۱۰ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ دی ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۸۴۰۷۴
تعداد نظرات: ۴۹ نظر
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۵ - ۲۴-۰۲-۱۴۰۰
کد ۷۸۴۰۷۴
انتشار: ۱۴:۵۵ - ۲۴-۰۲-۱۴۰۰
یک چهره – یک روایت

محمد رضا باطنی؛ از پادویی بازار تا استادی ام.آی.تی/ زبان‌شناسی که قربانی انقلاب فرهنگی شد

او که شیفتۀ دانشگاه بود اما در 47 سالگی بازنشسته شد در حالی که استمرار فعالیت او در 40 سال بعد نشان داد چشمۀ خلاقیت او همچنان می‌جوشیده است...

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- دانش‌آموزان دبیرستانی در درس بیست‌و‌سوم کتاب درسیِ تاریخ در پایۀ یازدهم دربارۀ «انقلاب فرهنگی» در ایران چنین می‌خوانند (و لابد باید همین را از بر کنند و طوطی‌وار پاسخ دهند و به لطف آموزش و آزمون مجازی از روی کتاب در جواب سؤالی دربارۀ آنچه به نام انقلاب فرهنگی شناخته شده بنویسند):

«‌در تاریخ انقلاب، پاک‌ساز‌ی گروه‌های های معاند که در مراکز دانشگاهی نفوذ کرده بودند و همچنین ایجاد تحول در درس‌های آموزش عالی با عنوان انقلاب فرهنگی شناخته می‌شود.»

  اما اگر انقلاب فرهنگی همین بود و تنها دو هدف داشت (می‌خواست «گروه‌های معاند» را پاک‌سازی و متون درسی را متحول کند) با دکتر محمد رضا باطنی دیگر چه کار داشت تا نامی در اندازه و آوازۀ او که با علم زبان‌شناسی در ایران گره خورده بود به بازنشستگی اجباری تن بدهد و یک چند مدیر کارخانۀ گچ و بعد از آن افسرده شود و اگر سرگرم ترجمه و فرهنگ نویسی نمی‌شد در همان میان‌سالی از پا می‌افتاد.

محمد رضا باطنی

  از محمد‌رضا باطنی حرف می‌زنم. مرد خود‌ساخته‌ای که تعبیر دکتر محمد علی موحد دربارۀ نجف دریابندری – بر پایۀ سخنی از نظامی - «استادِ خودکِشته و خود دِرَویده و کباب از رانِ خود خورده» او را نیز می‌سِزَد و خرسندم که در دی ماه گذشته هم به بهانۀ زادروز او درباره‌اش نوشتم با عنوان: بازنشسته کردن اجباری استادان؛ زشت ترین اتفاقی که افتاد.

  سخن از برجسته‌ترین زبان‌شناس ایرانی است که اگرچه نمی‌توان گفت این علم را به ایران آورد یا پدر زبان‌شناسی در ایران است اما بی‌تردید زبان‌شناسی را به همگان شناساند و ارتقا داد و خدمات شایانی هم به زبان فارسی و نگاه مدرن به دستور آن کرد. از او که روز سه شنبه 21 اردیبهشت 1400 چشم از جهان بست.

  هر قدر زندگی‌نامۀ باطنی پر پند و آموختنی است و همت سترگ او ستودنی اما درک این موضوع که چرا در سال 1360 او را از دانشگاه تهران بازنشسته کردند دشوار و البته تلخ است.

  وقتی در سال 1400 درگذشته یعنی 40 سال پس از بازنشستگی هم می‌توانسته کار فرهنگی و پژوهشی داشته باشد کما این که داشت و وقتی متولد 1313 بوده یعنی در آن سال تنها 47 سال داشته است.

  محمد رضا باطنی البته نه تنها زبان‌شناس بود که زبان تند و تلخی هم داشت و با کسی زباد دم‌خور نمی‌شد و شاید به همین خاطر نام او را در فهرست استادان اخراجی قرار دادند و وقتی باخبر شد ترجیح داد زودتر تقاضای بازنشستگی کند تا از نان خوردن نیفتد و چون سابقۀ ریاست ادارۀ آموزش در دورۀ دکتر عالیخانی را داشت کار او به سرعت انجام شد.

  داستان از این قرار بود که روزی نمایندۀ ستاد انقلاب فرهنگی برای رایزنی به دانشگاه آمده بود تا نظرات استادان را دریافت کند و او تعبیر «ستاد انقلاب فرهنگی» را به سُخره گرفت و گفت: «فرهنگ، نیاز به انقلاب ندارد و به فرض به انقلاب فرهنگی نیاز باشد، ستاد نمی‌خواهد و تازه ستاد هم بخواهد نباید محدود به شما چند نفر باشد

  البته بعید است همین دو سه جمله موجب قرار گرفتن نام دکتر باطنی در لیست اخراجی‌ها شده باشد. از نظر مخالفان مشکل داشت نه مانند برخی به خاطر همکاری با ساواک در رژیم قبل. چرا که هیچ صَنَمی با رژیم پهلوی نداشت و تازه در مدتی که رییس ادارۀ آموزش دانشگاه شده بود با سخت‌گیری کار را به شورش کشانده و صابون ساواک به تن او هم خورده بود.

