۰۲ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۰۸۵۷۲
تاریخ انتشار: ۲۲:۴۲ - ۲۶-۰۷-۱۴۰۰
کد ۸۰۸۵۷۲
انتشار: ۲۲:۴۲ - ۲۶-۰۷-۱۴۰۰
8 نکته در نقد یک نوشته

سید جواد طباطبایی؛ داستان صدراعظم با پیژامه!

مشکل سید جواد طباطبایی با سید ابوالحسن بنی‌صدر چه بسا اقتصاد توحیدی نباشد. اصل جمهوریت باشد و از این رو از اولین رییس جمهوری ایران با عنوان صدر‌اعظم و کارگزار یاد می‌کند.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- از شنبۀ پیش -17 مهر 1400- که خبر درگذشت ابوالحسن بنی‌صدر اولین رییس جمهوری ایران منتشر شد و طی این 10 روز چهره‌های مختلف در داخل و خارج از کشور دربارۀ کارنامۀ او چه قبل از پیروزی انقلاب و چه دوران کوتاه و 18 ماهۀ ریاست جمهوری گفته و نوشته و نظر داده‌اند.

   خود یکی از نخستین کسان بودم که تنها ساعاتی بعد از دریافت خبر در همین تارنما نوشتم اگرچه در سفر بودم و به آرشیو  دست‌رسی نداشتم.

  اهمیت نام او تنها در این نیست که اولین رییس جمهوری ایران بوده یا تا کنون یگانه رییس جمهوری است که برکنار و به صورت پنهانی از کشور خارج شد بلکه به این خاطر است که در حافظۀ تاریخ انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی خصوصا سه سال 1357 تا 1360 با قضاوت‌های گوناگون ثبت و حک شده است و در هر موضوعی در این سه سال پرماجرا نام او در ردیف اول دیده می‌شود.

  در بازگشت امام خمینی به میهن در 12 بهمن 1357 در ردیف همراهان، در شورای انقلاب عضو و سپس رییس آن، در مجلس بررسی پیش‌نویس نهایی یا خبرگان قانون اساسی عضو با رأی بالای مردم تهران، در مصاحبۀ مشهور رهبر فقید انقلاب با اوریانا فالاچی روزنامه‌نگار ایتالیایی در مقام مترجم، در قضیه بیانیه الجزایر برای حل مشکل گروگان‌ها مخالف و منتقد، در جریان تعطیلی دانشگاه‌ها پیشتاز در اخراج گروه‌های مسلح، در نقد دولت موقت نه به صراحت دکتر پیمان اما زاویه‌دار با مهندس بازرگان و سرانجام در جریان انتخاب به عنوان اولین رییس جمهوری با فاصلۀ بسیار از تمام رقبا آن هم در انتخاباتی که تنها مسعود رجوی و جلال‌الدین فارسی حذف شدند و از نظارت استصوابی و صافیِ شورای نگهبان خبری نبود و آن دو هم، یکی به خاطر رأی ندادن به قانون اساسی‌یی که قرار بود مجری آن باشد و دیگری به سبب افغان‌تبار بودن، کنار گذاشته شدند.

  در این نوشته‌ها مهم‌ترین نقد به بنی‌صدر اتحاد با مجاهدین خلق (منافقین) در سال های 1360 تا 62 بود و خروج پنهانی از کشور.

  برخی نیروهای اصول‌گرا البته از تعابیری چون «خیانت در جنگ» هم استفاده کردند حال آن که در نطق مشهور آیت‌الله خامنه‌ای در مجلس و هنگام بررسی طرح عدم کفایت سیاسی در خرداد 60 چنین نسبتی دیده نمی‌شود و دریابان شمخانی نیز در گفت‌و‌گویی در سال 88 تصریح کرد بنی صدر را به خاطر جنگ، خائن نمی‌داند و مهم‌تر این که علت عزل او از فرماندهی کل قوا نزدیک شدن مجاهدین خلق به او بود و امام خمینی دو روز بعد از برکناری و در اول تیر 1360 در سخنرانی عمومی خود و به رغم احضار او به دادستانی تصریح کردند اگر از آن گروه [مجاهدین خلق] فاصله بگیرد می‌تواند «تألیف و تصنیف» کند حال آن که اگر بحث خیانت در جنگ مطرح بود چنین اطمینان یا قولی داده نمی‌شد.

