهده گرفت، بعد از چند سال همه ازدواج کردیم اما به خاطر یک سری مشکلات، ازدواج من به جدایی کشیده شد. چون همسرم دوست نداشت شبیه چارلی چاپلین باشم. در ازدواج دوم هم مشکلاتی بوجود آمد و از او هم جدا شدم و در حال حاضر مجردم..»
چارلی در روحم قرار دارد
او میگوید: «همیشه فیلمها و داستانهای چارلی را نگاه میکنم. عشق و علاقۀ من بی نهایت است، او در روحم قرار دارد. پوشیدن لباسی شبیه چارلی بهانهای شده تا ارتباطی با مردم برقرار کنم چون همۀ مردم ایران از هر قوم را جزیی از خودم می دانم. دوست دارم همه جای ایران سفر کنم و با لباس چارلی و شخصیت چارلی، مردم را خوشحال کنم.»
مردم تهران 3 میلیون عکس با من گرفتند
«قبل از کرونا تنها در پیج اینستاگرام فعال بودم، تقریبا یک ماه پیش به تهران رفتم و آنجا لباس چارلی چاپلین را به تن کردم. چون شخصیت چارلی را دوست داشتم، پیش خودم گفتم هر اتفافی رخ دهد، مهم نیست. 20 روزی که تهران بودم، نزدیک 3 میلیون عکس با من گرفتند. درآمد روزانه من در تهران، بین 200 تا 300 هزار تومان بود. درحدی بود که بتوانم خرج خودم را تامین کنم. بیشتر رستواران ها، پولی نمیگرفتند. در مترو هم همه مرا میشناختند و رایگان سوار میشدم. برای خواب هم معمولا به مساجد میرفتم.
در دربند تهران مسیر یک کیلومتری را 7 ساعت پیاده رفتم چون مردم مدام عکس میگرفتند و نمیگذاشتند حرکت کنم. هر شخصی با من عکس میگرفت؛ شاید پنجاه نفر با گوشی های خود همزمان عکس میگرفتند.
درآمدی 8 میلیون تومانی تنها در یک روز
وقتی آستارا رفتم، مردم خیلی حمایت میکردند، روزانه شاید 5 هزار عکس با من میگرفتند. همینطور در تبریز بسیار حمایت کردند، طوری که در چهار ساعت، یکی از خیابانهای شهر شلوغ و ترافیک شد. همان جا از شهرداری آمدند و البته با احترام مرا به ترمینال فرستادند و گفتند با این کار شما، در شهر ازدحام میشود به همین خاطر برای من بلیت گرفتند و به تهران رفتم.
در ترمینال تبریز وقتی پولهایم را حساب کردم، چیزی حدود هشت میلیون تومان بود. همه این پولها به خاطر عکسهایی بود که مردم تنها در یک روز با من گرفته بودند. هیچ وقت دوست نداشتم به شخصی بگویم عکسی که با من می گیرید، پولی است. اگر درخواست پول کنم، احساس میکنم شخصیت خودم و چارلی خُرد میشود.
بعضی ها فکر می کنند دلقکام
از کودکی خیلی کنجکاو بودم، طوری که پیاده و تنها به کوه میرفتم. در سن 12 سالگی احساس میکردم کمبودی دارم. همیشه دوست داشتم مردم در کنار من آرامش داشته باشند. دوست داشتم مردم را شاد کنم. زمانی که با لباس چارلی وارد جامعه شدم، بعضیها نگاه خوبی نداشتند و فکر میکردند دلقکام. من حتی بعضی وقت ها جورابم را سوراخ میکردم و کاری میکردم که طرف مقابل بخندد اما صحبتهای عدهای برای من دردناک بود چون فکر می کردند دلقک هستم. از درون اذیت می شدم ولی پیش خودم می گفتم چون طرف مقابل را شاد می کنم، هر چه می خواهند راجع من بگویند، اشکالی ندارد.
تاکنون به 6 شهر سفر کرده ام
تاکنون به اردبیل، آستارا، رشت، تبریز، تهران و در حال حاضر به اهواز سفر کرده ام و فعلا چهار روز می شود که به اهواز آمده ام و در نظر دارم که سفرهای بعدی ام به استان های دیگر سه روزه باشد. احساس می کنم تمام ایران متعلق به من است، دوست دارم به تمام اقشار ایران سر بزنم و در جمع مردم باشم. می خواهم تا عمر دارم مردم ایران را با لباس چارلی شاد کنم.
درآمد در اهواز: چهار روز، یک میلیون و 400 هزار تومان
در حال حاضر در یکی از مساجد اهواز می خوابم. درآمدم به اندازه ناهار، شام و خواب هست. مثلا یک روز 300 هزار تومان، روز دیگر اصلا درآمدی ندارم. شب گذشته در پارک شهربازی اهواز نزدیک 1000 عکس با من گرفتند. تنها سه نفر پول دادند، بعضی ها بستنی گرفتند و یک نفر من را به رستوران برد. چهار روزی که اهوازم هستم، خرج ام حدود 800 تومان بوده و درآمدم یک میلیون و 400.
شهرت را بیشتر از پول دوست دارم
شهرت، شناخت و محبوبیت را بیشتر از پول دوست دارم. اگر پول داشتم، دوست داشتم برای مردم هزینه کنم. کسی را که ببینم کفش خرابی دارد، حالم بد می شود. خانواده های فقیر زیاد می بینم اما کاری از دستم برنمیاد اگر پول زیادی داشتم کمکشان می کردم.
شغل 15 میلیونی را رد کردم/ دوست دارم یک سیستم صوتی داشته باشم
رستورانی در قم پیشنهاد کاری با ماهی 15 میلیون تومان داد، اینکه فقط جلوی رستوران باشم و حرکات چارلی را به نمایش بگذارم. قبول نکردم چون آدمی نیستم یک جا بیاستم. دوست دارم همیشه در حال راه رفتن و سفر باشم. البته راه رفتن مثل چارلی کار ساده ای هم نیست. روزانه که مثل چارلی راه می روم، رگ های پاهام خیلی درد می کند، شب ها تا صبح از درد نمی خوابم. نمی دانم در آینده چه بلایی سر این پاهام می آید اما همین که ایرانی را شاد می کنم، حالم خوب می شود. همینطور دوست دارم پولی داشته باشم و یک سیستم صوتی بخرم تا وقتی راه می روم آهنگ های چارلی را هم پخش کنم.»