۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۹۵۴۱۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۷ - ۰۵-۰۵-۱۴۰۰
کد ۷۹۵۴۱۲
انتشار: ۰۸:۵۷ - ۰۵-۰۵-۱۴۰۰

یک «شهر» ما را نمی‌بیند

یک «شهر» ما را نمی‌بیند
دستفروشی در دالان‌های مترو تنها راهی است که برایشان باقی مانده و حتی در روزهایی که تهران از فرط گسترش ویروس کرونا، تعطیل یا نیمه تعطیل است بازهم در واگن‌ها حضور دارند.
آیا شهرداری تهران این زن‌های مستاصل و ناچار را به عنوان یک «واقعیت مسلم شهری» می‌پذیرد و درخواست می‌کند برایشان تعداد مناسبی دوز واکسن کرونا بفرستند؟! آیا حاضر هستند اینها را دقیقاً مانند رانندگان تاکسی یا رانندگان اتوبوس به عنوان «شاغلان در فضای شهر» به حساب بیاورند و نگران جان‌شان شوند؟!
 
به گزارش ایلنا، بازه سنی این زن‌ها متفاوت است، از ۱۸ساله در میانشان هست تا ۶۰ و یا حتی ۷۰ ساله. دستفروشی در دالان‌های مترو تنها راهی است که برایشان باقی مانده و حتی در روزهایی که تهران از فرط گسترش ویروس کرونا، تعطیل یا نیمه تعطیل است بازهم در واگن‌ها حضور دارند؛ جای دیگری برای رفتن ندارند، نان درآوردن به راستی سخت و دشوار است و این روزها با این تورم سرسام‌آور، دشوار‌تر هم شده است.
 
می‌گوید: می‌دانم جانم در معرض خطر است اما چاره دیگری ندارم یا باید کنار خیابان دستفروشی کنم یا بیایم در فضای خفه و سرپوشیده مترو اما کنار خیابان اصلاً مشتری نیست از صبح تا شب اگر کنار یک اتوبان بنشینم حتی یک ماشین هم ترمز نمی‌زند که ببیند در بساطم چه دارم؛ باز در این مترو زن‌ها گاهی از ما خرید می‌کنند.
 
درآمد این زن دستفروش که خودش را «اختر» می‌نامد به گفته خودش ماهی یک میلیون و ۵۰۰ تا ۲ میلیون تومان است اما وقتهایی که بحران کرونا شدید می‌شود و به گفته خودش «پیک می‌آید»، مردم دیگر چندان خرید نمی‌کنند. واگن‌ها خلوت می‌شود، زن‌ها می‌ترسند و سوار مترو نمی‌شوند یا اگر سوار شوند هم خرید چندانی نمی‌کنند!
 
این زن حدوداً چهل‌ساله است اما می‌گوید دو فرزند در خانه دارد که هر دو محصل هستند و باید خرج آن‌ها را بدهد. او هنوز واکسن نزده و نمی‌داند چه زمانی قرار است نوبتش بشود.
 
زنی دیگر که او نیز حدوداً ۵۰ساله است، می‌گوید: یکبار همان اوایل کرونا گرفتم اما بعدِ ده پانزده روز خوب شدم کرونای چینی بود اما حالا از این دلتای هندی می‌ترسم؛ شاید اگر این ویروس را بگیرم دیگر نتوانم بلند شوم!
 
«چرا با این وجود هنوز اینجایی» او در پاسخ می‌گوید: چاره دیگری دارم؟ حتی نمی‌آیند بگویند این زن‌ها شغل‌شان پرخطر است و قبل از بقیه واکسن بزنیم. خطر برای ما بسیار جدی است و مسئولان به جای اینکه ما را به عنوان یک واقعیت مسلم بپذیرند و قبول کنند که ناچاریم دستفروشی کنیم وگرنه از گرسنگی می‌میریم، اغلب می‌گویند خب نیایید مگر مجبورید!
 
این روزها وقتی قطارهای مترو به ایستگاه‌های میان راه می‌رسند، معمولاً از زنان دستفروش با توپ و تشر بسیار می‌خواهند که پیاده نشوند و بروند خانه! اما خانه رفتن برای این زن‌ها یعنی بدون نان و سرپناه ماندن! این زن‌ها که اکثراً از حاشیه‌های تهران بزرگ برای دستفروشی به تهران می‌آیند هیچ نان آوری در منزل ندارند و برای تامین سرپناه در همان حاشیه‌های بی‌کیفیت، باید ماهی بیش از یک میلیون تومان بپردازند: «اجاره خانه سنگین است، چه کنیم؛ همان اجاره خانه را به ما ببخشند دیگر به مترو نمی آییم!»
 