  انگیزۀ این یادداشت اما ادامۀ آن نوشته نیست و به بهانۀ دیگری است. این است که چون بنی‌صدر اپوزسیون جمهوری اسلامی شد به بهانۀ نقد او پاره‌ای از آرمان‌های انقلاب و از جمله «اقتصاد توحیدی» و چه بسا اصل جمهوری و انتخاب کسی به عنوان رییس آن جمهوری هم به سخره گرفته شود و مشخصا این نوشته از دکتر سید جواد طباطبایی متفکر نامدار و صاحب نظریۀ «ایرانشهر» و البته مقتدای برخی از دوستان روزنامه‌نگار که آورده است:

سید جواد طباطبایی؛ داستان صدراعظم با پیژامه!
   «کارگزار اقتصادی مغول، خواجه رشیدالدین فضل‌ﷲ بود که حتی در اقتصاد زنبورداری هم کتاب علمی نوشته؛ صدراعظم آغازین ج. ا. بنی‌صدرِ «پیرجامه‌پوش» بود که حتی تعریف اقتصاد را هم نمی‌دانست.

 با تجربه‌های تلخی که بشر امروز به بهای گزافی کسب کرده می‌دانیم که «راه جهنم با حُسن‌نیّت‌ها سنگ‌فرش شده است» این حُسن‌نیّت‌ها از انسان‌های خوب و شریف صادر می‌شود و گرنه خبایث، برحسب تعریف، خبیث‌اند و تبهکار! به این اعتبار می‌توان گفت که بنی‌صدر مردی شریف و درستکار بود.»

   این چند سطر اما، چند غلط فاحش دارد و فارغ از هر قضاوتی دربارۀ بنی‌صدر، از حیث تاریخی باید یادآوری شود:

 اول: صدراعظمِ آغازین جمهوری اسلامی نه ابوالحسن بنی‌صدر که مهندس مهدی بازرگان بود؛ نخست وزیر دولت موقت. بنی‌صدر هیچ‌گاه صدراعظم به معنی رییس دولت یا رییس‌الوزرا نبوده است. از سال 68 و بعد از بازنگری قانون اساسی رییس جمهوری رییس دولت هم هست اما از 58 تا 68 رییس جمهوری رییس دولت یا صدراعظم نبود.

  ضمن این که آنچه بنی‌صدر را متمایز می‌کند این است که اولین رییس جمهوری ایران بوده وگرنه صدراعظم که فراوان داشته ایم. آیا ظباطبایی اصل ایدۀ جمهوریت را به استهزا گرفته است یا تفاوت رییس جمهوری در پی یک دوره طولانی پادشاهی با صدراعظم را نمی‌داند؟ اتفاقا بنی‌صدر به جز یک دورۀ بسیار کوتاه به کارگزاری تن نداد چون ریاست «جمهوری» را می‌خواست نه کارگزاری و وزارت آن ولو با عنوان «رییس جمهور» جمهوری اسلامی را و بعد که دریافت نمی‌تواند ریاست کند درافتاد و برافتاد.

  بله، در یک دورۀ کوتاه در پاییز 58 کارگزار - وزیر اقتصاد و وزیر خارجه- بوده است. بعد از آن هم در حالی رییس جمهوری شد که نخست وزیر مورد نظر خود - علیرضا نوبری- را نتوانست به صدارت برساند و شهید رجایی انتخاب مجلس و حزب جمهوری اسلامی بود و عملا هیچ نفوذی در دولت نداشت جز این‌که از گزینه‌های مورد نظر نخست‌وزیر و مجلس شورای اسلامی افرادی را انتخاب کند که مخالف مشهور او نبودند و به همین خاطر زیر بار وزارت مؤثر بهزاد نبوی نرفت و او وزیر مشاور شد (بی وزارتخانه و به همین خاطر بعدا این سمت حذف شد) یا نگذاشت محسن نوربخش وزیر اقتصاد شود و تا رییس جمهوری بود میر حسین موسوی وزیر خارجه نشد. مخالفت می‌کرد اما نمی‌توانست نفر مورد نظر خود را بقبولاند. نیروی او تنها نوبری بود که مدتی هم رییس کل بانک مرکزی شد تا بعد مجلس طرحی تصویب کرد که رییس کل را وزیر دارایی منصوب کند.