  پس چرا مشکل داشتند؟ چون سابقۀ عضویت در شورای منتخب مدیریت دانشکده‌ها پس از پیروزی انقلاب را داشت و ظاهراً جرم او همین بود و این که به انقلاب فرهنگی باور ندارد و وقتی باور ندارد چگونه می‌تواند متحول کند و واقعا هم که چقدر متحول شد دروس دانشگاهی در غیاب امثال او.

   در همان سال 1358 که مدیریت دانشگاه شورایی شد استادان دانشکدۀ ادبیات هم او را برگزیدند و  برخی که خاطرۀ خوشی از او نداشتند ترجیح دادند نباشد. اما چه کسی نباشد‌؟ او که از پادویی بازار به استادی دانشگاه ام. آی. تی و دستیاری نوآم چامسکی در امریکا رسیده بود.

  محمد رضا باطنی که از فقر به آن جایگاه رسیده بود باج نداد و از دانشگاه کناره گرفت:

  «بعد از اینکه من استعفا کردم و از دانشگاه بیرون آمدم، چهار سال سرگردان بودم، کاری نداشتم، دچار افسردگی عمیق شدم. اولین کار، شرکت گچ بود. حال شما فکرش را بکنید یک نفر از زبان‌شناسی و مدیریت آموزش دانشگاه، مدیر عامل کارخانه گچ شود!

  صاحبان آن کارخانه رفته بودند، پولی قرض کردم و ژنراتور خریدم. به محض اینکه موتورها روشن شد، سر و کله آقایان پیدا شد، که صاحبان اصلی اینجا رفته‌اند و مصادره می‌شود. ما به خانه آمدیم. یک روز که در حال بهتری بودم. خانم من به من گفت در دانشگاه درس نمی‌دهی، اما زبان انگلیسی که بلدی، ترجمه کن.

  این حرف مانند چکشی در مغزم صدا کرد. همان شب کتاب فلسفه بوخنسکی را پیدا کردم و در اتاق کار یک پاراگراف از مقدمه کتاب را ترجمه کردم که کار شروع شده باشد و خوابیدم. از فردا شروع کردم به ترجمه کتاب نگاهی به فلسفه، نوشته بوخنسکی.

  در این دوره چندین کتاب ترجمه کردم، یکی انسان به روایت زیست شناسی که با همسرم ترجمه کردم. دنبال کتاب‌های علمی بودم تا اینکه دکتر حق‌شناس شبی به خانه ما آمد و گفت مؤسسه‌ای پیدا شده به نام فرهنگ معاصر. در سال 1364 بودیم. من در سال 1360 از دانشگاه بیرون آمدم و این چهار سال به اشکال گوناگونی خود را سرگرم کرده بودم.»

  انقلاب فرهنگی مطابق تعریف رسمی برای تحول در متون درسی و پاک‌سازی عناصر معاند بود و باطنی خود مرد تحول بود و قربانی برخوردهای ساواک و انگ وابستگی و عنصر معاند بر او نمی‌نشست چندان که پیش از پیروزی انقلاب هم فعالیت داشت:

  «‌یک دانشجوی فعال بودم که مقاله می‌نوشتم، صحبت می‌کردم که از نظر آنها (ساواک) سابقه خوبی نبود. ساعت دو نصفه شب، پرواز ایران ایر در فرودگاه مهرآباد نشست و افسر پاسپورت من را که پاسپورت تحصیلی بود گرفت و گفت آقای باطنی شما لطفا روی آن نیمکت بنشینید. بعد که مسافران رفتند گفت که نامه‌ای از ساواک با نام محمد باطنی آمده است. شاید خود شما هستید و یا اشتباه است به هر حال شما باید اینجا بمانید تا صبح که مسئول بیاید. در کف شیر نر خون‌خواره‌ای/ جز به تسلیم و رضا کو چاره ای؟

  گفتند در ساختمان نیمکت و رختخواب هست تا فردا ساواک باز شود و ببینیم که داستان چیست. شوکه شدم. نشستم روی تخت و فکر می‌کردم. نمی‌توانستم بفهمم چه اتفاقی افتاده است. اولین کار این بود که تلفن‌های آشنا را پاره کردم و دور ریختم. بعد جرات پیدا کردم تا ببینم در سایر اتاق‌ها کسی هست. دیدم همه خالی است و فقط من هستم. خلاصه تا صبح بیدار ماندم تا از ساواک آمدند و متوجه شدم دنبال بنده‌اند. مرا به ساواک بردند و آن چند ماهی که قرار بود روی تزم کار کنم صرف دویدن به دنبال ساواک بود. تا اول سال تحصیلی فرا‌رسید و ساواک به ما فهماند که فکر برگشتن به انگلیس را به کلی از ذهنم بیرون کنم.

  در اینجا اتفاق خوبی افتاد. وقتی نزد دکتر مقدم که گروه زبان‌شناسی را تازه افتتاح کرده بود. رفتم، به من پیشنهاد کرد که به عنوان استاد حق‌التدریسی چیزهایی که خوانده بودم را درس بدهم و به عنوان دانشجوی رشته دکتری هم ثبت نام کنم. یک سال گذشت. ساواک بر این فکر بود که نمی‌توانستم به انگلیس برگردم. من آن رساله‌ای را که برای انگلیس نوشته بودم تغییر دادم و به عنوان کتاب «توصیف ساختمان زبان فارسی» منتشر کردم. این کتاب الان ۳۲ بار چاپ شده است. اگر در انگلیس به عنوان رساله عرضه کرده بودم، الان در انبار خاک می‎ خورد!