یکی از این زن‌ها وقتی می‌فهمد قرار است گزارش دردهای این روزهایشان منتشر شود با اندوه بسیار می‌گوید: تو رو خدا در روزنامه بنویسید که بیایند و ما را بدون توجه به سن و سال تولد واکسن بزنند. واقعاً چه کسی بیشتر از ما در معرض خطر است؟!
 
واگن‌های متروی تهران یکی از پرخطرترین مکان‌ها برای انتشار و همه گیری ویروس کروناست. خیلی از مسافرانِ سابق مترو، بعد از بالا گرفتن ویروس کرونا دیگر سوار مترو نمی‌شوند اما وقتی مترو همان «محل کارت» باشد دیگر نمی‌توانی به هیچ عنوان سوار نشوی!

اینجا خطر از رگ گردن نزدیک‌تر است

هنوز واکسیناسیون گروه‌های سنی بالای ۶۰ سال خاتمه نیافته اما به نظر می‌رسد در تشخیص گروه‌های پرخطر چندان به واقعیات ملموس زندگی مردم توجهی نشده است. درست است که بیماران خاص در زمره پرخطرها هستند اما باید «مشخصات شغلی» گروه‌های مردم را در اولویت‌بندی در نظر بگیرند. یک زن که سرپرست خانوار است و اگر درگیر کرونا شود کل خانواده زمین می‌خورد، که اگر نتواند همین نان بخور و نمیر را به خانه ببرد کل خانواده آواره می‌شود، آیا در زمره‌ی پرخطرها قرار نمی‌گیرد؟! آخر خطر بیخ گوش این زن است، از رگ گردن هم نزدیک تر!
 
طبق برنامه وزارت بهداشت و درمان، تا پایان تیرماه، گروه‌های پرخطر در کشور واکسن زده‌اند اما زنان دستفروش در تهران و دیگر شهرستان‌های پرخطر، جزو این گروه‌ها نیستند. هیچ برنامه‌ای برای واکسیناسیون خارج از نوبت آن‌ها در کار نیست. باید منتظر بمانند تا از نظر سنی نوبتشان شود و بعد بروند مانند شهروندان عادی واکسن بزنند. این در حالیست که جمعیت عظیمی از این زنان در سن کار و زیر پنجاه سال هستند و طبعاً فعلا نوبت واکسن زدن آن‌ها نمی‌رسد. و دقیقا در همین روزهاست که دلتا قرار است بیداد کند و با کسی شوخی نداشته باشد!
 
۲۹ خرداد ۱۴۰۰؛ علیرضا رئیسی، سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا درباره واکسن کرونا تصریح کرد: «از این هفته میزان تولید واکسن برکت در کشور افزایش می‌یابد و در تیرماه، حجم انبوهی از این واکسن به دست ما خواهد رسید که واکسیناسیون عمومی را با آن انجام خواهیم داد. واکسن پاستور نیز درحال طی کردن فاز سوم است و اگر کمیته‌های بالینی و اخلاق در پژوهش و کمیته‌های ناظر به آن مجوز مصرف دهند، واکسن پاستور نیز این هفته یا اوایل هفته آینده می‌تواند به واکسیناسیون عمومی کشور اضافه شود.»
 
تهران هنوز نیمه تعطیل است، برخی کرکره‌ها هنوز پایین کشیده شده و صاحبان برخی مشاغل در خانه نشسته‌اند. اما قطارهای مترو به آرامی و سوت‌کشان از ایستگاهی به ایستگاه دیگر می‌روند و مسافرانِ ناچار را سوار و پیاده می‌کنند، مسافرانِ اندوهگین و ترسان را.
 
زنی به خنده می‌گوید «باز پیک آمد و ما گرفتار شدیم باز هیچ فروش نداریم، شب جیبِ خالی به خانه برمی‌گردیم» و دیگری که بالای شصت سال سن دارد می‌گوید: مدتهاست که کارت ملی و شناسنامه‌ام گم شده، وقت نکردم بروم المثنی بگیرم و با اینکه نوبت واکسنم شده نتوانستم بروم واکسن بزنم. خدایا چه بگویم که از دار دنیا حتی یک کارت ملی هم ندارم!
ارسال به دوستان