   بنابراین توصیف بنی‌صدر با عنوان «صدراعظم آغازین» بسیار نادرست است و برازندۀ آدم نکته‌سنجی چون آقای دکتر نیست که مو را ازماست بیرون می‌کشد.

  دوم: بنی‌صدر تنها مدت کوتاهی وزیر اقتصاد بود و چنان که در یادداشت قبل آوردم سه کار انجام داد: ادغام بانک‌ها، بخشودگی بهره‌ها و وام 300 هزار تومانی مسکن با 30 هزار تومان سپرده‌گذاری در روزگاری که قیمت متوسط آپارتمان در تهران هر متر مربع 5 هزار تومان بود و خانه‌های غیر آپارتمانی به بهای کمتر هم قابل خرید بود و این سه در اقبال عمومی به وی بسیار مؤثر افتاد.

 سوم: این ادعا که تعریف اقتصاد را نمی‌دانست نیز نادرست است. تحصیلات او در فرانسه در دکتری جامعه شناسی اقتصاد بود. بله، آرمان‌گرا بود و کی نبود؟ به یاد آوریم که هاشمی رفسنجانی چگونه در خطبه‌های نماز جمعه از عدالت سخن می‌گفت و بعد به تعدیل رسید یا چگونه می‌خواستیم بغداد را فتح کنیم تا بعد به قدس برویم.
منتها فارغ از هر قضاوت، بنی‌صدر اساسا مجالی برای اجرای ایدۀ اقتصاد توحیدی پیدا نکرد و در حد همان کتاب باقی ماند که البته به تعبیر علیرضا علوی تبار کتاب ضعیفی هم هست اما این که اوضاع امروز و این فاصلۀ وحشت‌ناک را به حساب اقتصاد توحیدی بگذاریم، روا نیست. چون اقتصاد توحیدی را چه امری ذهنی بدانیم چه قابل اجرا و واقعی، اجرایی نشد. 

چهارم: اقتصاد توحیدی را نباید معادل شعار «جامعه بی‌طبقه توحیدی» بدانیم که مجاهدین خلق مطرح می‌کردند و مطلقا در ادبیات رهبران روحانی انقلاب از امام تا منتظری و بهشتی هرگز نبود. طالقانی هم به کار نمی‌برد و دغدغۀ شوراها را داشت.

   اما چرا اقتصاد توحیدی؟ چون انقلاب ضد‌سلطنتی سویۀ ضد سرمایه‌داری هم داشت و رهبران انقلاب، نگران برتری گفتمان چپ بودند و نمی‌خواستند از قافلۀ آنان عقب بمانند. در آن زمان دو گونه اقتصاد متصور بود: یکی اقتصاد سرمایه‌داری و دیگری سوسیالیستی و در آن میانه اقتصاد توحیدی برای تفکیک بین آن دو مطرح می‌شد.

شاید بگویید این که حالا هست که تمام معایب سرمایه‌داری و سوسیالیستی را دارد! بله کاملا درست است؛ هر چه خوبان همه دارند به تنهایی دارد. اما اقتصاد توحیدی اساسا امکان اجرا پیدا نکرد و در همان ذهن بنی‌صدر باقی ماند و کسی را به خاطر خیال و آرزو نمی‌توان تخطئه کرد. همان کاری که آقای سید جواد طباطبایی می‌کند.

بگویی چرا با منافقین متحد شدی، چرا رویاروی امام ایستادی، چرا رفتی و چرا اپوزیسیون شدی؟ یک بحث است و این که بگویی چرا اقتصاد توحیدی را دوست داشتی؛ بحثی است دیگر.

-پنجم: در واقع منظور طباطبایی این است که دچار توهم بود. اما کی نبود؟ آیا خود او آن روزها مقاله‌ای در نقد همین اقتصاد توحیدی نوشت؟ سال 58 که روزنامه ها کاملا آزاد بودند. منظور این است که هیچ گاه مسؤولیت اقتصادی نداشته مگر همان دورۀ کوتاه و اتفاقا کارنامۀ او در آن دورۀ کوتاه مثبت است چون از سپرده های مردم در بانک‌های خصوصی که صاحبان آنها رفته بودند صیانت شد و با ادغام بانک ها و تشکیل بانک های ملت و تجارت، کارکنان‌شان احساس امنیت شغلی کردند. می‌توانید از کارکنان بانک‌های بازرگانی و داریوش و ایران و ژاپن و مانند آنها بپرسید.