  چه بسا رساله‌های بهتر از من که در آنجا خاک می‌خورد. خیلی خوش‌حالم که این اتفاق افتاد چون این کتاب به درد بعضی هم وطنانم خورد. این گونه است که عدو شود سبب خیر.ماجراها باعث شد که نتوانم به موقع به انگلیس برگردم. بعد که اجازه دادند، وقتی به انگلیس رفتم، گفتند دفاع از این رساله منتفی است،چون از این رساله درتهران دفاع کردید و از یک رساله هم بیش از یک بار نمی‌توان دفاع کرد پس در تهران در سال 1346 دکتری زبان‌شناسی در زبان‌شناسی زبان‌های باستانی گرفتم.»

دربارۀ سفر به امریکا هم چنین گفت:

«از آموزش رها شده بودم و درس می‌دادم. یک روز وزیر وقت، آقای کاظم‌زاده تماس گرفتند و گفتند با من کار دارند. گفتند فورا به اینجا بیا، گفتم حتما چیز بدی است آقای کاظم‌زاده گفت ما بخشی در اینجا داریم به نام "علوم برای همه" ولی کسی را پیدا نکردیم تا این بخش را راه اندازی کند. حال که شما در عمومی کردن علوم توانا هستید بیایید و این بخش را برای ما راه اندازی کنید و من حس کردم خبری شده است. گفتم آقای کاظم‌زاده می‌توانیم به عنوان دو نفر با هم صحبت کنیم؟ گفت بله. ساواک گفته که باطنی در دانشگاه نباشد. شما اگر اصرار کنید کارهای ساواک در این کشور موسمی است، شاید بیرونت کنند. گفتم چه کنم؟ پس اجازه بدهید بروم فکر کنم. وقتی فکر کردم دیدم بورسی دارم برای سال بعد در آمریکا. به کاظم‌زاده گفتم این کار را دوست دارم و 10 ماه از کارم باقی مانده است. شما اگر با آقای نهاوندیان صحبت کنید تا این 10 ماه را هم به من مأموریت دهند خیلی خوشحال می‌شوم. او با نهاوندیان صحبت کرد و گفت مشکل حل شده است. شما می‌توانید فردا بروید و احکام خود را بگیرید و فردا صبح دو ابلاغ همراه هم رسیده بود. یکی برای 10 ماه "مأمور تحقیق" در فرانسه و یکی برای یک سال به برلین و ما راه افتادیم. از برکت اینکه "باطنی در دانشگاه نباشد" به فرانسه رفتم و مقداری فرانسه هم آموختم. سال بعد به کالیفرنیا رفتم که خیلی پربرکت بود. سال بعد نامه نوشتم به دانشگاه تهران که بورس من تمام شده و می‌خواهم بازگردم. دکتر مفیدی که معاون آموزش بود نوشت شرایطی که باعث شد شما بروید کماکان باقی است. من هم نامه نوشتم به چامسکی که داستان من این است. می‌توانید به من بورس دهید؟ چامسکی پاسخ داد: شما به عنوان استاد میهمان به اینجا بیایید ولی پولی نداریم به شما بدهیم. این داستان کسی است که نزد کسی رفت و گفت شما صد تومان به من قرض بده و دو ماه مهلت که پول را پس دهم. فرد گفت من که پول ندارم، اما هرچی بخواهی مهلت می‌دهم. داستان چامسکی هم همین بود.

 یکی از خوبی های شهر بوستون این است که در آن خیابانی به نام ماساچوست وجود دارد، که یک طرف MIT و یک طرف هاروارد است. شما اگر استاد میهمان در یکی از آنها باشید مجازید به کلاس‌های دیگری هم بروید.این بزرگ‌ترین نعمت برای من بود. یک سال با درس‌های چامسکی و سمینارها در آنجا گذراندم و برگشتم.»

  به سبک فیلم های سینمایی حالا وقت فلاش بک است تا بدانیم کودکی خود را چگونه گذراند:

  «اگر بپرسید چه کسانی روی من تأثیر گذاشته‌اند؟ بدون‌درنگ به شما جواب می‌دهم: اول از همه، مادرم. این زن بی‌سواد درعمل به من آموخت که چشم به مال دنیا ندوزم. به من آموخت که عزت نفس خود را با هیچ چیز معامله نکنم. به من آموخت که چطور صورتم را با سیلی سرخ نگه دارم ولی جلوی ناکسان گردن کج نکنم...

  در خانه‌ای زندگی می‌کردیم که هر اتاقش در اجارۀ یک خانواده بود. یک شب، مادر چراغ خوراک پزی را روشن کرده بود و قابلمه‌ای هم روی آن غلغل می‌کرد. موقع شام، مادر سفره را پهن کرد، مقداری کنارۀ نان و نان خشکیده دوروبر سفره پهن کرد و سپس مکث کرد و به من و خواهرانم گفت: "بچه ها من و پدرتان آبرو داریم. به من قول بدهید که سرّ مرا فاش نکنید". و پس از آن که از سه بچه ۷ و ۹ و ۱۱ ساله قول گرفت، گفت: توی آن قابلمه هیچ غذایی نیست، فقط آب‌جوش است که غلغل می‌کند. من برای حفظ آبرو، جلوی همسایه ها این چراغ خوراک‌پزی را روشن کرده‌ام. نمی‌دانم ولی شاید پس از گذشت پنجاه سال مادرم اگر بشنود سرّ او را فاش کرده‌ام هنوز هم آزرده خاطر شود.» (گفت و گوی مجدالدین کیوانی با دکتر باطنی، مترجم، ش۱۷ و ۱۸، بهار و تابستان۱۳۷۴،ص۱۹).»

   دربارۀ محمد رضا باطنی بسیار می‌توان نوشت. همین که در کودکی و نوجوانی هم در بازار پادویی می‌کرده و هم درس می خوانده و همه کار کرده تا بعدها از  انگلستان و فرانسه و آمریکا هم سر در می‌آورد و در قامت یک زبان‌شناس برجسته به ایران بازمی‌گردد و استاد مهم‌ترین دانشگاه ایران می‌شود.

  می‌توان از سال‌ها بعد نوشت که پس از دانشگاه به فرهنگ‌نویسی روی آورده و فرهنگ معاصر، حاصل همان سال‌هاست که ده ها بار تجدید چاپ شده است. این که به زبان به مفهوم علمی کلمه پی برده بود و خطاب به ابوالحسن نجفی نوشت : «اجازه بدهید غلط بنویسیم!» هر چند به خاطر لحن تند آن مقاله عذرخواهی کرد و استاد هم پذیرفت.

  این که خداوندگار زبان انگلیسی بود اما بسیار به ندرت و مگر از سر اجبار واژگان بیگانه را به کار نمی‌برد. این که حتی حاضر به دریافت جایزۀ کتاب سال نشد و البته این که محمد رضا شفیعی کدکنی دربارۀ او گفته است:

محمد رضا باطنی؛ از پادویی بازار تا استادی ام.آی.تی/ زبان‌شناسی که قربانی انقلاب فرهنگی شد

  «به عنوان یک شاهد و گواه، در تاریخ معاصر ایران، و بیشتر برای آیندگان و ثبت در تاریخ، می‌توانم گواهی دهم که دکتر باطنی یکی از مردان آزادۀ عصر ما و نسل ماست که با پارسایی و زهدی از نوع زهد عارفان تذکرةالاولیاء، بی‌اعتنا و سربلند از کنار تمام وسوسه‌های قدرت‌طلبی و جاذبه‌های حیات اداری و مادی و نان ‌به‌ نرخ ‌روز خوردن‌‌ها گذشت و این جایگاه اخلاقی‌اش، حتی، از جایگاه علمی و دانشگاهی‌اش ارزش بیشتری دارد و می‌دانم که او بعد از انقلاب درین راه رنجی درازدامن را با شکیبایی خویش آزموده است».

  اما کاش یکی بگوید چرا آدمی با این سطح از دانش را 40 سال قبل از مرگ، بازنشسته و از گچ تخته سیاه دور و افسرده کردند؟

  مقایسۀ دو مورد محمد رضا باطنی و نوام چامسکی در ایران و آمریکا نمونه‌هایی برای یک پژوهش علمی می‌توانند بود که نشان می‌دهد چگونه چامسکی در دانشگاهی که مستقل باشد بالنده‌تر شد و تازه اهل سیاست هم هست و منتقد جدی سیاست ها و دخالت های آمریکا تا جایی که گاه تیتر یکِ کیهان هم می شود و باطنی را از دانشگاه دور کردند.

  حتی وقتی درگذشته هم در این روزها ندیدم تلویزیون برنامه‌ای دربارۀ او پخش کند و باز گلی به جمال شب‌های بخارا که گویا دو بار موضوع نشست و میهمان بود و غالب آنچه در بالا در گیومه نقل شد مربوط به خاطرات از زبان خود آقای زبان‌شناس است در همان شب‌های بخارا.

  زبان‌شناسی که زبانی سرخ داشت اما نه آن قدر که سرِ سبز او را بر باد دهد . نوع مواجهه‌ها البته به مرور بهتر شد و شاید اگر قدری انعطاف نشان می‌داد زمینۀ بازگشت او هم فراهم می‌شد.

  با این همه هرگز به رفتن نیندیشید. فرزندان او مثل جوانانی دیگر رفتند و می توانست نزد آنان برود که از آب و گل درآمده بودند اما  ماند و می‌گفت:

  «من کجا بروم؟ اصلا چرا بروم؟ اینجا خانه من است، وطن من است ...به قول شاملو من اینجایی‌ام. چراغم در این خانه می‌سوزد».

  او سال های متمادی هر روز صبح سر وقت پشت میز خود در مؤسسه فرهنگ معاصر نشست و به کار فرهنگ‌نویسی و آموزش جوان‌ترها پرداخت.