-ششم: آنچه به عنوان اقتصاد توحیدی نقد می‌شود در واقع همان است که سید محمد باقر صدر در «اقتصادنا» یا «اقتصاد ما» مطرح کرده است و خاص بنی‌صدر نبود. سید جواد طباطیایی می‌خواهد بگوید اقتصاد توحیدی و غیر توحیدی نداریم و خیلی‌های دیگر هم با تجربه‌های 40 ساله به همین نتیجه رسیده‌اند اما کاسه‌کوزۀ عملکردهای بعدی را نمی‌توان بر سر باقر‌صدر و بنی‌صدر شکست. چون اساساً نظرات آنان اجرا نشد که بگوییم اجرایی بودند یا نه. تنها در ذهن آن دو بود و یکی با اعدام 30 فروردین 1359 با خود به خاک برد و دیگری با عزل 30 خرداد 1360.

 هفتم: محال است که نوشته‌ای از متفکر معاصر - استاد طباطبایی - بخوانید و تحقیر دیگری از موضع تفرعن را در آن نبینید. یک وقت هست من روزنامه‌نگار طعنه می‌زنم یا بر قلم محمد قائد می‌نشیند و با اصول ژورنالیسم منافات ندارد اما با ادعای نگاه صرفا علمی نمی‌خواند. کما این که تعبیر « پیرجامه پوش» را به کار می‌برد و در توضیح آن هم می آورد:

  «اکبر لاجوردیان از خویشاوندان حبیب لاجوردی تلاش کرد تا گروه صنعتی بهشهر را حفظ کند. او پس از دیدار با مهدی بازرگان دریافت که ممکن است دولت وی نتواند جلوی مصادرۀ اموال خانوادگی آن‌ها را بگیرد. برای همین دیداری با ابوالحسن بنی‌صدر در خانۀ خواهر بنی‌صدر ترتیب داد تا او را با گروه صنعتی بهشهر بیشتر آشنا کند. او می‌گوید که آن‌ها را به یک اتاق کوچک راهنمایی کردند و ابوالحسن بنی‌صدر با پیژامه و صورت نتراشیده وارد شد. بنی‌صدر پس از سلام بلافاصله گفت که همه صنایع ایران مونتاژی هستند و برای کشور مفید نیستند. او در هنگام گفتگو توجهی به حرف‌های اکبر لاجوردیان نکرد و یکباره از جای خود بلند شد و گفت که برای سخنرانی باید برود و جلسه را ترک کرد.».


   در متن استنادی البته «پیژامه» آمده که درست است و فارسی آن هم می شود «زیرجامه» و ما «پیر جامه» نداریم! اما جدای این آیا انتظار داشتند در خانه با کت وشلوار بگردد؟! اتفاقا او که صورت خود را می‌تراشید و بعدها نتراشیدن صورت ویژگی مدیران جمهوری اسلامی شد؛ هرچند بعید است با پیژامه به مفهوم مورد نظر ظاهر شده باشد و احتمالا لباس خانه مد نظراست. دکتر مصدق با همین لباس سفیران را می پذیرفت و شاید بنی صدر می خواسته ادای مصدق را درآورد.


   در حقوق می گویند شهادت مخدوم برای خادم، مسموع نیست. این خاطره هم از یکی از بستگان لاجوردی مشهور آمده که طبعا به هر دری می زدند تا اموال شان را از مصادره برهانند. اما منبع کدام است؟ آقای دکتر نوشته ویکی‌پدیا. اگر در همین ویکی‌پدیا یکی مطلبی علیه آقای طباطبایی بگذارد از نظر ایشان مقبول و مسموع است؟!


   نویسندۀ این سطور بارها در نقد مصادره های صدر انقلاب نوشته و برخی هم جاهای مختلف نقل شده از جمله آن مطلب که «کاش، امیر کبیر مشاطره شده بود نه مصادره». اما این هم یک واقعیت است که انقلاب ضد‌سلطنتی سویۀ ضد سرمایه‌داری هم داشت و از زبان مرحوم محسن عمید‌حضور یکی از صاحبان و مدیران کفش بلّا شنیدم که می‌گفت: ما چوب ایروانی و کفش ملی را خوردیم و وقتی پرسیدم چرا؟ آنها که رقیب شما بودند، پاسخ داد: چون اواخر با سفیر آمریکا در تهران رسما شریک شده بودند.