  هر چند نیکوتر برای مُلک و ملت و فرهنگ آن بود تمام این مدت را در دانشگاه به سر کند و چون ایران را دوست داشت به کار در دانشگاه های اروپا و امریکا هم نیندیشید. حال آن که با آن سطح زبان‌دانی و زبان‌شناسی و گواهی چامسکی درها به روی او باز می‌شد اما ماند و ماند تا تمام بدن او آرتروز مفاصل گرفت تا جایی که از حرکت بازایستاد و از شدت درد قلم هم در دست نمی توانست گرفت و راستی نباید از قلم بیفتد که او را به سبب سال‌های طولانی همکاری با مطبوعات و خصوصا مجلۀ بخارا در ردیف روزنامه‌نگاران هم می‌توان قرار داد و این یک ادعا نیست. اگر در بالا گواهی شفیعی کدکنی را آوردم برای روزنامه‌نگاری او کدام گواهی بالاتر از تأیید سیروس علی‌نژاد؟        

  و سرانجام سه شنبۀ هفته پیش چشم از جهان بست. او که می‌گفت زندگی من حاصل اتفاق‌هاست نه انتخاب‌ها و نان از دانش خود می‌خورد و «نوالۀ ناگزیر را گردن کج نمی‌کرد

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۴۹
در انتظار بررسی: ۵
غیر قابل انتشار: ۳۸
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۱۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
4
145
یادش گرامی باد
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
6
119
خیلی عالی بود.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
6
137
ایشان را نمی شناختم و از این مطلب بسیار آموختم .
خدا رحمتشان کند.
بویراحمدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
4
166
چه بسیار از این دانشمندان میهن پرست در وظن خویش غریب!
در این زمین و زمانه دکتر شارلاتانهای تقلبی نون به نرخ روز خور
اکبر
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
2
135
با سلام و احترام
از اینکه درباره بزرگان دانش و فرهنگ ایران می‌نویسید و خوانندگان ، بخصوص جوانان را با زندگی آنها آشنا می‌کنید باید تشکر کرد . معرفی این بزرگان در میان هیاهوی فراوان درباره ... کاری بس ارزش‌مند است و راهنمای جوانان . باز هم از آقای خدیر متشکرم
ستار
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
2
115
سپاس که فرزندان فرهنگ این سرزمین را پاس میدارید.
مظفر
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
1
115
حیف شد
در خصوص زبان نظرات منعطف تری داشت و برخلاف دیگر صاحب نطران، قومیت های غیر فارس زبان را نیازرد. خدا بیامرزدش
ناشناس
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۱۶:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
8
14
سروش دباغ کجاست؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
1
43
خدا رحمتش کند و باعثان و بانیان آزارهایی را که دید، نیامرزد و نابود کند.
حمید
Australia
۱۶:۳۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
6
84
استادانی به بزرگی فردوسی هستند ولی دراین دنیای ارتباطات آثارشان شناخته نشده وفرصت شناساندن زبان فارسی روازدست می دهند!حیف شیرین زبان دنیا که مردمش نمی دانند صاحب چه گنجی هستند.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
2
108
مطمئن باشید کلی از سرمایه های کشور در آن سال‌ها تسویه شدند، خیلی ها رفتند از ایران و تبدیل اشخاص برجسته کشور مقصد شدند، برخی هم که ماندند سوختند و ساختند و بی مهری ها را تحمل کردند.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
3
77
چه متن تکان دهنده ای. اون بخش خاطره ش از مادرش اشک منو درآورد. عین یه فیلمنامه س.
پاسخ ها
یزدان
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
جعل واقعیت و از روی شیفتگی مفرط به باصطلاح روشنفکران است .
عصر ایران

پاسخ نویسنده: با 10 کلمه که نمی‌توان دربارۀ یک مطلب 2000 کلمه‌ای نظر داد! لطفا بفرمایید کدام بخش، جعل واقعیت است؟ مثلا اشراف‌زاده بوده و ما نوشته‌ایم فقیر یا بی سواد بوده و بی‌جهت استاد مهمان دانشگاه ام‌آی‌تی شده یا این که در سال 1360 ترور کرده بوده و باید اعدام می‌شده و به اشتباه تنها بازنشسته شده یا 200 سال داشته و ما به غلط نوشتیم 87 سال زندگی کرده یا این که انقلاب فرهنگی استادان برجسته را کنار گذاشت و جا را برای دیگران باز کرد خیلی خوب بوده و باز هم باید یک عده را بیرون بریزند تا جا برای عده دیگری باز شود؟! کدام واقعیت، جعل شده آن هم در متنی که بخش های نقل قول از سخنان خود اوست؟ حتی به زبان تند او هم اشاره شده است. منتظر استدلالات شما هستیم تا مشخصا بفرمایید دقیقا کدام واقعیت جعل شده و واقعیت چه بوده که جعل شده است؟ "به اصطلاح روشنفکر" یعنی چه؟ قبلا نوشته‌ام کلمه "اندیشه پیشه" را ترجیح می‌دهم چون روشنفکر و تاریک فکر نداریم اما به کسی که کار فکری می‌کند و کارگاه فعالیت او فکر اوست می‌گویند روشنفکر. اگر آدمی که همه عمر کار فکری کرده و حتی وقتی در بازار کار می‌کرده درس هم می‌خوانده شبه روشنفکر است، کی روشنفکر است؟ ضمن این که در نوشته این کلمه به کار نرفته است.