  بنی‌صدر یک عضو شورای انقلاب بود و البته شورای انقلاب رأی به ملی شدن صنایع داد. اما کدام صنایع؟ صنایعی که صاحبان آنها یا به بانک‌ها بدهکار بودند یا به خاطر روابط با رژیم سلطنتی کشور را ترک کرده بودند و انگیزه مهندس سحابی که ایدۀ ملی شدن صنایع را مطرح کرد، تعیین تکلیف کارکنان و وضعیت تولید بود و برخی هم بازگشتند و پس گرفتند.

  بنی‌صدر نه قاضی بود که حکم مصادره بدهد نه صدراعظم. رییس جمهوری که اختیار نصب وزیران را هم نداشت و تنها و تنها در همان دورۀ کوتاه وزارت اقتصاد، رشتۀ اقتصاد را در دست داشت و مسؤولیت نوبری را در بانک مرکزی؛ و اتفاقا در این دوره نرخ ارز و نرخ تورم و نرخ بیکاری قابل دفاع است.

-هشتم: اشتباه نشود. این یادداشت نه در دفاع از اولین رییس جمهوری است نه در حمایت از نظریه اقتصاد توحیدی. اشاره به خطاهای تاریخی آقای طباطبایی است که آدم را یاد نشریات سال 58 می‌اندازد که گمان می‌کردند بنی‌صدر همه کاره است.


  اگر توهم بود محدود به اقتصاد توحیدی نبود. اگر تخیل بود محدود به بنی‌صدر نبود. در آن دوران تنها روشن‌فکرانی چون مصطفی رحیمی جو‌ زده نبودند. آقای دکتر طباطبایی متولد 1324 است. یعنی سال‌های 58 تا 60 سی و چهار تا سی و شش ساله بوده که در آن زمان سن کمی نبوده و هم‌سن‌های ایشان می‌گفتند و می‌نوشتند و مشهورتر از همه دکتر سروش.

   با این وصف چرا از لاجوردی و ویکی‌پدیا فکت می‌آورید؟ یک مقاله از خودتان را ذکر کنید که در آن زمان اقتصاد توحیدی را نقد کرده باشید. اصلا حدس می‌زنم به بنی‌صدر رأی داده باشید. هرچند احمد مدنی هم محتمل است. با ادبیات خود ایشان می توان گفت: از کرامات شیخ ما این است/ شیره را خورد و گفت شیرین است! حالا که دیگر همه می‌دانند اقتصاد، علم است و کافی است به سفرهای آقای رییسی نگاه کنید تا ببینید مردمان مناطق محروم هم دریافته‌اند اقتصاد با "باید بشود" و " نباید این طور باشد" و با شعار درست نمی‌شود و به قول دکتر نیلی به سفر به 31 استان نیاز نیست و به استان اقتصاد کلان سفر کنند کافی است و برخی معتقدند به هیچ یک نیاز نیست و همین امروز اگر صریح و روشن اعلام شود به برجام بازمی گردیم آثار آن را به عینه می‌بینیم و اگر واقعا اقتصاد هیچ ربطی به سیاست خارجی ندارد خارج شوند تا ببینیم ربط دارد یا نه!

    مطلب، طولانی شد اما غرض این بود که بنی‌صدر و بازرگان و مصدق، گاه بهانه‌هایی می‌شوند برای نقد شعارهای اولیه؛ و چرا در  قالب این اسامی؟ چون در این صورت، هیچ هزینه‌ای برای گوینده ندارد. این که به جای نقد کارنامه جمهوری اسلامی در دوره های مختلف، اصل آرمان های انقلاب زیر سؤال برود یک خط تبلیغاتی است تا مردم نه به خاطر عملکردها که به سبب آرمان‌ها شماتت شوند و نام‌هایی چون بنی‌صدر فرصت خوبی است چون مورد غضب بعدی قرار گرفتند و حمله یا خاطره‌سازی دربارۀ آنها هزینه‌ای هم برای مدعی ندارد.  

  با این نگاه اخیر مشکل سید جواد طباطبایی با سید ابوالحسن بنی‌صدر چه بسا اقتصاد توحیدی نباشد. اصل جمهوریت باشد و از این رو از اولین رییس جمهوری ایران با عنوان صدر‌اعظم و کارگزار یاد می‌کند. 

ارسال به دوستان