این پاسخ برای این نوشته می شود که عادت زشت تحقیر دیگری را کنار بگذاریم. و عادت به انگ زنی که ثمرۀ آن انحطاط فرهنگی کنونی است.


دربارۀ جعل واقعیت هم شاید  آن قسمت که گفته شده در قابلمه غذایی نبوده و برای حفظ ظاهر روشن می‌کردند از نظر شما دروغ است و پر از گوشت بوده و واقعیت را جعل کرده‌ایم!

ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
این واقعیتی است که در آن زمان مردم خیلی تهی دست بودن ولی هیچ وقت گدای نمی کردندبا سیلی صورت خودشان سرخ می کردند
من خودم خیلیها را دیدم ولی انسان بودن
Viva Iran
| Belgium |
۲۱:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
همین که نظر من(درحدود 100 کلمه) منتشر نشده و تحقیری در کار نبود مشخص می کند کجا ایراد دارد.بنده سالهاست ایران نیستم و آنچه که از مقایسه لغتنامه ها(و رونویسی وکپی آنچه دیگران پیش تر نوشته بودندآنهم با غلط های بسیار در لعتنامه فرهنگ معاصر)نوشتم حقیقت محض است. لغتنامه فرهنگ معاصر (انگلیسی بفارسی و فارسی به انگلیسی)پر از غلط های واضح است.جعل واقعیت یعنی اینکه چشم مان را برروی غلط های فراوان فرهنگ لغتی ببندیم و آن را روی سر بگذاریم و به به چه چه کنیم.عصرتان خوش وشبتان پرستاره
عصر ایران این مقاله در نقد فرهنگ لغات نبود و حالا البته به لطف اینترنت آسان شده و باید سال 65 را در نظر گرفت. نقد کار خوبی است.بحث بر سر بازنشسته کردن اجباری و دور کردن از دانشگاه است.
عباسی
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
2
29
آقای خدیر عزیز. اشاره کردید که زبان تلخ و تندی داشت ولی قضیه فراتر از این بود. گاهی بددهن می شد ولی باسواد بود. منتها وقتی امکان انتخاب باشه یه استاد دیگه رو می شه انتخاب کرد. اما یه دونه بود و حتی دکتر حق شناس اینا هم قبولش داشتند. اما خوش اخلاق نبود. خدا بیامرزدش البته و هیم که به زور بازنشسته کنی توجیه نداره
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
31
4
اشتباه می کنی عصر ایران دانشگاه اسلامی جای این افراد نیست
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
3
58
همت بلند دار که مردان روزگار. از همت بلند به جایی رسیده اند.
امید که روح ایشان قرین رحمت واسعه الهی باشد.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
4
86
یادشان گرامی .
چند اشتباه ! بزرگ در اوایل انقلاب انجام شد ، از جمله انقلاب فرهنگی که میلیونها ساعت عمر جوانان و نظام آموزش عالی را از بین برد و همچنین اشغال سفارت از آن جمله هست . جالبه که دست اند کاران و مجریان این اشتباهات ! بجای پاسخگویی هنوز مدعی و منتقد هستند ‌.
فرهاد
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
2
6
خیلی متاسف شدم. یاد حرفای جناب آقای دکتر روحانی افتادم درباره نقش ایشان در تغییرات ابتدا اختیاری و سپس اجباری مقررات در مراکز اداری ؛ نظامی و دانشگاهی.
مسیح
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
4
32
نامش جاودان .فرهنگ ستیزی وبرخوردهای سلیقه ای جوانان مارابی انگیزه وبی هویت کرد.افسوی
امین
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
55
7
انقلاب فرهنگی زمانی صورت گرفت که ستاد چریک های فدایی خلق و سازمان تروریستی منافقین خلق ، دانشجویان پیشگام سر تا پا مسلح، پیکار، توده ای ها و گروهک های ریز و درشت دانشگاه ها را به اشغال خود در آورده بودند و سرسپردگان ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم و التقاطی ها دانشگاه را گرو گرفته بودند چاره ای نبود محیط علمی سنگر مبارزه مسلحانه و محل ترویج ایدئولوژی کمونیستی و .. شده بود. انقلاب فرهنگی در چنان فضایی روی داده است
پاسخ ها
جوالدوز
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
پرسش: ایشان جزء کدام یک از دسته های نامبرده سر تا پا مسلح بوده که باید تسویه می شد؟
و
آیا
امین 17:42
یزدان 17:44
مهدی 17:54
و پارسا.ن 18:06

شما عزیزان چهار نفرید یا یک نفر؟
تصادفا 4 مخالف که هر چهار نفر با vpn امارات وصل شده اند، به لحاظ تصادف در یک نوشته با 21 کامنت: زیادی تصادفی نیست؟
علی
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
5
13
سلام و عرض ادب جناب مهرداد خدیر. حقا که جنابعالی روزنامه نگار توانمندی هستید. بنده هم چند سال سابقه یادداشت‌نویسی و طنزنویسی دارم و مایلم افتخار همکاری با گروه شما را داشته باشم. تا به حال چند بار پیام داده‌ام اما متاسفانه پاسخی داده نشده است. لطفا اگر پیام مرا می‌بینید پاسخ دهید. ممنونم.
عصر ایران سلام. از لطف تان ممنون. به تازگی و با نظر مدیریت محترم سایت قرار شده هر روز یکی از نوشته های مخاطبان منتشر شود. مطالب خود را برای ما بفرستید ( در تماس با ما قرار دهید) و چنانچه منتشر شد و تداوم داشت به مرور در زمرۀ همکاران ما قرار می گیرید.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۵۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
3
35
دستت درست اقای نویسنده. عالی تر از عالی بود
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
44
5
محمد رضا باطنی حداکثر برای تعداد معدودی ایرانی که زبانشناسی خوانده اند وجود خارجی دارد بزرگنمایی به همان اندازه کوچک نمایی و تحقیر نشانه عدم صداقت و درستی نوشته های شماست .
پاسخ ها
مرتضی کازری
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۰:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
اساتید ادبی ارزشمند هستند ولی شاید نویسنده اشتباه کرده . چون دانشگاه ام آی تی ( دانشکده تکنولوژی ماساچوست ) اصلا کار فرهنگی نداره و در امریکا است .انگلیس نیست .
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
در پاسخ مهدی: اینکه بقیه با ایشان آشنا نباشند به دلیل عدم نگارش و انتشار این نوع مطالب است.
و اینکه انگ بزرگ نمایی به مطلب می زنید، جای تعجب و نشانگر اوج بی انصافی شماست. اینکه فردی چنین صفاتی را داشته و نگارنده انها را شرح دهد بزرگنمایی نیست، بیان واقعیات است.
ای کاش در نقد، کمی انصاف و منطق داشتید. متاسفم
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۳۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
جناب مرتضی کازری با اسم دانشگاه ام آی تی دچار اشتباه شده اند زیرا نوام چامسکی به عنوان زبان‌شناس که در نوشته به وی اشاره شده استاد دانشگاه ام آی تی بوده است.
پارسا .ن
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
25
4
آقای خدیر : عیب می جمله چو بگفتی هنرش را نیز بگوی ... شما اینجا در مورد محمد رضا باطنی و در موارد دیگر فقط نقاط قوت شخص را می بینید در صورتی که عیب و نقص ایشان و هتک حرمت دانشجویان و هر کس که می توانست غیر قابل تصور است او نویسنده و زبان شناس بود اما نه به این بزرگ و احترامی که شما برای او می سازید چه فایده دارد که شخص دانشمند باشد ولی مانند چاروا داران در یک محیط علمی حرف بزند .
حمید
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
1
19
از متن خیلی خیلی ممنون! یه متنی هم در مورد بخارا بنویسید تا هم مردم بیشتر آشنا بشن و هم در این وانفسا شاید زنده بمونه! در آخر عصر ایران برگرد به فرهنگ و ول کن سیاست رو که همین برای دنیا و آخرتت میمونه!
عصر ایران

این متن هم خیلی غیر سیاسی نیست! به قول صادق هدایت ما هم با سیاست کار نداشته باشیم سیاست با ما کار دارد. همین بنده خدا دکتر باطنی چه کار با سیاست داشت؟ سیاست با او کار داشت!

پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۲۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
البته شما چند سالی هست که نظرات خوانندگان نشر نمی دهید
عموما مردم هم از سر ناچاری سایت شما را می خوانند همان انتخاب بین بد و بدتر هستید
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
1
14
دکتر باطنی را از فرهنگ هایش می توان شناخت در نهایت دقت و صحت و روزآمدی. خدا رحمتش کند که من یکی از فرهنگ های او بسیار استفاده کردم و بیشتر دانش زبانی خود را مدیون او هستم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
1
16
میگویند زبانی تلخ داشت. با جفایی که بر ایشان رفته اگر نبود عجیب بود.
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
0
14
لطفا در مورد بزرگان فرهنگ و ادب و در کل مشاهیر علمی گم شده در عصر شبکه های اجتماعی بیشتر بنویسید و مردم رو با "استاد واقعی" در عصر استادان خودخوانده بیشتر آشنا کنید، تا به کی مردم پس از خبر مرگ یه نفر از وجودش باخبر بشن؟!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
1
12
بسیار عالی بود!
من به واسطه استفاده از فرهنگ معاصر با ایشان بیشتر آشنا شدم. نسل ما به امثال ایشان بسیار مدیون است.
ناشناس
United States of America
۲۰:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
1
10
نمیدانم چرا عصر ایران فقط به اساتید زبان فارسی توجه میکند گویی اساتید دیگری در ایران نبودند. کمی هم به اساتید رشته های فنی مانند الکترونیک و استاد شریف بختیار و گلستانی هم توجه شود که شاگردان بسیاری تربیت کرده اند
عصر ایران نقد شما وارد است ولی طبعاً نویسنده دربارۀ کسانی که می‌شناسد و جنبۀ عمومی بیشتری دارند یا به بهانۀ آنها می توان به موضوعات کلان تر هم پرداخت بیشتر می‌نویسد. با یان حال دربارۀ دیگران چنانچه مطلبی دریافت کنیم طبعا منعکس و منتشر خواهد شد. سپاس از شما که در همین حد که یادکرده اید نیز مخاطبان را علاقه مند می سازد دربارۀ آنان نیز بداند.
علی
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۰۷ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
1
12
من ایشون رو نمی‌شناختم. با این مقاله در موردشون بیشتر سرچ کردم. فقط باید بگم اشکم در اومد :(
ناشناس
United States of America
۲۲:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
6
13
من هم‌ پس از دوره کارشناسی ارشد درخواست تدریس به صورت حق‌التدریس دادم به چند دانشگاه غیرانتفاعی که حداقل درآمدی داشته باشم و هربار با تحقیر درخواست من رد شد. الان در دانشگاه ام‌آی‌تی در حال تدریس دو دوره دکتری هستم و درآمد ماهیانه و اسکان دریافت می‌کنم و اعتبار اجتماعی بسیار بالایی دارم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
0
13
شما برهه ای از تاریخ ایران را نشان بدهید اتفاقی از این قبیل نیفتاده باشد و نقطه مقابل آن یعنی پر و بال دادن به افراد مستعد و کارآمد هدف جامعه ایرانی بوده باشد. تقریبا همیشه به بهانه ای مختص زمان خودش افراد سرآمد کنار گذاشته شده اند، به حاشیه رانده شده اند و از صحنه فعالیت اجتماعی زدوده شده اند. دلیل؟ چنین به نظر می رسد که ایرادات و گره هایی در فرهنگ این جامعه وجود دارد که به چنین رخدادهایی منجر می شود. این فرهنگ با بخشنامه و اداره تصحیح نمی شود. زمان و صبر و حوصله بسیار لازم است تا از طریق آموزش این شرایط تغییر بکند و روزی برسد که بتوانیم پرورش افرادی چون چامسکی را شاهد باشیم بدون اینکه کسی رنجیده خاطر بشود.
احمد از قزوین
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۴
1
7
ایشان را به خوبی میشناختم ،دهه ۶۰ و۷۰ مقالات زبانشناسی خیلی خوب وآموزنده در مجله مرحوم آدینه از ایشان منتشر می‌شد فوق العاده خواندنی بود هنوز در آرشیوم دارم ،روانش شاد
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
4
4
درباره ی انقلاب فرهنگی و در واقع پروژه ی تعطیلی دانشگاه ها جایی خوندم که احمدی نژاد وقتی از برنامه ی اشغال سفرات کنار گذشاته شد رفتن سراغ یک کار دیگه که همون انقلاب فرهنگی بود. البته اصل پاک سازی درست بود و شنیدم مردم در حمایت از فراخوان اولین رئیس جمهور در اردیبهشت 59 رفتن دانشگاه ولی نیاز به اون همه تصفیه یا تسویه نبود.
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
2
10
بازنشسته کردن اساتید دانشگاه بخصوص کسانی که در رشته خود صاحب نظر بودند، مصداق واقعی حرکت رو به عقب و به عبارت دیگر حرکت رو به جهل است و مذموم ترین کاری بود که در عصر معاصر صورت گرفت و به هیج وجه جای دفاع ندارد و حتی جای جبران هم ندارد. در کجای دنیا اساتید دانشگاهی را با هر فکر و سلیقه از محیط داشنگاه دور میکنند.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
2
11
یکی دیگر از بزرگانی که متاسفانه در آن سال‌ها اخراج شد نه بازنشسته پروفسور گنجی پدر جغرافیای ایران بود مرد وطن پرستی که تا آخر عمر در ایران ماند و خدمات علمی خودش را ادامه داد
عباس آقابابايي
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۵۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
2
13
تنها سايتي كه اخبار سياسي كار مي كنه و ميشه مطلب آموزنده و بيطرفانه خوند توش عصر ايرانه
دوسش دارم و مي خونمش
درود بر نويسنده محترم اين مقاله
و خدا رحمت كنه اين خادم فرهنگ ايران رو
سید
Germany
۱۱:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
2
12
روحش شاد و یادش گرامی
ممنون از شما نویسنده عزیز و سایت وزین عصر ایران
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۲۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
0
5
خداوند این استاد بزرگ را رحمت کند. نقشی که فرهنگ معاصر باطنی برای من (به عنوان یک مترجم) ایفا کرد بی بدیل است. واژه‌گزینی این استاد بی بدیل است. می‌دانید که ترجمه چه نقش مهمی در ترویج دانش‌های فرهنگ دیگر دارد. واقعا فرهنگ باطنی با هیچ اثری (که من حداقل ۱۰ فرهنگ لغت در کنارم دارم) قابل قیاس نیست. حتی واژه‌های علمی و تخصصی را به خوبی در فرهنگ وارد کرده است. خدایش رحمت کند و رهروانش را همت ببخشد.
اقبال
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۳۸ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
0
4
عالی نوشتید. کلِ نوشته را با علاقه خواندم و لذت بردم و آموختم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۵۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
0
6
من از همکاران شما هستم که در سایت دیگری فعالیت میکنم که البته رتبه و بازدید آن قابل قیاس با عصر ایران نیست. اما متوجه شده ام یک عده به صورت سازمان یافته کامنت منفی میگذارند و ویژگی شون هم فحاشی یه. عرض کردم تا از این جماعت نرنجید چون هنری ندارند و نان از فحش دادن می خورند و به زمین و زمان اگر غیر خودشان باشد فحش میدهند.